کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه
معرفی کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه
کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه نوشتهٔ لیلا عباسی و ویراستهٔ زهرا ابراهیمی مقدم است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه
کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه داستان یک قهرمان کوچک است! نازبال پروانه کوچکی است، اما میخواهد به کودکان درسهای بزرگی بدهد.
پروانه کوچولوی قصه ما، وقتی که تازه به دنیا آمده بود، بهخاطر اینکه بالهایش خیلی زیبا و خوشرنگ و نقش بود، پدر و مادرش تصمیم گرفتند اسمش را بگذارند نازبال. تا اینکه یک روز اتفاق عجیبی برایش میافتد.
این کتاب شعری زیبا و آموزنده برای کودکان است.
خواندن کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نازبال ریزه میزه، پیش همه عزیزه
«سلام به تو معجزهی زیبا!
از انتخابی که کردی خوشحالم! بنظر می رسد تو هم مانند من پروانه ها را خیلی دوست داری! می خواهم برایت از یک رویا بگویم! اینجا دهکدهی کوچکِ خیال توست. ساکنین آن، حیوانات هستند! درست شنیدی! همیشه عروسکهای بی جانشان را میدیدی یا در دنیای واقعی هر چقدر هم سعی میکردی همصحبتت باشند باز هم نمیتوانستند با تو حرف بزنند. حالا تو بدون واسطه میتوانی پای صحبتها و ماجرای هیجان انگیزشان بنشینی! میتوانی چند دقیقه از یک رویای شیرین را کلمه به کلمه بخوانی. اینجا جایی است که همه حق دارند اشتباه کنند اما کسی بخاطر اشتباهش سرزنش یا تنبیه نمیشود! مهربانی و محبت راهنمای رسیدن به درستی و راستی است.
با شعرهای زیبایش میتوانی آهنگ حرفهایشان را بر دلت بنشانی و موسیقی طبیعت و نظم و آرامش را احساس کنی. لذت شیرین کمک کردن به دیگران را خواهی دید و میفهمی که چقدر میتوان خوب بود. وقتی خوب باشی و خودت را دوست داشته باشی، ناخودآگاه عزیزدردانه خدا و بقیه میشوی!
اینجا یک قهرمان داریم! نازبال پروانه کوچکی است، اما درسهای بزرگی میدهد.
چشمان زیبای تو لایق دیدن رنگها و طرحهای ساده ولی دلنشینِ هر ورق از این ماجراست.
احساس من این است که از آشنایی با اهالی گلاب ده، لحظات شیرینی را سپری خواهی کرد.
***
زیر آسمون خدا، توی یه دشت سرسبز و قشنگ، یه ده بود که اهالی اون خیلی خوب و مهربون بودن.
توی این ده، گلهای رنگارنگ و چشمههای آب زیادی وجود داشت، به همین خاطر اهالی ده اسم اونو گذاشته بودن «گلاب ده.»
گـلاب دهـی کـه مـیـگـن اینجاست ببین چه زیباست!
گلهای اون رنگ به رنگ گلستوناش قـشنگ قـشنگ
بـهبـه! چـه آب و هـوایی چــه مــردم بــاصــفــایـی
توی این ده، در کنار بقیه اهالی، یه خانواده سهنفره زندگی میکردن به نام خانواده پرپروکیان!
آقای پرپروکی، پدر خانواده، پریناز خانم، مادر خانواده و نازبال دختر کوچولوی این خانواده.
پروانه کوچولوی قصه ما، وقتی که تازه به دنیا اومده بود، بهخاطر اینکه بالهای اون خیلی زیبا و خوشرنگ و نقش بود، پدر و مادرش تصمیم گرفتن اسمشو بذارن «نازبال»
نازبال خیلی مهربون و مؤدب بود و همه اهالی گلاب ده اونو دوسش داشتن.
نازبال ماست یه دونه اخـلاق اون نـمونه
دانـا و خـوشزبـونـه شیرین و مهربونه
یک روز صبح وقتی که نازبال توی خواب ناز بود، مامان پریناز رفت اونو بیدار کنه تا مثل هر روز بره و شهد و گرده گل بیاره.
مامان پریناز همین طور که بالهای نازبال رو نوازش میکرد، میگفت:
قــنــد و نــبــات بـابـا مـونـس قـلـب مـادر
چقـدر قشنگ خوابیدی فدات بشم مـن دختر
چشمات رو باز کن و ببین خورشید خانم دراومده
یه عالـمـه گـرمـا و نـور هدیه به خونمون داده
صبح شده محبوب دلـم بیدار شو قربونت برم
نازبال آروم چشماشو باز کرد و صورت قشنگ و مهربون مامانشو دید که داشت بهش لبخند میزد. مامانش بهش گفت:
ســلام ســلام مـاه مـن دلــبــر رعــنــای مــن
صبحت بهخیر دخترکم خوب خوابیدی عزیزکم؟!
نازبال خندید و گفت:
سـلام مـامـان قشنگم دور ســرت بـگـردم
صبح توام بهخیر باشه خنده روی لبات باشه.»
حجم
۲۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۲۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه