کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه
معرفی کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه
کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه نوشتهٔ ذبیح بهروز و رحمت امینی و ویراستهٔ آزاده فخری است. نشر ادبیات نمایشی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه
کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه، نمایشنامهٔ اصلی «جیجک علیشاه» به قلم ذبیح منصور را بهعلاوهٔ متن بازنویسیشدهٔ این اثر به قلم رحمت امینی در بر گرفته است؛ در واقع کتاب حاضر حاوی نسخهٔ کامل نمایشنامهٔ «جیجک علیشاه» بدون هیچگونه اصلاح و ویرایش و دقیقاً مطابق نسخهٔ چاپشده در برلین و نیز شکل تغییریافته و بازنویسیشدهٔ آن که در طول تمرین به دست آمده، است. به پیوست این کتاب، گفتوگوی مبسوطی با یکی از نشریات درج شده که سیر شکلگیری و چگونگی سهگانهٔ اجرای نمایشهای «جیجک علیشاه»، «جعفرخان از فرنگ برگشته» و «اوستاد نوروز پینهدوز» بهکارگردانی رحمت امینی را شرح داده شده است. نمایشنامهٔ «جیجک علیشاه» در سال ۱۳۰۲ نوشته شده است. این نمایشنامه که حاوی روایتی از دربار ناصرالدینشاه قاجار است، فضایی آمیخته به اصطلاحات و رفتارهای عامیانه آن دوران دارد. محور اصلی نگارش این اثر، به تصویرکشیدن وضعیت دربار قاجار و بیخبری آنها از وضعیت کشور است. این نمایشنامه با زبان طنز، بهنوعی وضعیت حکومت قاجار را نشان میدهد که در آن زمان مورد اعتراض این خاندان قرار گرفته بود.
خواندن کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره ذبیح بهروز
ذبیحالله بهروز در ۲۶ تیر ۱۲۶۹ خورشیدی به دنیا آمد و در ۲۱ آذر ۱۳۵۰ درگذشت. او نویسنده، شاعر و پژوهشگر فرهنگ ایرانی بود که تحصیلات خود را در مدارس قدیمه آغاز کرد؛ سپس به ادامهٔ تحصیل در مدرسهٔ آمریکایی پرداخت؛ پس از آن برای تکمیل علوم ادبی و عربی به قاهره رفت و ده سال آنجا ماند؛ سپس به انگلستان رفت و آنجا دستیار ادوارد براون و رنالد نیکلسن شد و به تدریس پرداخت؛ پس از چندی به آلمان رفت و از آنجا به ایتالیا و سپس به ایران بازگشت. از سال ۱۳۰۲ تا زمان بازنشستگی در دارالفنون، دانشکدهٔ افسری و مدرسهٔ عالی بازرگانی تدریس کرد. ذبیح بهروز از نخستین کسانی بود که در شیوهٔ تحقیق ایرانشناسان غربی شک کرد و برخی اشتباهات و شاید غرضورزیهای آنها را متذکر شد. در ستارهشناسی و گاهشماری در ایران باستان مطالعات گستردهای به عمل آورد و نظرهای علمی جدیدی مطرح کرد. او با دیدگاهی بر مبنای تئوری توطئه، مانویان را بزرگترین دشمنان فرهنگ و تمدن ایران در طول تاریخ دانست. او در ایران، مدتی کوتاه رئیس حسابداری شرکت نفت، مدتی کارمند وزارت دارایی و مدت کوتاهی استاد دارالفنون بود و چند باری هم مترجم رضاشاه پهلوی. از همهٔ این کارها به دلایل سیاسی و طرز کار ویژهٔ او کنار گرفت، اما سرانجام با وساطت چند تن از دوستانش، استاد دانشکدهٔ هواپیمایی شد و خیلی زود با درجهٔ سرتیپی همردیف بازنشسته و رئیس افتخاری کتابخانهٔ باشگاه افسران شد. نمایشنامهٔ «جیجک علیشاه» از آثار مکتوب ذبیح بهروز است.
بخشی از کتاب ذبیح بهروز و جیجک علیشاه
«زن: چشم آقای بیگلربیگی، ببخشید (با حالت گریه شروع میکند) شوورم همین یک دخترداش (داشت) - اون وخ هف (هفت) سالش بود - وختیکه شوورم مرد گفتند برادرش که عموی بچه باشد قیّمه – هر چه شوورم پول داش گفتند که باید ور داره وختیکه بچه بزرگ شد بهش بده. منم گفتم خوب عموشه اختیار داره - اما عمو یک پسری داره اسمش شیخ عبدالحسین دو تا زن داره و یک سالم از شوور من که عموش بود بزرگتره - از روزیکه شوورم مرده هر روز میامد بخونهٔ ما سری میزد - عمو گفت باید یک کاری بکنیم که پسرم که میاد تو خونهٔ شما محرم باشد من گفتم اختیار دارید. بعد یک روز گفت که من عقد این دختر را واسهٔ پسرم خوندم حالا محرمه
(زن در اینجا گریه میکند)
بیگلربیگی: زنکه خفه میشی یا بدم بیرونت کنن، اینکه گریه نداره
زن: چشم آقای بیگلربیگی اختیار دارید... حالا چند روزه شیخ عبدالحسین آمده میگه باید عروسی کنیم؛ زن من نه سالشه زنم میخوام ببرم! هر چه میگم آقا این بچه هنوز این چیزا را نمیفهمه میگه من یادش میدم - به توچه - آقای بیگلربیگی بدادم برس، من چتو۶ این دختر به این کوچکی را بدم به آدمیکه از باباشم بزرگتره، دو تام زن داره بلکه این بچه هم راضی نباشه.
هر چه هم رفتم پیش شیخالاسلام – عز و لابه کردم – میگه عموش اختیار داره - عقدش دوروسه شیخ عبدالحسین خوب آدمیه. آقای بیگلربیگی دستم بدامنت، به دادم برس، این دختر بیچاره گناهی نکرده؛ مالاش خوردن خودشم میخوان از من بگیرن.
بیگلربیگی: عجب! عجب!! این جیغ و دادا و اینکه نذاشتی آقای حاجیفاضل شعرشان بخوانند برای این حرفهای مهمل بود. به به عجب کاری برای ما پیدا شد، زنکه این حرفا که گریه نداره، این جا لازم نبود بیائی، مگه تو نرفتی پیش شیخالاسلام؟
زن: بله آقای بیگلربیگی رفتم.
بیگلربیگی: خوب آقای شیخالاسلام چیچی گفتند
زن: گفت عموش اختیار داره. هر کاری بکنه اختیار داره. حکم خدا این طوره. ولی آقای بیگلربیگی این بچه این چیزها را نمیفهمه، بلکه راضی نباشه
بیگلربیگی: زنکه نفست بگیره - یعنی تو بهتر از شیخالاسلام میدانی ها ها (رومیکند به حاجی فاضل) آقای حاجی فاضل شما چه میفرمائید؟
حاجی فاضل: آقای بیگلربیگی! زن ناقص عقل است، ازین جهت است که شهادت دو زن برابر یک مرد است، شرع مطهر این طور فرموده. حکم شرع همان است که حضرت مستطاب حجهالاسلام فرمودند، عمو حق دارد که دختر غیر بالغ را به هر کس بدهد، و لابد بهتر از پسر عمو در دنیا کیست؟ پیر بودن و زن جوان داشتن عیب نیست بلکه زن جوان بهتر است که شوهر پیر داشته باشد، زیرا که شوهر جوان غالباً نادان و ناساز گاراست.
حاضرین: به به جفالقلم
یکی از حاضرین: به به، در واقع آقای حاجی معرکه میکنند.
زن: (گریه میکند) رحم به این بچه کوچک بکنید
بیگلربیگی: زنکه اینکه از صبح تا حالا نگذاشتی ما کار کنیم، صحبت کنیم، شعر گوش کنیم برای همین حرفهای مهمل بود. حالا جواب نه شنیدی برو گم شو! (با تغیر) فراشباشی همه این عارضهای پدرسوخته را بیرون کن! هر که پشه لقدش میزنه میدوه میاد دیوانخانه عرض کنه - عجب گیری افتادیم
(فراشباشی با فراشها، با ترکه عارضها را میزند بیرون میکنند.)
فراشباشی: پدر سوختهها نگفتم جیغ و داد نکنید - حالا برید گم شید.
بیگلربیگی: عجب گیری افتادیم - از صبح تا شوم باید به این حرفهای مهمل برسیم.
حاجی فاضل: آقای بیگلربیگی اوقات شریف خودتان را بیخود تلخ نکنید - این مردم نادان هستند
- شما برای رضای خدا این کارها را میکنید-
یک نفر از حاضرین: قربان عیبی نداره - اوقات شریف خودتان را تلخ نکنید
یکی دیگر: قربان شما از آدمهای نفهم چه توقع دارید
پیشخدمت: قربان نهار حاضر است
بیگلربیگی: آقایان بفرمائید برویم نهار بخوریم اه، هی، عجب خوب کاری پیش گرفتیم (سرشرا تکان میدهد).
- پرده میافتد
پردهٔ دوم
(نمایشگاه در یکی از تالارهای دربار)
(صدر اعظم، مورخالملک، مفخرالشعراء، ندیم دربار و چند نفر دیگر ایستادهاند با هم حرف میزنند. کریم شیرهٔ داخل میشود)
کریم شیرهٔ: (با لهجهٔ اصفهانی) آقایان وزرا، آقایان امرا سلامعلیکم و قلبی لَدَیکُم!!
صدر اعظم: (با صدای کلفت و با تکبر) علیکمالسلام حاجی کریم احوالت چطوره؟
کریم شیرهٔ: (دستش را با دهنش تر میکند و میزند به گردنش) آقای صدر اعظم میندازیم.
صدراعظم: (رویش بر میگرداند اخم میکند چیزی نمیگوید)
وزیر دواب: (داخل میشود تعظیم میکند به صدر اعظم با لهجهٔ ترکی ایلاتی) سلامون علیکم.
بعد به مفخرالشعراء و کریم شیرهٔ چپچپ نگاه میکند و رویش را بر میگرداند.
صدراعظم: علیکم السلام. آقای لَهلهباشی احوال شریف؟
وزیر دواب: از مرحومت شما بوسیار (بسیار) خوب است
کریم شیرهٔ: آقای وزیر دواب! (وزیر دواب نگاه نمیکند) »
حجم
۱۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه