کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن
معرفی کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن
کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن نوشتهٔ منوچهر توسلی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قطار سه شنبه تا سوم بهمن
«بعضی چیزها
ماندگار خاطرههایند
گواه من
همان بوی تنیده در تاروپود تنپوش است
و آنگاه که احساس بیتاب میشود
قلم را میدواند
و ردپای آن
حرف دل میشود
آری! خاطر خیلی از خاطرهها عزیز است و فراموشنشدنی. مگر میشود لباس سوم بهمن به تن کرد و بوی تنیده در تاروپود آن را استشمام نکرد و به گذشتههای با هم بودن پرواز نکرد؟! بااینحال مگر میشود ننوشت؟! نه نمیشود.
احساس که بیتاب میشود، قلم را میدواند و رد پای آن، همان حرف دلی است که روانه کاغذ شده و روزی در لباس «نوازش صدای بنفش» چهره مینماید و کنون خوشی و ناخوشی، دلگرفتن و دلتنگی، شوق وصال و وداع بیخبر، بودنها و نبودنها، همه و همه در قالب «قطار سهشنبه تا سوم بهمن» آرام گرفته است.
و مگر میشود این حجم از خاطره و دلتنگی
و حس زلال تنگ شیشهای قلب را در حصار سینه
در لباس واژه
تصویر نموده
و به چشم کشید؟!
منوچهر توسلی «منوما»
آه که نیست!
در این هوای ابری دلم
در این فروکش خورشید
برای حال من غمگین غمزده
به چه کار آید این
غروب غبارآلود غمبار
جز تحفهی تاریکی چه دارد برای من
که او پر کشیده از دامنم
و کنون
شب شده مونس تنهایی من
با بغلها پر از رنگ سیاه
که در آن، خاطر آن مرمر چشمش
نور بود این منوما را
آه! که نیست
آی آرامش!
آی آرامش!
کجایی تو؟!
به کجا از منوما دست کشیدی؟
به کجا؟!
زدهای تکیه به دیوار کدامین سایه؟
کجای دو سر بنبست این احساس
سر به جیب خود نهادی و
ز چشم عاشق و پرغمزهاش
میگریزی این روزها؟
هان! کجا؟
آی آرامش!
بسته راه این نفسها
چاه هجران برده از عمق نگاهش سوی دیدن
چون تویی سیمرغ میخواهد
کاورد درمان پری زان پیرهن
آی آرامش!
این فسرده جسم زار و خشک
غرق دریای جنون گشته است
خضر راهش شو
کجایی تو؟!
آی آرامش!
به آه سر برآورده از این سینه
مسیحایی بدم
و خشکیده تن بیروح این احزان به جان آور
آی آرامش کجایی تو؟!
برفْرنگ
و چه زیبا رنگ عوض کرده
مشکی گیسوانم
در تهمت دلسیاهی
اما
در آرامش پرخروش خود
نشان داده پاکیام را
با برفرنگ نیمهسرد
نشسته بر سیمایم
بودنها و نبودنها
بودنها زیباست
کنار آنکه از خدا خواستی
بودنها قیمتی دارد
مرزی دارد
حریم و حرمتی دارد
صدایی دارد
سکوتی دارد
گاهِ بودنها اشک و خنده با همند
امّا حیف که این بودنها همیشگی نیست
نه که نباشد
ما بودنها را به نبودنها نزدیک میکنیم
ما رنگ همیشگیبودن را از بودنها میگیریم
با حرفمان، رفتارمان، احساسمان
با نادیدهگرفتن حساسیتها
با بیتوجهی به توقعات
با پا گذاشتن بر خواست همدیگر
با مقایسه، که خود آفتی بزرگ است
با ندیدن آنچه باید دیده شود
با دیدن آنچه که باید از کنارش رد شد
آری! با ماست که بودنها، نبودنها میشود
هرگاه این قیمتها شکست
هرگاه مرزها بیمرز شد
هرگاه حریم و حرمتی باقی نماند
هرگاه صدا و سکوت بیمعنا شد
و دیگر خنده و اشکی در کار نبود
آن زمان بودنها بیفایده است
بودنها خردشدن است
بودنها دو سر درد است
آنگاه نبودنها، جای بودنها مینشیند
آنگاه با تمام وجود حس میکنی نبودنها
مرز ایجاد میکند
حریم و حرمتها را زنده میکند
صدای سکوت را بلند میکند
سکوت میکند اینهمه همهمه را
خنده دواندوان میآید
اشکها هم عجین خاطرهها میشود
همان خاطرههای تنیده در همِ در بودنها؛
عجین عکسهای دونفری میشود
همان عکسهایی که
چپ و راست
دور و نزدیک
با هم و بی هم
از همه و با همه
اینجا و آنجا
خانه و مدرسه
کوچه و بازار
شهر و روستا
در کوه و جنگل
گاه خوشی و ناخوشی
از لنز دوربین، قاب صفحهنمایش همراه شد؛
عجین لباس تن میشود؛
عجین خیابانها و دیوارهای شهر
همان دیوارهایی که در بودنها
حضورمان را لمس کرده بودند»
حجم
۷٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه
حجم
۷٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه