کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها
معرفی کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها
کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها نوشتۀ حسین نوروزیپور و ویراستۀ مونا محمدنژاد در انتشارات سیب سرخ به چاپ رسیده است. این کتاب در دستۀ داستانهای ایرانی قرار دارد. داستان بهصورت اول شخص روایت میشود. راوی مردی شاعرمسلک است و تکگوییهای زیادی از ذهن و خاطراتش دارد و در تلاطمهای خیر و شر وجودیاش و جستوجوی عشقی گمکرده قرار دارد. در عین حال داستان با شخصیتها و روایتهای تودرتوی جدا همچون پازلی پیوسته پیش میرود.
درباره کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها
کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها داستانی ایرانی است. این داستان بهشکل اول شخص روایت میشود. راوی مردی است شاعرمسلک که تکگوییهای زیادی از ذهن و خاطرات خود بیان میکند. همزمان با این شخص، زنان و مردانی نیز در این داستان حضور دارند که در دل وقایع تاریخی هرکدام گوشهای از پازل این داستان را تشکیل میدهند و آن را گرچه جدا اما پیوسته پیش میبرند.
راوی داستان رؤیاها و هنوز هم رؤیاها، در جستوجوی عشقی است که گویی هر دفعه آن را گم میکند و دوباره پیدا میشود. در دل این رفتوآمدهاست که خواننده با شخصیتی به نام طاهره آشنا میشود. راوی مدام در تلاطمهای خیر و شر وجودش دستوپا میزند. در همان حال روایتهای تودرتوی داستان پیش میروند در حالی که این رؤیاها هستند که زندگی قرار است در آنها کامل شود.
خواندن کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رؤیاها و هنوز هم رؤیاها
«همهی ما در یک نقطهی اتصال رؤیا گیر کرده بودیم، از من خواسته شد کنار پنجره بنشینم و تصور دورن ذهنم را با صدای بلند بازگویم. گفتم: «پرنده» ثبت شد و کسی که خیلی دورتر از من بود و کسی هم از این همه فاصله نمیتوانست به او در آن لحظه از رؤیای من خبر دهد، روی صحنه آمد و گفت: «پرنده» و دیگری، در همان لحظهی نطفهی رؤیاهای مشترک، تصویر پرندهای در حیاط روی شاخهی درخت انجیر فرستاد...
طاهره خندید. آنقدر خندید که تمام صورتش قرمز شد. گفتم: «چرا می خندی؟» گفت: «پسر، طاهره روی بدنش از نوک پا تا فرق سر از زخم پوشیده شده، حالا این برش مرد عوضی روی پوستم نمیتواند مرا بدحال کند!» هر دوی ما زخم خورده، هر دوی ما در یک زندگی دوزخی گرفتار بودیم، بال میخواستیم برای پرواز...
سرم پر بود از تصویر آخرین روز ملاقات من با طاهره، در خیابانی که رهگذران خیس از هوای پاییزی تماشایمان میکردند. دنیای من، دنیای مردم عادی نبود، دنیایی ورشکسته و از هم گسیختهای بود که نویسنده لجوج و عصبی با آن وضع و حالش که همیشه سیگار بر لب، در قهوهخانه نشسته بود، تفسیر کرده بود. تفسیری که از حجم بیان غم و اندوه پر بود. برای همین نسبت به نویسنده، کینه داشتم.»
حجم
۵۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۵۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه