کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد
معرفی کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد
کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد نوشتهٔ گریگوری زاکرمن و ترجمهٔ مریم نیک پور است و نشر هورمزد آن را منتشر کرده است. جیم سایمنز چگونه با الگوهای ریاضی بازار را متحول کرد؟! با خواندن این کتاب جذاب، بیشازپیش با زندگی و تلاشهای این ریاضیدان معروف، بهخصوص با شخصیت منحصربهفرد او آشنا میشوید. کسی که با وجود مشکلات متعدد و تجربهٔ چندبارهٔ شکست هرگز تسلیم نشد و سرانجام توانست آنطور که میخواست بازار را به زانو دربیاورد و به ثروتی هنگفت برسد.
درباره کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد
جیمز (جیم) هریس سایمنز، متولد ۱۹۳۸ و میلیاردر، خیّر، ریاضیدان و مدیر صندوق پوشش ریسک در آمریکاست. پدرش تولیدی کفش داشت و مادرش از بستگان دور ریاضیدانی معروف در آلمان بود. جیم از همان نوجوانی برای آیندهاش رؤیاهای زیادی در سر میپروراند. او در ۲۳ سالگی مدرک دکتری ریاضی خود را گرفت و در مؤسسههای معتبر به تدریس ریاضیات و پژوهش مشغول شد، اما این کارها روح ماجراجوی او را آرام نمیکرد؛ بنابراین تصمیم گرفت که شرکت خود را راهاندازی کند.
جیم سایمنز که از تجارت چیزی نمیدانست، در صندوق پوشش ریسک خود با استفاده از مدلهای ریاضی و ساخت الگوریتمها اوضاع بازار را تحلیل کرد. شرکت رنسانس از مدلهای کامپیوتری برای پیشبینی تغییرات قیمت بهره گرفت. درواقع، جیم سایمنز پایهگذار تحولی عظیم در دنیای سرمایهگذاری کمّی شد. همانطورکه در عنوان اصلی کتاب نیز بهخوبی به آن اشاره شده است.
کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد شما را با این شخصیت بزرگ و عجیب آشنا میکند.
خواندن کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رشتهٔ ریاضی و همچنین کتابهای کسبوکار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مردی که معمای بازار را حل کرد
«زمستان ۱۹۵۲ بود و پسری چهاردهساله میخواست با کار در مغازهٔ تجهیزات باغبانی نزدیک خانهشان در نیوتون ماساچوست، حومهٔ پوشیده از برگ بوستون، پولتوجیبی خودش را دربیاورد؛ اما اوضاع خوب پیش نمیرفت. پسر جوان هنگام کارکردن در زیرزمین انبار کالا، آنقدر در فکر غرق میشد که کود حیوانات، بذر گیاهان و خیلی چیزهای دیگر را سر جای خود نمیگذاشت.
مالک فروشگاه که از جیمی مأیوس شده بود، از او خواست در راهروهای باریک فروشگاه بچرخد و کف چوبی آنجا را جارو بزند؛ وظیفهای که درظاهر یکنواخت و خستهکننده به نظر میرسید. این تنزل درجه برای جیمی مثل خوششانسی بود. سرانجام تنها ماند تا به این فکر کند که مهمترین موضوع زندگیاش چیست: ریاضیات، دخترها، آینده.
با خودش میگفت: «اونها به من پول میدن که فکر کنم!»
چند هفته بعد، وقتی شغل دوران تعطیلی کریسمس پایان یافت، زوج مالک فروشگاه از جیمی دربارهٔ برنامههایش برای آینده پرسیدند.
جیمی گفت: «میخوام توی دانشگاه امآیتی ریاضی بخونم».
زن و شوهر زدند زیر خنده. ازنظر آنها پسر جوان آنقدر گیج بود که حتی نمیتوانست کارهای سادهٔ فروشگاه باغبانی را انجام دهد، چه برسد به اینکه دانشجوی ریاضی شود، آن هم در دانشکدهٔ تکنولوژی ماساچوست.
سایمنز به یاد میآورد: «اونها فکر میکردن مضحکترین حرف عالم رو شنیدن».
شکوتردید یا حتی اسباب خنده شدن جیمی را ناراحت نمیکرد. او نوجوانی با اعتمادبهنفسی خارقالعاده بود و ارادهاش در به سرانجام رساندن کارهای خاص منحصربهفرد بود. او دستپروردهٔ پدر و مادری حامی و دلسوز بود که هر دو در زندگی خود امیدهای فراوان و افسوسهای عمیقی داشتند.
مارسیا و متیو سایمنز در بهار ۱۹۳۸، اضافهشدن پسرشان، جیمز هریس، را به جمع خانواده جشن گرفتند. آنها تمام وقت و انرژی خود را به او اختصاص دادند؛ زیرا تنها فرزندی بود که پس از سقطهای مکرر مارسیا برایشان باقی مانده بود. مارسیا که هوشی سرشار و شخصیتی معاشرتی و خونگرم داشت، در مدرسهٔ جیمی داوطلبانه مشغول شد؛ اما هرگز فرصت نیافت که خارج از خانه کار کند. او رؤیاها و شور و هیجانش را روی پسرش متمرکز کرد؛ برای درس به او فشار آورد و اطمینان داد که موفقیت پیشرویش است.»
حجم
۵۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۵۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب موضوع خیلی جالبی داشت و آدم رو به فکر فرو میبرد. جیم سایمنز ریاضی دان، استادی دانشگاه رو رها میکنه و تعدادی ریاضی دان دیگه دور خودش جمع میکنه تا با مدلسازی «زنجیرهی مارکوفی» بازار، بتونند پول در