کتاب آبنبات چوبی
معرفی کتاب آبنبات چوبی
کتاب آبنبات چوبی نوشتهٔ کریستینه نوستلینگر و ترجمهٔ رویا رضوانی است. انتشارات دنیای اقتصاد تابان این رمان نوجوان را منتشر کرده است. این اثر از مجموعه کتابهای «دارکوب» از این انتشارات است.
درباره کتاب آبنبات چوبی
کریستینه نوستلینگر کتاب آبنبات چوبی را برای برای نوجوانان و در قالب رمان نوشته است. نویسنده این رمان را در هفت فصل نگاشته که عنوان آنها عبارت است از « اسمش شد آبنبات»، «آبنبات چوبی استثنایی»، «آبنبات و شغل مادربزرگ»، «حسابهای آبنبات غلط از آب در میآید»، «آبنبات و لمِان»، «آبنبات و مادربزرگ موقرمزش» و «جشن تولد آبنبات».
کریستینه نوستلینگر در این رمان داستان زندگی پسری به نام «ویکتور امانوئل مِیِر» را روایت کرده است. قسمت اول این اسم از پدربزرگش به او رسیده بود و قسمت دومش از پدرخواندهاش، اما آقای «آلبرشتِ» داروخانهچی، گفته بود که ویکتور امانوئل اسم پادشاههاست. ویکتور امانوئل مِیِر، جلوی آینه ایستاد، مدت زیادی به خودش توی آینه زل زد و به خود گفت که قیافهاش شبیه به پادشاههای ایتالیا نیست و باید آن را عوض کند. او اسم «آبنبات» را برای خودش انتخاب کرد؟ چه ماجراهایی پیش روی آبنبات است؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب آبنبات چوبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمان علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آبنبات چوبی
«این روزها هر بار خانم ارنرایش میآمد آنجا، لمان را هم با خودش میآورد، چون او و شوهرش، همان مردی که اسمش لودویگ بود، دیگر با هم زندگی نمیکردند. لودویگ اسبابکشی کرده بود به خانهٔ مادرش که خیلی پیر بود. او و خانم ارنرایش یک دعوای خیلی بد کرده بودند. چون لودویگ آدم خیلی خسیسی بود، یا چون خانم ارنرایش آدم خیلی ولخرجی بود، بستگی داشت که داستان را چطور ببینیم. لودویگ که میرفت به خانم ارنرایش گفته بود: «انقدر منتظر میمونم تا بالاخره بگی از ولخرجیهات پشیمونی و تا قبول نکنی اشتباه از تو بوده برنمیگردم!»
خانم ارنرایش با گریه میگفت: «باشه، بذار منتظر بمونه! بذار نیاد، اگر هم از غصه دق کنم، امکان نداره بگم اشتباه از من بوده!»
مادربزرگ سری به موافقت تکان داد. به نظر او، این ولخرجی عجیب و غریبی نبود که کسی دوست داشته باشد مربا توی چایش بریزد یا زیاد کره به نانش بمالد.
پس لمان که قبلا همیشه توی خانه، پیش لودویگ خسیس میماند، حالا همراه خانم ارنرایش به خانهٔ آبنبات میآمد، چون دوست نداشت تنها بماند. اگر فقط نیم ساعت لمان را تنها در خانه میگذاشتند، آنقدر میومیو میکرد و میومیو میکرد که تمام ساختمان از دستش به عذاب میآمدند. و هر کس از کنار درِ آپارتمان رد میشد، زوزههای دلخراشی میکشید، چنان دلخراش که هنوز چیزی نشده، سرایدارِ ساختمان تهدید کرده بود که به «انجمن حمایت از حیوانات» زنگ میزند. خواهر آبنبات خیلی دوست داشت لمان را ببیند، از او خوشش میآمد. به آبنبات میگفت: «عجب گربه باهوشیه، اگر ازش بپرسی یک به اضافهٔ یک چند میشه، دوبار میومیو میکنه. دو به اضافهٔ دو رو هم بلده جمع کنه!»
آبنبات نمیتوانست به چشم خودش ببیند که آیا لمان واقعا میتواند با میومیو جواب این جمعها را بدهد یا نه، چون هر وقت خانم ارنرایش میآمد پیششان، او توی اتاقش میماند. حتی شامش را هم همانجا میخورد، میگفت میخواهد کتاب بخواند. هر وقت قرار بود خانم ارنرایش و لمان بیایند، آبنبات دستکم سه تا کتاب از کتابخانه میگرفت. مادربزرگ راضی بود، چون دشمنِ سرسخت تلویزیون و کتابهای کارتونی بود، و به خواهر آبنبات میگفت: «کاریش نداشته باش، بذار کتابش رو بخونه. کتاب خوندن خوبه. خوندن اطلاعات عمومیتون رو زیاد میکنه و چشماندازتون رو وسیع میکنه.» اما حقیقت این بود که آبنبات اصلا کتاب نمیخواند. فقط وقتی مادربزرگ شامش را میآورد توی اتاق، وانمود میکرد که همهٔ حواسش توی کتاب است، وقتی مادربزرگ از اتاق میرفت بیرون، آبنبات کتاب را میبست و زل میزد به سقف و برای خودش خیال میبافت. خودش را تصور میکرد که توی سیرک نمایش میدهد. آن وسط، توی صحنهٔ سیرک، با یک دوجین گربه وحشی، برنامه اجرا میکند: نمایش رام کردن گربههای سیامی. گربههای عظیمالجثه را وادار میکرد که از میان حلقهٔ آتش بپرند و روی پاهای عقبیشان برقصند. تماشاچیها چقدر کف میزدند! و آبنبات خیلی پرطرفدار بود. اما بعد لمان توی اتاق نشیمن میومیو میکرد - به احتمال قوی ریشهٔ دوم عدد ۱۶ را حساب کرده بود - و این آبنبات را از بالای ابرهای باشکوه خیالش برمیگرداند روی زمین.»
حجم
۷٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۷٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه