کتاب راز غارهای اسپیگی
معرفی کتاب راز غارهای اسپیگی
کتاب «راز غارهای اسپیگی» نوشتۀ انید بلایتون و ترجمۀ آتوسا گلکار است و انتشارات دنیای اقتصاد تابان آن را منتشر کرده است. راز غارهای اسپیگی، یکی از رمانهای جذاب ماجراجویانه برای کودکان و نوجوانان است.
درباره کتاب راز غارهای اسپیگی
تعطیلات تابستان آغاز شده و مایک، خواهر دوقلویش نورا به همراه پگی و جک در کوپۀ قطار سریعالسیر در حال رفتن به غارهای اسپیگی هستند. این ۴نوجوان در مدرسۀ شبانهروزی درس میخوانند؛ پگی و نورا در مدرسۀ دخترانه، مایک و جک در مدرسۀ پسرانه. آنها قرار است ۲ ماه را در تعطیلات، جایی که غارهای اسپیگی نام دارد بگذرانند برای همین بسیار هیجانزده و خوشحالاند.
مایک، نورا، پگی و جک که برادر واقعی آنها نیست گذشتۀ جالب و پرفراز و نشیبی داشتند چون پیش از این، والدین بچهها، در سفری که به استرالیا داشتند، گم میشوند. پدر و مادر، بچهها را به عمهای که در مزرعه زندگی میکرد، سپرده بودند. با شنیدن این اتفاق عمۀ بچهها بنای بدرفتاری با آنها را میگذارد تا اینکه جک وارد زندگیشان میشود و به بچهها کمک میکند تا فرار کنند تا روزی که خبردار شدند پدر و مادرشان پیدا شدهاند. حالا همین بچهها میخواهند باز هم تنهایی به تعطیلات بروند و باید ببینند در این تابستان چه ماجراهایی در غارهای اسپیگی منتظرشان است.
رمان جذاب راز غارهای اسپیگی، تابستان پرماجرای ۴ نوجوان را روایت میکند که شجاع، جسور، مستقل و متکیبهخود هستند. اغلب اتفاقات خارج از محدودۀ خانه رخ میدهد و سرشار از تعقیب و گریز است. انید بلایتون، نویسندۀ رمان راز غارهای اسپیگی دقیقاً دست روی آنچه در تخیل کودکان است میگذارد و دنیای مهیج و عجیبی را خلق میکند.
خواندن کتاب راز غارهای اسپیگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان، نوجوانان و علاقهمندان به رمانهای ماجراجویانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز غارهای اسپیگی
«جک از همه هیجانزدهتر بود، چون تا حالا به ویلای کناردریا نرفته بود. او برادر واقعی مایک، نورا و پگی نبود و پدر و مادر نداشت؛ ولی پدر و مادر بچهها او را به فرزندی پذیرفته بودند. چون وقتی مایک، نورا و پگی از دست عمه و عموی بدجنس و بداخلاقشان فرار کرده بودند، جک به آنها خیلی کمک کرده بود. پدر بچهها، کاپیتان آرنولد، وقتی میخواست با همسرش به استرالیا سفر کند، بچهها را به خواهرش که در مزرعه زندگی میکرد، سپرده بود. کاپیتان آرنولد و همسرش ماهها در جزایر اطراف استرالیا گم شده بودند و وقتی همه از پیداشدن آنها ناامید شدند، عمه بچهها بنای بدرفتاری با آنها را گذاشت. همان موقع بود که بچهها با جک دوست شدند و او به آنها کمک کرد تا فرار کنند و آنها را به جزیرهای مرموز کنار دریاچه برد. بچهها همه با هم آنجا زندگی میکردند تا وقتی خبردار شدند که پدر و مادرشان پیدا شدهاند و برای یافتن آنها به انگلستان آمدهاند. جک کسی را نداشت و علاقه زیادی هم به بچهها پیدا کرده بود؛ بنابراین، کاپیتان آرنولد و همسرش به او گفتند میتواند با آنها زندگی کند و پسرشان بشود. جک هم با خوشحالی قبول کرده بود.»
حجم
۱۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه