تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب سایه های درختان خشکیده
معرفی کتاب سایه های درختان خشکیده
معرفی کتاب سایه های درختان خشکیده
کتاب الکترونیکی «سایههای درختان خشکیده» نوشتهٔ پانیذ قربانی و منتشرشده توسط انتشارات تأثیره، داستانی معاصر از ادبیات فارسی است که در دل روستایی کوچک و میان خانوادهای گرفتار روایت میشود. این رمان با محوریت نوجوانی به نام «آیدا» و دغدغهها و بحرانهای خانوادگی و اجتماعی او، به مسائل هویت، ترس، فقدان و روابط انسانی میپردازد. فضای داستان با عناصر رازآلود و گاه وهمآلود آمیخته شده است. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه های درختان خشکیده
«سایههای درختان خشکیده» در بستری روستایی و با نگاهی به زندگی نوجوانان و خانوادهها نوشته شده است. داستان در دورهای روایت میشود که روستا با شایعات، ترس از گرگ و حضور شخصیتی مرموز به نام جادوگر دستوپنجه نرم میکند. نویسنده با تمرکز بر تجربههای شخصی و ذهنی شخصیت اصلی، فضای داستان را میان واقعیت و خیال معلق نگه میدارد. روایت با لحن اولشخص و از زاویه دید «آیدا» پیش میرود و به تدریج لایههای مختلف روابط خانوادگی، دوستیها و ترسهای جمعی را آشکار میکند. کتاب در سال ۱۴۰۳ منتشر شده و با توجه به فضای معاصر و دغدغههای نوجوانانه، به مسائل اجتماعی و روانی نیز میپردازد. در کنار روایت اصلی، عناصر نمادین مانند درختان خشکیده، حیوانات مزرعه و اسطبل سوخته، بار معنایی خاصی به داستان میبخشند و فضای روستا را به بستری برای کشف رازها و مواجهه با فقدان تبدیل میکنند.
خلاصه کتاب سایه های درختان خشکیده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با زندگی «آیدا» در روستایی کوچک آغاز میشود؛ پدری باغبان که اغلب برای کار از خانه دور است و مادری خانهدار که به مزرعهداری علاقه دارد. آیدا با حیوانات مزرعه، بهویژه اسبش «آماندا» و گاوی به نام «حنایی»، ارتباط نزدیکی دارد و تنهایی و اضطرابهایش را با آنها در میان میگذارد. ماجرا زمانی پیچیده میشود که اتفاقات عجیبی در روستا رخ میدهد: شایعه حضور گرگی در جنگل، ناپدیدشدن کودکان و مرگ جستوجوگران، و ورود پیرزنی مرموز که مردم او را جادوگر میدانند. بیماری مادر آیدا و انتقال او به بیمارستان، اسطبل سوخته و از دستدادن اسب، و ورود خانوادهای جدید به روستا (آقای رحیمی و دخترش پروانه) بر تنشهای داستان میافزاید. آیدا با پروانه دوست میشود و هر دو با ترسها و خاطرات تلخ خود دستوپنجه نرم میکنند. روایت با رفتوآمد میان واقعیت و خیال، خواب و بیداری، و مواجهه با رازهای خانوادگی و روستایی پیش میرود. در این میان، آیدا با فقدان، ترس از دستدادن عزیزان و تلاش برای حفظ امید و پیوندهای انسانی روبهروست. داستان با ورود خانواده نرگس (دوست آیدا) و گرهخوردن سرنوشت شخصیتها به هم، به اوج میرسد، اما پایان ماجرا و سرنوشت نهایی شخصیتها تا انتها در هالهای از ابهام باقی میماند.
چرا باید کتاب سایه های درختان خشکیده را خواند؟
این رمان با فضاسازی روستایی و روایت اولشخص، تجربههای زیسته و ذهنی یک نوجوان را در بستر بحرانهای خانوادگی و اجتماعی به تصویر میکشد. عناصر رازآلود و تعلیق، همراه با پرداختن به موضوعاتی چون فقدان، ترس، دوستی و هویت، مخاطب را به دنیای درونی شخصیتها نزدیک میکند. «سایههای درختان خشکیده» برای کسانی که به داستانهای معاصر فارسی با حالوهوای روانشناختی و اجتماعی علاقه دارند، فرصتی برای همذاتپنداری و تأمل درباره روابط انسانی و مواجهه با بحرانها فراهم میکند.
خواندن کتاب سایه های درختان خشکیده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای معاصر فارسی با محوریت مسائل خانوادگی، هویت، ترس و روابط انسانی علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی مانند فقدان، اضطراب و تجربههای زیسته در فضای روستایی دارند، میتواند جذاب باشد.
بخشی از کتاب سایه های درختان خشکیده
«مامان تلفن کجاست؟روی میز پذیرایی؛ چطور؟امروز از همان روزهایی بود که پدر خانه نبود؛ یعنی برای کارش گفتم: «میخوام به بابا زنگ بزنم.» مادرم گفت: «عجله نکن فعلا تو برو تخممرغها رو جمع کن بیار.» روی کاناپه نشسته بود و منتظر بود که به حرفش عمل کنم. به صورتم نگاه کرد. متوجه حرفی که در گلویم مانده بود تا به زبان بیاورم شد. از چشمانش مشخص بود جوابش چیست: باز شروع نکن.نمیتوانستم به او نگویم حرف دلم چیست. قلبم به درد میآمد. خشم در چشمانش شعله گرفت. اما سخن آغاز نکرد. همانطور که صورتش گرم و گرمتر میشد، من سرد و سردتر میشدم. تا اینکه حرارت را در صورتم احساس کردم.ابتدا فکر کردم که حرارت چهره مادرم بر من نیز غلبه کرده است؛ اما زمانی که متوجه فاصله بین دو کاناپه شدم. نور را از کنار پنجره، از گوشه پرده که نور آفتاب بود و حرارتش به خانه میتابید؛ حس کردم. به آن تابش خیره شدم. ماجرا را به یاد آوردم. روزی که اتفاقات تلخ آغاز و رویدادهای نهچندان خوب پایان میرسید. دوباره همان روزی که ملودی نقاشی نفرتانگیزی در مورد من و خانم معلم کشید و در پایین کشوی میز معلم قرار داد. قبل از آن کنار کاغذ نوشت: «از طرف آیدا» معلم هم قبل از شروع درس کاغذ را دید و آن را خواند. اما حرکتی نشان نداد ولی در چهرهاش خشم و عصبانیت موج میزد که با دریای خروشان کارائیب فاصلهای نداشت. از کلاس بیرون رفت. مدتی بعد دوباره وارد کلاس شد. همیشه چهرهاش به نگار بود. اما این بار در دستانش بهجای کیف چیزی دیگری بود. پرونده. بله پرونده یکی از دانشآموزان. بهطرف میز من و نرگس آمد. بالای سرم ایستاد. چهرهاش در هم فرورفت. تعارف نکن بردارش. پرونده را جلوی میزم گذاشت. اخمی کرد. از مدیر اجازه گرفتم. وقت زیادی هم نداریم... بفرمایید؛ من که از موضوع بیخبر بودم پرسیدم چی شده؟ چشمانش را بست. میگم بردار بدو. این بار حرفش محکمتر از حرفهای قبلیاش بود. چشمانش را باز کرد. گفت باشه. میارمش بهسوی میزش رفت و کاغذی را با خود آورد. وقتی کاغذ نقاشی را به من نشان داد. همه چیز را متوجه شدم. ملودی. همان دختری که بهجای من نقاشی کشیده بود و به اسم من به معلم داده بود، پوزخندش را حس میکردم. آن وقت بود که به همه بچهها نشان داد. صدای خنده کلاس را دربرگرفته بود.»
حجم
۵۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۵۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه