کتاب بوته سنگی
معرفی کتاب بوته سنگی
کتاب بوته سنگی مجموعهاشعاری سرودهٔ سوسن وکیلی است و انتشارات مهراندیش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بوته سنگی
شعر حدیث نفس است و ماندگاری آن در گرو اندیشههای جاودانه بشری است. واژهها در اوج تازگی، طراوت جایگزینی مناسب، تنها واژههایی هستند که حسب حال شاعر در کنار هم قرار گرفته، حتی اگر خلاقانهترین کلمات نیز در پدید آمدن شعری به کار گرفته شود، در نهایت با شعری صرفاً زیبا مواجه خواهیم بود. و چه بسیار اشعار زیبایی که در بطن تاریخ شعرمان به دلیل زیبایی ماندگار شدهاند لیکن کارکردی بر روح و روان بشری نداشتهاند. اما اگر سخن از ماندگاری شعر و اثربخشی آن در روح و جان آدمی باشد، باید به همراه زبان شعری به دنبال مضامین بشری بود. هر چند نغزترین و پرمعناترین ارزشهای بشری در کلام اندیشمندان نخستین و هنرمندان پیشین به کرات بازگو شده است، لیکن روح و روان شاعر امروز با بهرهمندی از واژگانی معاصر میتواند بازگو کننده مضامین در بیانی پر تأثیر بر خواننده امروزین باشد.
بیشک شاعران امروز در شرایط و حالات گوناگون به کمال شعر کمک کردهاند، و چه بسا اشعاری که نیازهای بشری را پاسخ گفته و برای لحظهای بر احساس ایشان اثری شگرف بر جای نهاده است. اشعاری اینچنین در میان آثار شاعران، گاه جسته گریخته و گاه به دفعات یافت میشود. معمولاً چنین است که شاعری جان سوخته و یا در فراق، واژههایی را مییابد که در حال و هوایی معمول امکان کشف آن نمیرود. و گاه شاعران به دور از سرزمین مادری خود و یا در غربت جسم و روح از مبدأ تولد و یا شرایط محیطی خاص، خالق آثاری پر تأثیر و حتی جانسوز میشوند.
و خلق هر شعر، پدیدهای نوظهور در عرضه آثار شاعر به حساب میآید. «شاعران شگرف در تاریخ جهانی چنین بودهاند.»
سوسن وکیلی، اشعاری ساده میسراید. کلام و واژههای او همچنان در مسیر تاریخی سرودن، صیقل میخورد و هر چند راه ناپیموده بسیاری را در پیش روی دارد، با این وجود در اشعار وکیلی احساس غریب یک انسان امروزی دیده میشود. پارهای از اشعار او راه طولانی مکاشفه در جهان پیرامون را به سرعت طی میکند و معنا و کلامی کامل را در پیش ذهن انسانی قرار میدهد. بخشی از اشعار او در خارج موطن خود سروده شده از این رو میتوان تصور کرد که هجران او از سرزمین مادری و جدایی او از دنیایی که به آن تعلق داشته احساسات او را چنان برانگیخته که به دنبال یافتن ارزشهای دور از دسترس، با احساس و حال و هوایی خاص میسراید و در راه این تلاش آنچه مییابد تازه و منحصر به خود اوست.
آیا غربت انسانی چنان نیروی شگرفی را به وجود میآورد که روح و روان شاعر در آن گداخته میشود و حس و حال فردی در واژهها جلوه مییابد و این گرمای برخاسته از گداختگی، جان آدمیان را در بر میگیرد و آنگاه شاعر با هر سرایش یک گام به پیش میرود تا سرزمینهای تازهای را فتح کند؟ جهان پر راز و رمز شاعران آنگاه که مکشوف میشود میعادگاهی جهانی است که به تکتک خوانندگان شعر، گوشه چشم مینمایاند.
وکیلی با میل و اشتیاق ستودنی سرزمین اسرار روح و روان یک شاعر مهجور را باز مینماید و ضمن واگویی حس و حال یک انسان شرقی، شرح ناشناخته هجران بشری را از سرزمین موعود میسراید. سرزمین موعود، یا سرزمین مادری برای شاعر دور از خانه، دارای معنایی بس عمیق است. باید دور ماند تا دانست در فراق چه بر انسان میگذرد.
به اشعار سوسن وکیلی باید به دیده احترام نگریست او در فضایی غریب، نه چنان مغمومِ دوری از وطن شده است تا اشعاری حزین و با دردی جانکاه و بیسرانجام بسراید و نه مبهوت ظواهر جهان امروزین شده تا غزل زیبای انسانی را فدای جلال پر تلالو ساختههای بشری نماید.
شعر وکیلی مهر بیکرانهای را نمایش میدهد. مهر او سرشارتر باد تا اشعار او در قلمرو فرهنگ ایرانی ماندگارتر شود.
خواندن کتاب بوته سنگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بوته سنگی
«آدمک
تو عالم خیال
یه قصهٔ قشنگ
یه قصه از قدیم
قصهٔ آدمک
تنش از پارچه و چوب
صورتش شاد و قشنگ
لَبانش از مخمل سرخ
چشاش آسمونی رنگ
دنیا در پیش چشاش
نه جهنمنه بهشت
نه قشنگ بود نه که زشت
واسه اون فرقی نداشت
آدمای خوب و بد
همشون یه جور بودن
لباساشون رنگارنگ
تو حصار شیشهای
عروسک زندونی بود
بیرون از زندون او
همه در جوش و خروش
کنارش نوشته بود
عروسک مال فروش
یه روز از راهی دراز
یه نفر خسته اومد
یه نفر خستهٔ راه
زندگیش تو جادهها
یه نفر که اسم او
روی هر برزن و کوه
یه نفر که مثل آب
صاف و پاک و بیریا
پیرمردی بود خوش اندام و بلند
چشم او رنگ چمن
موهاش بلند
برف موهاش مثل اَبرا بود سپید
گویی از خود گشته بود او ناامید
عاشقی بود عاشقی گم کرده عشق
پاک مجنون کرده بودش سرنوشت
همچو درویشان ز قید و بندها آزاد بود
زندگی در پیش چشمش راهی بس هموار بود
بر نگاه آدمک
خیره ماند آن چشم سبز
ناگهان از سوز دل
آه برآورد به لب
آه...
ای دنیای خاکی
از چه رو دارم تو را دوست
زندگی، دنیای خالی
آفتاب عالم افروز
من تمام عمر گشتم
لیک انسانی ندیدم
بین ما فاصلهای نیست
همگان آدمکانیم
تو نداری روح اما...
با زبان بیزبانی
آدمک میگفت به آدم
که به صورتم نگاه کن
من عروسکم، عروسک
لب من همیشه خندان
صورتم همیشه شادان
ولی تو دلم شکستم
دهان همیشه بستم
حرفها دارم که گویم
من نه آن فرشته رویم
نه چو تو سپید مویم
من یه آرزو یه خوابم
من یه چشم یه سرابم
من یه بوته تو کویرم
تشنهام تشنهٔ آبم
کاش چشمامو میبستم
میخوابیدم
خواب آزادی میدیدم
خواب میدیدم که
در قفس شکسته
من از اینجا پرکشیدم
ولی افسوس
با یه جفت بال شکسته
پای بسته...
پیر مرد گیج شده بود
ماتش برد
یه نگاه به آدمک
یه نگاه به راه خویش
دست روی دست
سر به زیر
راهی شد سوی افق
لحظه لحظه دورتر
با هر قدم کوچکتر
جز آخرین نگاه او
که سرد بود و بیفروغ
چیزی ازش باقی نموند
جای پاش را خاک پوشوند
واسه مرگ پیرمرد
جز آدمک
هیچکس گریه نکرد»
حجم
۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
حجم
۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه