کتاب کتاب فروشی خانه به خانه
معرفی کتاب کتاب فروشی خانه به خانه
کتاب کتاب فروشی خانه به خانه نوشتهٔ کارستن هن و ترجمهٔ راضیه سرحدی است. موسسه انتشارات فلسفه این رمان معاصر آلمانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کتاب فروشی خانه به خانه
کتاب کتاب فروشی خانه به خانه (The door-to-door bookstore) حاوی یک رمان معاصر و آلمانی است که نشان میدهد چگونه کتابها، قلب انسانها را به هم نزدیک میکند. کارستن هن در این رمان پرفروش بینالمللی، داستان «کارل کُلهف» را روایت کرده است؛ پیرمردی ۷۲ساله و تنها که کتابها را به در خانهٔ مشتریان قدیم و وفادار کتابفروشی میرساند؛ کسانی که مانند خودِ او تنها هستند. در این میان سروکلهٔ دختری ۹ساله به نام «شاشا» پیدا میشود که رنگوبویی جدید به زندگی این افراد کتابخوان و خلوتگزین میدهد. شاشا اصرار دارد که در تحویل کتابها به کارل کمک کند و با مشتریان کتابفروشی بیشتر ارتباط بگیرد. پیرمرد در ابتدا قبول نمیکند، اما وقتی هوش و پشتکار شاشا را میبیند، بالاخره تسلیم میشود. شاشا نهتنها زندگی کارل، بلکه زندگی همهٔ مشتریان کتابفروشی را تغییر میدهد. چرا شاشا میخواهد به کارل و مشتریانش کمک کند؟ آیا شاشا میتواند کاری کند که کارل دوباره به شغل دوستداشتنیاش در کتابفروشی «سیتی گیت» بازگردد؟ کارستن هن بر هر فصل از رمان «کتابفروشی خانهبهخانه»، نام یک کتاب معروف را گذاشته و در جایجای رمانش، به اسم کتابها و نویسندههای پرشماری اشاره کرده است. او علاوهبر داستان کارل و شاشا، چندین داستان دیگر از مشتریان کتابفروشی بازگو میکند. کارل کتابهای بسیاری را به مشتریان خود تحویل میدهد؛ درحالیکه هر کدام از آنها داستان زندگی خودشان را دارند. ما بهتدریج با اهالی کتاب شهر زادگاه کارل آشنا میشویم؛ مثلاً با زنی که مورد آزارواذیت قرار میگیرد، نویسندهای مشتاق که با صدای زیبایش برای کارگران کارخانهٔ دخانیات کتاب میخواند، معلم سختگیر و بازنسشتهٔ مدرسه که به غلطهای املایی حساس است و... .
خواندن کتاب کتاب فروشی خانه به خانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کتاب فروشی خانه به خانه
«درست به همان شکلی که وقتی در دوردستها، در نقطهای از اقیانوس، توفانی در حال شکلگیری است و بیشک ظرف روزهای آینده به شما میرسد، کارل هم اصلاً خبر نداشت که چه چیزی در انتظارش بود. علت آن صرفاً بدین خاطر بود که، اگرچه دانش زبانیاش شامل زبانهای انگلیسی، فرانسوی، لاتین و حتی کمی یونان باستان میشد، اما مشخصاً دامنهٔ آن را به زبان پیچیدهتر جوانان این دورهوزمانه گسترش نداده بود. کارل از تنوع معنایی واژهٔ باشد اطلاعی نداشت. وقتی شاشا گفت باشه، برداشت کارل این بود که فهمیدم، اونها به هیچیک از مشتریها کتابی را که باید بخونن نمیدن. در واقع، آن باشه به این معنا بود که تو هرچی دلت میخواد فکر کن، ولی زاویهٔ دید من با تو کاملاً فرق داره و کاری به طرز تفکرت ندارم و هر چی دلم بخواد انجام میدم. معانی بسیار زیادی در درون واژهٔ باشد نهفته بود.
روز بعد، چیزی که بسیار به چشم میآمد، بزرگشدن قابلملاحظهٔ حجم کولهپشتی شاشا بود. بندهای کوله، حسابی در ژاکت زرد زمستانیاش فرو رفته بودند و زیر بار آن وزن، شاشا صافتر از همیشه راه میرفت.
کارل گفت: «نمیخوای اول بری خانه و وسایل مدرسهت را خالی کنی؟ منتظرت میمونم.»
«نُچ، خوبم.»
«میخوای یک مقدار از بارت را من برات بیارم؟»
«معلومه که نه!» شاشا به دنبال دلیل قانعکنندهای بود تا اجازه ندهد که کارل سؤالات بیشتری بپرسد. «تو پیری. این منم که باید وسایلت را برات بیارم!»
بعد شاشا پرسید که امروز برای چه کسانی و با چه ترتیبی کتاب میبرند. قبلاً هرگز چنین سؤالی را نپرسیده بود، بااینوجود از نظر کارل اصلاً سؤال عجیبی نبود.
اولین مشتریشان آقای دارسی بود که آنها را بهسمت باغ راهنمایی کرد. باران باریده بود و دارسی که به انواع گرده حساسیت داشت، احساس میکرد که میتواند چند ساعتی را بیرون از خانه سپری کند. هیچکس دیگری در این شهر نبود که واقعاً بهاندازهٔ او منتظر بارش باران باشد؛ به عقیدهٔ او، هر قطرهٔ باران، مهرهای از آزادی خالص و مایع بود.»
حجم
۲۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
حجم
۲۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
نظرات کاربران
بعنوان کتاب و داستان انگیزشی خوندم ولی انتظاراتم برآورده نشد. داستان کودکانه است که همه چیز به خوشی به پایان می رسد .باب سلیقه من نبود