کتاب میعاد در شلمچه
معرفی کتاب میعاد در شلمچه
کتاب الکترونیکی «میعاد در شلمچه» اثری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است و در انتشارات شهید ابراهیم هادی چاپ شده است. میعاد در شلمچه دربردارندهٔ زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملکپور است.
درباره کتاب میعاد در شلمچه
این کتاب یه خاطرات و زندگینامهٔ سردار شهید جلیل ملکپور میپردازد و تلاش دارد خواننده را با جزئیات شرایط زندگی، مبارزات و ایدئولوژیهای او، نقش سردار در دفاع از کشور و میراثی که بهجا گذاشته، آشنا کند. سردار شهید جلیل ملکپور و شجاعت و ایثار او در مقابل تهدیدها و خطراتی که برای ایران و مردمش وجود داشته، موضوع اصلی کتاب است. این اثر با شرح جزئیاتی از رویدادها و ماجراهایی که سردار ملکپور در طول زندگی خود تجربه کرده، خواننده را به دورانی از تاریخ ایران میبرد که ایدئالها و ارزشهای ملی مورد تهاجم قرار داشت. نویسندگان کتاب با استفاده از شواهد و منابع مختلف تلاش کردهاند تصویری شفاف و واقعی از شخصیت و اهداف سردار ملکپور ارائه میدهند.
کتاب میعاد در شلمچه را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم
این کتاب به دوستداران مطالعهٔ زندگینامهٔ شهدا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب میعاد در شلمچه
«مسجد روستای ما را پدرم حاج زکی ساخته بود. همه احترام پدرم را داشتند. او بزرگ روستا بود. حاج زکی مرد بسیار با تقوایی بود. او کدخدای ده بود. اما خوشش نمیآمد مردم اینطور صدایش کنند. هر کس گرفتاری داشت سراغ حاجی میرفت. پدرم انسان با خدایی بود. از آنهایی که دائم به فکر حل مشکلات مردم هستند.
وضع مالی ما خوب بود. پدرم چندین هکتار زمین داشت. در زمانی که مشهد رفتن برای مردم مشکل بود او مکه رفته بود و حاجی بود.
خیرات او هنوز در منطقه ما باقی است. مسجد الرضا (ع) یادگار اوست. این مسجد هنوز مهمترین مسجد محل ماست. حاجی برای دِه ما مدرسه هم ساخت. دیگر لازم نبود بچههای ما به شهر بروند.
البته فاصله روستای ما تا شهر شیراز زیاد نبود. حدود دو کیلومتر فاصله داشتیم. هر هفته پیاده به زیارت احمد ابن موسی (ع) میرفتیم. منزل ما آن زمان در حومهٔ شهر بود و الان داخل شهر محسوب میشود. کوشک میدان نام روستای زیبای ما بود. حالا اینجا یکی از محلههای شهر شده. دیگه از آن زمینهای کشاورزی و روستاییهای با صفا خبری نیست.
به جای آن روستا و زمینهای سرسبز، خانههای کوچک و بزرگ کنار هم ردیف شده! خلاصه، وضو گرفتم و وارد مسجد شدم. یک گوشه ایستادم و فُرادی نمازم را خواندم.
پیشنماز نداشتیم. مسجد ما فقط در محرم و ماه رمضان نماز جماعت داشت. آن هم با پیگیریهای پدرم. او روحانی را دعوت میکرد. یکی از اتاقهای خانهاش را در اختیار او میگذاشت. روحانی در کل مدت مهمان ما بود. هیچ وقت فراموش نمیکنم. پدرم بچهها و نوههای خودش و همه بچههای روستا را جمع میکرد و در حضور روحانی حمد و سوره آنها را درست میکرد. پدرم اهالی را به یادگیری مسائل دینی تشویق میکرد؛ حلال و حرام، واجب و مستحب و...
نه تنها من، بلکه همه جوانان و بزرگان روستا، به این قضیه تأکید دارند: ما دین خود را مدیون زحمات او هستیم. در خانه خود حاج زکی هم از روزی که من به یاد دارم همه به مسائل دینی مقید بودند.»
حجم
۶۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه