کتاب کشتن زن مرده
معرفی کتاب کشتن زن مرده
کتاب کشتن زن مرده (و یک نمایشنامهٔ دیگر) نوشتهٔ آزاده فخری است. نشر ادبیات نمایشی این دو نمایشنامهٔ ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کشتن زن مرده
کتاب کشتن زن مرده حاوی دو نمایشنامهٔ ایرانی است. نمایشنامهٔ «کشتن زن مرده» حاوی داستان زندگی سه زن در جامعهٔ امروز است که مشکلات زندگی و آسیبهایی که دیدهاند، کارشان را به ارتکاب جنایت و محکومیت به اعدام کشانده است. این اثر دربارهٔ چند زن است که در زندان محکوم به اعدام هستند. داستان این نمایشنامه از آنجا شروع میشود که «مرجان» (متهم به قتل) وارد زندان میشود و در پی آن اتفاقات دیگری رقم میخورد. «هیوا» و «سلیمه» نام دو زن زندانی دیگر در این اثر نمایشی است. عنوان دومین نمایشنامهٔ این کتاب به قلم آزاده فخری عبارت است از «پارس سگ مُرده». این اثر دو شخصیتِ مرد به نام «رجب» و «اسماعیل» دارد که هر دو از زور سرما هر چه لباس داشتهاند، به تن کردهاند؛ لباسهایی مندرس که به جُلِ پاره میماند.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب کشتن زن مرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کشتن زن مرده
«صحنه با دیواری به دو قسمت تقسیم شده است. روی دیوار یک در بسته قرار دارد. سمت راست صحنه موتورخانهٔ شوفاژهای یک ساختمان است. مخزنی برای آب گرم، و مخزنی برای گازوئیل در آن هست. تمام سقف کوتاه موتورخانه پر از لولههای باریک و یا ضخیم است. صدای کارکردن موتور میآید.
سمت چپ فضایی از یک زندگی ویران است. پلههایی در آن دیده میشود که به بالا راه دارد. علاءالدین نفتی، گاز پیک نیکی با کِتری و قوری روی آن، چند تا ضبط ماشین و تعدادی کیف زنانه.
کنار علاءالدین رخت خواب یک کودک پهن است و کودکی در آن خوابیده است.
مردی سلانه سلانه از پلهها پایین میآید. دماغش را بالا میکشد. کنار پیک نیکی مینشیند و برای خودش چای میریزد. رو به بچه:
شوهر: بابا! بابا بیدار شو..
سکوت.
شوهر: باز مامانت حبّ تریاک بهت داد بیهوشت کرد؟! (ریتمیک) آ خِیر نبینی سَ لی مه! خِر نبینی سلیمه!
بستهٔ نایلونی را باز کرده و با شادی به تکهٔ قهوهای رنگ داخل آن نگاه میکند. دوباره آن را میپیچد و به سمت در موتورخانه میرود، چندبار فشار میدهد، انتظار ندارد که در بسته باشد ولی در قفل است.
شوهر: سلیمه؟ سلیمه؟!.. مگه نگفتم توی موتورخونه نشاش!.. ببین میتونی یه کاری بکنی از اینجام بیرونمون بکنن.. (با صدای خفه ولی عصبانی) سلیمه!
سلیمه آرام از بین دو مخزن بیرون میآید.
مرد با زور نداشتهاش در را هل میدهد
شوهر: نشاشی روی حب تریاکای من! بیا بیرون! بیا من نمیتونم داد بزنم بچه خوابه!
سلیمه: بچه خواب نیست!
شوهر: ها؟!
سلیمه: (با ترس) بچه خواب نیست!.. من.. من شیشه مصرف کرده بودم..
شوهر: (جا می خورد) ها؟!.. نکنه از اون شیشهٔ کوفتی دادی به بچه؟! تو که جای حبّ تریاکای منو میدونستی!
مرد به روی رختخواب بچه میپرد. با کف دست روی شکم او را تکان میدهد.
شوهر: بابایی! بابایی پاشو! بابایی! ای وای!
تریاک را به کناری پرت میکند، خم میشود بچه را بغل کند ولی دوباره چهار دست و پا میرود و بستهٔ تریاک را بر میدارد. نایلونش را مرتب میکند و در جیب بغل میگذارد. این طرف سلیمه دستمال یزدی را دور گردنش پیچیده و سعی میکند با آن، خودش را خفه کند.
مرد با دو دست بچه را بغل میگیرد و بلند میکند، یک تن بی سر بلند میشود، مرد فریادی از وحشت میکشد و بدن را پرت میکند.
شوهر: سلیمه!.. سلیمه تو چیکار کردی؟ سلیمه؟!
سلیمه حالا دستمال را به دور گردن گره زده یک سر دستمال را از لولهٔ بالای سرش رد کرده و آن را میکشد تا خفه شود. مرد با فریاد به در میکوبد و گریه میکند، در باز نمیشود. شاهکلیدی از توی خرت و پرتهای زنش پیدا میکند، چند کلید میاندازد و بالاخره در باز میشود. سلیمه را در حال دار زدن خودش میبیند، میرود و سر دستمال را میگیرد و همراه او فشار میدهد، باد معدهاش چندبار خالی میشود. سلیمه در همان حالت خندهاش میگیرد و دستش را رها میکند و خودش را روی زمین ول میکند، سلیمه نمیتواند جلوی خندهاش را بگیرد. مرد طاقت ایستادن ندارد چه رسد به اینکه دستمال و سلیمه را با هم نگه دارد، او هم زمین میخورد. مرد گریه میکند و سلیمه بلاانقطاع میخندد.
نور میرود.»
حجم
۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه