
کتاب آشپزخانه شیشه ای
معرفی کتاب آشپزخانه شیشه ای
کتاب الکترونیکی «آشپزخانهٔ شیشهای» نوشتهٔ لیندا فرانسیس لی و با ترجمهٔ فیروزه مهرزاد، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این رمان معاصر آمریکایی، داستان زندگی سه خواهر را روایت میکند که پس از تجربهٔ فقدان و تغییرات بزرگ، در جستوجوی هویت، خانواده و معنای تازهای برای زندگی خود هستند. روایت کتاب با محوریت آشپزی و پیوندهای خانوادگی، به بررسی روابط انسانی، خاطرات و بازسازی زندگی پس از بحران میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آشپزخانه شیشه ای
«آشپزخانهٔ شیشهای» اثری داستانی و معاصر است که در قالب رمان، زندگی سه خواهر به نامهای «پورتیا»، «کوردلیا» و «اولیویا» را دنبال میکند. داستان در دو فضای متفاوت تگزاس و نیویورک جریان دارد و با محوریت آشپزخانهٔ خانوادگی و خاطرات نسلها، به بازخوانی پیوندهای خانوادگی و تأثیر گذشته بر حال میپردازد. لیندا فرانسیس لی در این کتاب، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، آشپزی و روابط میان اعضای خانواده، تصویری از زنانگی، استقلال و تلاش برای بازسازی خود پس از بحرانهای عاطفی و خانوادگی ارائه داده است. ساختار رمان بهگونهای است که هر فصل با روایتی از یکی از شخصیتها یا خاطرات مشترک آنها پیش میرود و در کنار روایت اصلی، به گذشته و تأثیرات آن بر شخصیتها نیز پرداخته میشود. فضای کتاب سرشار از توصیفهای حسی، غذاها و لحظات مشترک است که نقش مهمی در شکلگیری هویت شخصیتها دارند. این اثر، علاوهبر روایت داستانی، به موضوعاتی چون سوگواری، بازسازی زندگی، هویت فردی و جمعی، و نقش سنتها در زندگی معاصر میپردازد.
خلاصه داستان آشپزخانه شیشه ای
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «آشپزخانهٔ شیشهای» با زندگی «پورتیا کاتکارت» آغاز میشود؛ دختری که از کودکی در تگزاس و در کنار خانوادهای با ریشههای عمیق و آشپزخانهای مشهور بزرگ شده است. پورتیا و دو خواهرش، کوردلیا و اولیویا، پس از مرگ پدر و مادرشان، به خانهٔ مادربزرگ نقل مکان میکنند و هرکدام بهنوعی با فقدان و تغییرات زندگی دستوپنجه نرم میزنند. آشپزخانهٔ شیشهای، که نسلهاست در خانواده باقی مانده، برای پورتیا پناهگاهی میشود تا با آشپزی و خاطرات خانوادگی، آرامش و هویت خود را باز یابد. پس از ازدواج پورتیا با رابرت، سیاستمداری جوان، او تلاش میکند خود را با نقش جدیدش تطبیق دهد اما بهتدریج درمییابد که باید میان خواستههای خود و انتظارات دیگران انتخاب کند. مرگ مادربزرگ و جدایی از همسر، پورتیا را به نیویورک میکشاند؛ جایی که با گذشته، خواهرانش و رازهای خانوادگی روبهرو میشود. در این میان، آشنایی با همسایهای به نام گابریل کین و دخترش آریل، مسیر تازهای را پیش پای او میگذارد. روایت کتاب، با بازگشتهای مکرر به خاطرات کودکی، آشپزی و پیوندهای خانوادگی، نشان میدهد که چگونه شخصیتها با گذشتهٔ خود روبهرو میشوند و تلاش میکنند معنای تازهای برای زندگی بیابند. داستان، در لایههای مختلف، به موضوعاتی چون سوگواری، بخشش، بازسازی هویت و اهمیت خانواده میپردازد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب آشپزخانه شیشه ای را بخوانیم؟
«آشپزخانهٔ شیشهای» با ترکیب عناصر آشپزی، خاطرات خانوادگی و روایت زنان سه نسل، تجربهای چندلایه از زندگی، فقدان و بازسازی را به تصویر میکشد. این کتاب با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره و پیوندهای عاطفی، فرصتی برای همذاتپنداری با شخصیتهایی فراهم میکند که هرکدام در جستوجوی هویت و معنای تازهای برای خود هستند. روایت داستان، علاوهبر پرداختن به روابط خانوادگی، به نقش سنتها و آشپزی در شکلگیری هویت فردی و جمعی میپردازد و نشان میدهد چگونه خاطرات و غذاها میتوانند پلی میان گذشته و حال باشند. مطالعهٔ این اثر، مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزش خانواده، قدرت بازسازی پس از بحران و اهمیت پذیرش خود دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای خانوادگی، داستانهای معاصر با محوریت زنان، و کسانی که به روایتهایی دربارهٔ بازسازی زندگی پس از بحران علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط خانوادگی و نقش سنتها در زندگی را دارند، خواندن این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب آشپزخانه شیشه ای
«صبح روزی که خواهرش گم شد، پورتیا کاتکارت با فکر زغالاخته و هلو از خواب بیدار شد. دهانش پر از طعم میوه بود. فوقالعاده شیرین و واقعی، انگار آنها را در رؤیا خورده بود. خمیازهکشان، از تخت بلند شد. دمپاییهای راحتی گرکی محبوب و لباس گل و گشاد بلندش را پوشید و بیحوصله وارد آشپزخانهٔ کوچک کاراوانشان در حومهٔ ویلو کریک تگزاس شد. بدون فکر راجع به کاری که میکرد، زغالاخته را از توی یخدان و هلو را از توی جامیوهای برداشت. با اینکه فقط هفت سال داشت، اما آنقدر باهوش بود که بداند اگر چاقو را بردارد یا نزدیک چراغ خوراکپزی دوسوز دست از پا خطا کند، مادرش عصبانی میشد. درعوض، پورتیا هلو را دو نیم کرد. آب چسبنده و شیرینی بر زبانش میریخت و قطرههایش از میان انگشتانش سرازیر بود. تکهای از کیک فرشته پیچیده در پلاستیک را پیدا کرد و میوه را تلب رویش گذاشت. درست وقتی از دست ساختهاش راضی شد عقب ایستاد. پدر و مادرش مثل سیبهای غلتان از سبد سوار کاراوان شدند سراسیمه و بینظم. کوردلیا، خواهر بزرگ پورتیا، دنبالشان بود. گفت: «اولیویا گم شده.» با غرور و تکبر مجابکنندهٔ نوجوان سیزده سالهای که جواب همهٔ مشکلات را در آستین داشت، ادامه داد: «غیبش زده» و با یک بشکن حرفش را روشن کرد. «همین که گفتم.»»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۵۲ صفحه