کتاب قبیله
معرفی کتاب قبیله
کتاب قبیله نوشتۀ مهناز مرادی در انتشارات آئی سا به چاپ رسیده است. ئاکو خان به دست اردلان، پسر ارس خان به قتل رسیده است. آوات، پسر ئاکو خان میخواهد انتقام بگیرد. اردلان داماد خانوادهشان است و ۳ سال میشود که خواهرشان را هم به ظن خیانت از خانه بیرون کرده است. میانجیگری برای نگرفتن انتقام باعث میشود آوات شرطهایی برای خانوادۀ ارس خان بگذارد.
درباره کتاب قبیله
قبیله، داستانی ایرانی است که بهصورت سوم شخص روایت میشود. داستان دربارۀ درگیری میان خانوادۀ دو خان در روستا است. آوات پسر، ئاکو خان و جانشین او بهتنهایی باید تصمیمهای سختی بگیرد. پدرش را دامادشان، اردلان کشته است. او علاوه بر داماد، پدر نوهشان و دوست عزیز دوران کودکی آوات است. ۳ سال پیش از ماجرای قتل خان، خواهرشان هیوا را به ظن خیانت از خانه بیرون رانده بودند و دخترش را هم از او جدا کردند. آوات در دوراهی گیر افتاده است و دست خود را برای گرفتن انتقام و کشتن اردلان بسته میبیند. آوات به خواهرش قول داده است دخترش را به او برمیگرداند.
به خانوادۀ ئاکو خان پیام دادهاند که میخواهند برای میانجیگری به خانهشان بروند. برای آوات میانهای وجود ندارد؛ اما به مادرش قول داده است قوی باشد و تصمیم درست بگیرد. در روزی که برای میانجیگری آمدهاند آوات برای اینکه از کشتن اردلان صرفنظر کند و از جانش بگذرد شرطهایی میگذارد و عمل به آن از سوی قبیله ارس خان را تنها راه نجات جان اردلان عنوان میکند.
خواندن کتاب قبیله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قبیله
«دلش برای آرزوی کودکی اش می سوخت. داشتن برادی از جنس خان. بزرگتر از خودش و همچون پدر حامی. آنوقت نیمی از بار مسئولیتهایش را با خیالی آسوده روی شانههای برادر میگذاشت، شاید شبها میتوانست آسودهتر بخوابد. نفس عمیقی کشید و انگشت اشارهاش را روی شیشهی سرد حرکت داد و دور تک درخت بید کنار در، خطی فرضی رسم کرد. کاش میتوانست چشم روی همه چیز ببندد، آنوقت بی برو برگرد سر اردلان را از گردنش جدا میکرد...
ما از دو نسل و دو تبار سوخته در لحظهای گنگ، دستان همدیگر را گرفتیم. هرچند بهاجبار... و هر چند تو خونبس شدی و من ماندم تا این جنگ نابرابر پایان یابد. اما عشق، بیبهانه روی ممنوعهها قلم کشید و تو شدی بارانم. باران به وسعت شستن کینههایی که باید کشته میشد و تو چه ساده و زلال این بار انگشتانت را به دنیایم گره زدی و همهچیز تمام شد. تمام شد؛ اما قصهی قبیلهای که من و تو میسازیم، روی ابرها حک میشود تا همیشه در یادها بماند، این تنها عشق است که میماند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه