
کتاب استخر شیرجه
معرفی کتاب استخر شیرجه
کتاب الکترونیکی «استخر شیرجه» نوشتهٔ یوکو اوگاوا و با ترجمهٔ احمد امامی، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این کتاب شامل سه داستان بلند است که هرکدام با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، تنهایی و پیچیدگیهای عاطفی میپردازد. فضای داستانها اغلب در محیطهایی بسته و آشنا شکل میگیرد و شخصیتها درگیر دغدغههایی عمیق و گاه تاریک هستند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب استخر شیرجه
«استخر شیرجه» مجموعهای از سه داستان بلند است که یوکو اوگاوا، نویسندهٔ ژاپنی، آن را در قالب داستانهای کوتاه و بلند روایت کرده است. این کتاب در قالب ناداستان و داستان بلند، به زندگی شخصیتهایی میپردازد که در محیطهایی محدود و اغلب خانوادگی یا جمعی، با احساسات متناقض، خاطرات و روابط پیچیدهٔ خود دستوپنجه نرم میکنند. فضای غالب داستانها، حس تعلیق، تنهایی و جستوجوی معنا در زندگی روزمره است. اوگاوا با جزئینگری خاص خود، به توصیف دقیق احساسات و رفتارهای شخصیتها میپردازد و از خلال روایتهای ساده، لایههایی از روان انسان را آشکار میکند. ساختار کتاب به گونهای است که هر داستان، جهانی مستقل اما همسو با دغدغههای کلی نویسنده را شکل میدهد و خواننده را به درون تجربههای زیسته و ذهنی شخصیتها میبرد. این اثر، نمونهای از ادبیات معاصر ژاپن است که با تمرکز بر جزئیات زندگی و روابط انسانی، تصویری ملموس و گاه تلخ از دنیای درونی آدمها ارائه میدهد.
خلاصه داستان استخر شیرجه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در داستان اول «استخر شیرجه»، راوی نوجوانی است که در یتیمخانهای به نام «خانهٔ روشن» زندگی میکند. او تنها کودکی است که والدینش زندهاند و همین موضوع، حس تعلق و هویت او را پیچیدهتر میکند. رابطهٔ او با «جون»، پسری که از کودکی به خانهٔ آنها آمده، محور اصلی روایت است. راوی ساعتهای زیادی را در کنار استخر شیرجه میگذراند و به تماشای بدن و حرکات جون، که ورزشکار و شیرجهزن است، خیره میشود. این تماشای وسواسی، با احساسات متناقضی از تحسین، حسادت، میل و حتی بیرحمی همراه است. در پسزمینهٔ این رابطه، فضای خانهٔ روشن با بچههای یتیم، والدین مذهبی و محیطی که همزمان گرم و بیگانه است، حضور دارد. راوی در مواجهه با کودکان کوچکتر، بهویژه «ریه»، احساسات پیچیدهای از مراقبت و بیرحمی را تجربه میکند و گاه دست به رفتارهایی میزند که مرزهای اخلاقی را به چالش میکشد. داستان با روایت خاطرات، جزئیات زندگی روزمره و لحظات خاصی که میان راوی و جون یا دیگر اعضای خانه اتفاق میافتد، پیش میرود. در نهایت، داستان به جایی میرسد که راوی باید با احساس گناه، میل به تعلق و واقعیتهای تلخ زندگیاش روبهرو شود، بیآنکه پایانی قطعی یا راهحلی روشن پیش رویش قرار گیرد. سایر داستانهای کتاب نیز با محوریت روابط انسانی، خاطرات و کشمکشهای درونی شخصیتها، فضایی مشابه را دنبال میکنند و هرکدام گوشهای از تنهایی، میل به ارتباط و پیچیدگیهای روانی انسان را به تصویر میکشند.
چرا باید کتاب استخر شیرجه را بخوانیم؟
«استخر شیرجه» با روایتهایی دقیق و جزئینگر، به لایههای پنهان احساسات و روابط انسانی میپردازد. این کتاب برای کسانی که به دنبال کشف زوایای تاریکتر و کمتر دیدهشدهٔ روان انسان هستند، تجربهای متفاوت فراهم میکند. داستانها با فضاسازی خاص و شخصیتپردازی عمیق، امکان همذاتپنداری و تأمل دربارهٔ مفاهیمی چون تنهایی، هویت، میل و گناه را به خواننده میدهند. مواجهه با مرزهای اخلاقی و عاطفی، و پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، از ویژگیهای شاخص این مجموعه است که آن را از بسیاری آثار مشابه متمایز میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات معاصر ژاپن، دوستداران داستانهای روانشناختی و کسانی که به موضوعاتی مانند تنهایی، هویت، روابط خانوادگی و کشمکشهای درونی علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهٔ روایتهایی متفاوت و عمیق دربارهٔ زندگی روزمره و احساسات انسانی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب استخر شیرجه
«اینجا همیشه گرم است. احساس میکنم که حیوان بزرگی مرا بلعیده. بعد از چند دقیقه، موها، مژهها و حتی لباس فرم مدرسهام از گرما و رطوبت نمناک شدهاند و در لایهای از رطوبت شناور شدهام که رد محوی از بوی کلر دارد. زیر پاهایم امواج ملایم، سطح آبی کمرنگ استخر را به هم میریزند. جریان بیوقفهای از حبابهای ریز از عمق استخر بالا میآیند. نمیتوانم کف استخر را ببینم. سقف استخر شیشهای و بلند است. همینجا مینشینم. روی ردیف میانی نیمکت تماشاگرها؛ انگار که وسط هوا معلق باشم. جون دارد روی تختهی شیرجهی ده متری راه میرود. همان لباس شنای قرمز رنگی را که دیروز بیرون از پنجرهی اتاقش روی بند رخت دیدم، پوشیده. وقتی به انتهای تخته میرسد بهآرامی برمیگردد. بعد درحالی که رویش را از آب برگردانده پاشنههایش را به هم میچسباند. تکتک ماهیچههایش، مثل اینکه نفسش را حبس کرده باشد، منقبضشدهاند. خط پیوستهی عضلات از مچ پا تا رانش، وقار سرد پیکرهای برنزی را دارد. گاهی آرزو میکنم که ایکاش میتوانستم احساس فوقالعادهام را در طول آن چند ثانیهی کوتاه، از لحظهای که دستانش را بالای سرش از هم باز میکند و انگار سعی میکند تا به چیزی چنگ بزند تا آن لحظهای که در آب ناپدید میشود بیان کنم؛ اما هیچگاه نمیتوانم کلمات مناسبش را پیدا بکنم. شاید به این خاطر که او دارد در دل زمان سقوط میکند. جایی که کلمات هرگز نمیتوانند به آن راه پیدا کنند.»
حجم
۷۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۷۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه