کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر
معرفی کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر
کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر نوشتۀ دونا گفارت با ترجمۀ مهدیه روستائی در انتشارات نگاه آشنا به چاپ رسیده است. این کتاب داستانی کمدی دارد و در دستهبندی کتابهای نوجوانان است. ونسا دختری ۱۲ ساله است که با مشکلات شغل مادرش دستوپنجه نرم میکند تا اینکه مادر تصمیم میگیرد رئیسجمهور شود. این تصمیم زندگی ونسا را عوض میکند.
درباره کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر
کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر داستان دختری به نام ونسا است. او ۱۲ سال دارد. مادر ونسا یعنی الیسا راترک فرماندار فلوریدا است و حالا میخواهد نامزد ریاست جمهوری شود؛ اما ونسا با فرماندار بودن مادرش هم موافق نبود چه رسد به اینکه حالا بخواهد رئیس جمهور شود. ونسا حتی دوست نداشت موقع راه رفتن همه او را با دست نشان بدهند و بگویند این دختر فرماندار است حالا اگر مادرش بخواهد رئیسجمهور شود که همهچیز بدتر هم خواهد شد. او نگرانیها و افکار غریب زیادی دارد؛ مثلاً اگر کسی بخواهد مادرش را مثل جان اف. کندی ترور کند چه؟
مادر ونسا تصمیمش را اجرا میکند و همانطور که کمپین او با شتاب بیشتری پیش میرود، ونسا احساس میکند که توجه مادرش را از دست میدهد. در عین حال، او باید با نظرات و انتقادات منفی مردم نیز برخورد کند که بر احوال او تأثیر میگذارد؛ زیرا از یک طرف با مشکلات دوران پیش از نوجوانی دستوپنجه نرم میکند و از سوی دیگر، خود را در کانون توجه رسانهها میبیند و مجبور است با فشار انتظارات از دختر یک نامزد ریاست جمهوری کنار بیاید.
داستان سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر از زبان ونسا روایت میشود. این شکل روایت، کتاب را برای خوانندگان نوجوان جذاب میکند و آنها بهخوبی میتوانند با کتاب ارتباط برقرار کنند. در طول کتاب، ونسا درسهای ارزشمندی در مورد خانواده، دوستی، و دفاع از اعتقادات میآموزد. در این کتاب، موضوعات مهمی مانند سیاست، رسانههای اجتماعی و تأثیر شغل والدین بر زندگی کودکان مطرح شده است. نویسنده برای درک موضوع از سوی نوجوانان بیانش را آمیخته به طنز کرده و همین کتاب را جذاب کرده است.
خواندن کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای نوجوانان و کمدی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سیزده سالگی و کاخ سفید پردردسر
«این جوری باید راه بیشتری را تا رسیدن به میکروفون طی کنم و این به این معناست که احتمال بیشتری برای زمین خوردنم وجود دارد. ولی خیلی هم بد نیست، شاید آن یکی دستم هم بشکند و مامان این بار دیگر خانه بماند. واقعاً میماند؟ صدای قرقرهی پردهها را میشنوم و به باز شدن آنها نگاه میکنم. سعی میکنم از بین سرهایی که جلویم هستند چیزی ببینم، ولی دیدم تار میشود. پردهها کنار میروند و حضار تشویقمان میکنند. وقتی شمارهام را اعلام میکنند، بدون زمین خوردن به میکروفون میرسم. انبوهی از تماشاگران چشمهایشان را به من دوختند. تماشاگران از مسابقهی املای مدرسه هم بیشتر هستند.»
حجم
۸۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۸۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه