کتاب انجمن دختران مرده
معرفی کتاب انجمن دختران مرده
کتاب انجمن دختران مرده نوشتهٔ میشل کرایز و ترجمهٔ زهرا چفلکی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب انجمن دختران مرده
کتاب انجمن دختران مرده (Dead Girls Society) حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی است که آن را سرشار از تعلیق دانستهاند. دختری دعوتی اسرارآمیز را برای انجام یک بازی مرگبار میپذیرد. «هوپ کالاهان» از تمام کسانی که با او جوری رفتار میکنند که انگار شکننده و ضعیف است، خسته شده است. او فیبروزِ کیستی دارد (یک بیماری ریهای بسیار بد)، اما از اینکه مادرش و بهترین دوستش با او مانند یک بچه رفتار کنند، خسته شده است؛ از طرف دیگر نگران پرداخت هزینههای داروهای گرانقیمت خود و اینکه چگونه باید هزینهٔ کالجش را بپردازد است. زندگی در حومهٔ شهر نیواورلئان بهشدت حوصلهٔ او را سر میبرد. وقتی هوپ یک دعوت از طرف یک گروه اسرارآمیز که خود را انجمن مینامد دریافت میکند، برای تجربهکردن هیجانْ این دعوت را با اشتیاق میپذیرد. این میتواند بلیط او برای خارجشدن از این زندگی کسلکننده باشد. تنها کاری که او باید انجام دهد این است که چند جرئت انجام دهد و بعد مقداری پول واقعی ببرد، اما انجمن آن چیزی که به نظر میرسد، نیست. بهزودی هوپ متوجه میشود که انجام بازی انتخابی نیست؛ بلکه یک اجبار است. رمان حاضر ۲۳ فصل دارد.
خواندن کتاب انجمن دختران مرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انجمن دختران مرده
«از تیغهای که به سمتم میآید و عمیقاً توی خاک فرو میرود، جاخالی میدهم. موجی از انرژی درون بدنم میریزد و به سختی روی پاهایم میایستم. سکندریخوران دور میشوم. لایلا به سختی سعی میکند بیل را از توی خاک سفت بیرون بکشد اما بیل به زمین چسبیده. دوباره امتحان میکند. وقتی بیل آزاد میشود، صدای مکش میدهد.
همراه با قدمهای شل و رقتانگیزم، نفسم با صدای خس خسی اجباری از دهانم بیرون میآید. پشت سرم فریاد میزند: «خودت رو با دویدن خسته نکن هوپ. نمیتونی فرار کنی.»
پایم به ریشهٔ درختی گیر میکند و روی زمین میافتم. روی ساعدم بلند میشوم و نفسهای عمیقی میکشم. لایلا بیل را میچرخاند، صدای بلند چرخش فلز در قبرستان ساکت میپیچد. شاخه درخت شکستهای را از روی زمین برمیدارم و خودم را روی پاهایم میکشم. میچرخم تا با او روبرو بشوم. لایلا سلاحم را میبیند و میخندد. با سه قدم بزرگ به هم میرسد، بیل پشت سرش آویزان است. شاخه را به سمتش تاب میدهم، میانه راه توی هوا میگیردش، از توی دستم درش میآورد و به کناری پرت میکند. چوب جایی آن دورترها با صدای خفهای روی زمین میافتد.
چیزی وحشیانه درونم شعله میکشد، به شکمش مشت میزنم، فریادی از درد میکشد. میچرخم و بیل رهاشده را میقاپم. دستهاش را محکم میگیرم. لایلا خم میشود. قفسه سینهاش تند تند بالا و پایین میشود. میگوید: «انجامش بده دیگه، عاشق اینم که ببینم داری تلاش میکنی.»»
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه