
کتاب تسکین
معرفی کتاب تسکین
کتاب الکترونیکی تسکین نوشتۀ هلن مکدونالد با ترجمۀ غزاله شعبانی در نشر هنوز منتشر شده است. این کتاب اثری کوتاه درباره مواجهه فردی با سوگ و بازگشت تدریجی به زندگی است که با نگاهی شاعرانه و تجربهمحور، پیوند انسان با طبیعت و جانوران را در روند بهبودی احساسی دنبال میکند.
درباره کتاب تسکین
تسکین برگرفتهای مستقل از کتاب بلندتر و معروفتر هلن مکدونالد یعنی ق مثل قوش (H is for Hawk) است. مکدونالد در آن کتاب، تجربهی شخصیاش را از مرگ ناگهانی پدر و تلاشش برای التیام این اندوه از طریق اهلی کردن یک قوش شکاری روایت کرده بود. در تسکین، او این تجربه را در قالب متنی کوتاهتر و فشردهتر بازگو میکند. این کتاب همانطور که از عنوان انگلیسی آن (Recovery) برمیآید، درباره روند بازگشت به حالت تعادل روانی پس از ضربه عاطفی است. کتاب، داستانی است شخصی و درعینحال قابل تعمیم؛ مکدونالد از رابطه عاطفی پیچیدهای میگوید که میان انسان و حیوانات میتواند شکل بگیرد، بهخصوص در لحظاتی که انسان از نظر روانی آسیبپذیرتر است. او با زبانی توصیفی و نثر روان، از دردِ فقدان پدر مینویسد و اینکه چگونه تربیت یک قوش شکاری به نام میبل، نه فقط یک مشغله فیزیکی بلکه راهی برای مواجهه با اندوه بوده است. این کتاب به ابعاد روانی سوگ، طبیعتدرمانی، و مواجهۀ فرد با وحشیترین بخشهای درون خود نیز میپردازد. مکدونالد از تجربۀ زیستن با قوش و در دل طبیعت بهعنوان راهی برای درک دوبارۀ خود و پذیرش مرگ استفاده میکند. خواننده با متنی مواجه میشود که هم روایتی شخصی از سوگواری است و هم تأملی بر قدرت شفابخش طبیعت.
کتاب تسکین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مطالعۀ این کتاب به علاقهمندان به روایتهای شخصی، طبیعتنویسی، و کسانی که تجربهی سوگ و اندوه را از سر گذراندهاند توصیه میشود.
درباره هلن مکدونالد
هلن مکدونالد نویسنده، شاعر، و پژوهشگر انگلیسی است که بیشتر با کتاب ق مثل قو شناخته میشود. او در دانشگاه کمبریج تحصیل و تدریس کرده و نوشتههایش عمدتاً دربارۀ طبیعت، جانوران و تجربههای شخصی در تقاطع با تاریخ و فرهنگاند. مکدونالد از نویسندگانی است که طبیعتنویسی را با خاطرهنویسی شخصی درهم آمیخته است. آثار او در رسانههایی چون نیویورک تایمز منتشر میشوند و تاکنون جوایز مهمی از جمله جایزۀ کاستا و سمیوئل جانسن را کسب کردهاند.
بخشی از کتاب تسکین
«مامان با صورتی گرفته به سمت من برگشت و گفت: «یک روز تمام اینها شبیه کابوس میشه.» عینک پدر، در حالی که با دقت آن را نگه داشته بود، در دستش بود. کتش، یک پاکت. ساعتش. کفشهایش. وقتی آنجا را ترک کردیم، کیسۀ پلاستیکی حاوی متعلقات او را محکم بغل گرفته بودیم، ابرها هنوز آنجا بودند؛ ابرهای پشتهای همچون کتیبهای بیحرکت روی رود تیمز۱۹ صاف مثل نقاشی روی شیشه شده بودند. در پل واترلو از روی صخرۀ پورتلند۲۰ خم شدیم و به آب زیر آن نگاه کردیم. بعد فکر کنم برای اولین بار بعد از آن تماس تلفنی لبخند زدم. هم برای آنکه آب به پایین و داخل رودخانه میریخت و این قانون سادۀ فیزیک هنوز معنا داشت، در حالی که بقیۀ دنیا معنایی نداشت؛ و هم برای اینکه یک دهۀ قبل، پدر پروژهای غیرعادی و زیبا برای آخر هفتههایش ابداع کرده بود. او تصمیم گرفته بود از همۀ پلهای روی تیمز عکس بگیرد. گاهی، صبحهای شنبه با او میرفتم، آن روز با ماشین خودمان به کوتزولد۲۱ رفتیم. پدر هم پدرم بود، هم دوستم و هم شریکجرمی در کاوشهایی اینچنینی. از سرچشمهای پر از علف نزدیک سایرنستر۲۲ شروع کردیم به پیادهروی و اکتشاف، نهر گلآلود پر از کرم را دنبال کردیم، بدون مجوز وارد زمینی شدیم تا عکسهایی از الوارهایی که روی آن ریخته بودند بگیریم، کشاورزان سرمان فریاد کشیدند، در معرض خطر حملۀ گلۀ گاوها قرار گرفتیم، با تمرکز زیاد نقشهها را بررسی کردیم. این کار یک سال طول کشید. در نهایت، پدرم انجامش داد. از تکتک پلها عکس گرفت. جایی در کشوی اسلایدها در خانۀ مادرم گزارش تصویری کاملی از پلهای تیمز از سرچشمه تا دریا وجود دارد.»
حجم
۱۱۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۱۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه