کتاب این نیز بگذرد...
معرفی کتاب این نیز بگذرد...
کتاب این نیز بگذرد... مجموعه غزلیاتی سرودهٔ حمید باسره است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب این نیز بگذرد...
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب این نیز بگذرد... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این نیز بگذرد...
«زندگی جاریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
خواب و بیداریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
زندگی پرواز در بیانتهایی خداست
کار بسیاریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
زندگی دادوستد دارد میان خیر و شر
حجره بازاریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
آمدن دست خدا و رفتنت دست خداست
جبر مختاریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
ابتدایش هیچ اما انتهایش چون رسید
یک بدهکاریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
روزهایش مثل هم، شبهاش هم بدتر از آن
دور تکراریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
حال اگر در این میان عاشق شوی، بیچارهای
کار دشواریست، بسم اللّه الرحمن الرحیم
«غزل دوم»
از این دنیای پُرمنت، خدایا خستهام دیگر
از این تاریکی و ظلمت، خدایا خستهام دیگر
سقوط عشق را دیدم، دگر دنیا چه میارزد
به هر حال و به هر قیمت، خدایا خستهام دیگر
از اینکه آه خوش هرگز، نه دیدیم و نه میبینیم
از این ذلت از این غربت، خدایا خستهام دیگر
نه معشوقی، نه محبوبی، فقط مُشتی پریشانیم
از این تنهایی و محنت، خدایا خستهام دیگر
نه امیدی به کس دارم، نه امیدی به من باشد
از ایــن تقدیر و ایـن قسمت، خدایا خستهام دیگر
پُر از احساس دلگیرم، پُر از احساس تنهایی
از این احساس و این نخوت، خدایا خستهام دیگر
چنان بیزارم از دنیا، که در اوج جوانبودن
ز هر معلول و هر علت، خدایا خستهام دیگر
«غزل سوم»
دور ما هم میرسد، دنیا نمیماند چنین
آرزوها میرسد، رؤیا نمیماند چنین
موجهایش را اگر با قُلدری دریافتی
های و هویش را نبین، دریا نمیماند چنین
یوسفی را که برادرها به چاه انداختند
شد عزیز مصر چون، دنیا نمیماند چنین
دل ز ما دزدیده و انکار میدارد ولی
شک نکن ای دوست، این حاشا نمیماند چنین
این جهان تاوان یک سیب است، میدانی رفیق
عاقبت این ظلم بیمعنا، نمیماند چنین
در کتاب عاشقی فصل بهاران میرسد
این زمستان میرود، سرما نمیماند چنین
عندلیب مرگ میخواند، ولی دلگنده باش
حالِ امروزت نبین، فردا نمیماند چنین
وصفت همهجا ورد زبان است، چه جالب!
دلبستهی تو پیر و جوان است، چه جالب!
از بس که همه طعم لبت را بسرایند
بازار شکر در نوسان است، چه جالب!
پیچیدگی زلف تو در درس ریاضی
یک مُشتق پر از هیجان است، چه جالب!
لبخند تو که معنی آن مبحث گنگی است
در فلسفه آرام و روان است، چه جالب!
ابرو که نگو، فتنه هشتادوهشت است
پیوند بصیرت به کمان است، چه جالب!
از چَشم تو که هیبت دیکتاتوریاش هست
عمری است که عالم خفقان است، چه جالب!
دستپاچه شوم تا که کنم وصف جمالت
شعرت چو زغالی به دهان است، چه جالب!
«غزل پنجم»
گر ز من بهتر تو را پیداست، حق داری گلم
گر برای وصل تو دعواست، حق داری گلم
در دل طوفان چشمت قطرهای ناچیزم و
در سرت گر شوری دریاست، حق داری گلم
اینکه زلفت را نباید هرکسی گیسش کند
چونکه آن زلف طلا یکتاست، حق داری گلم
ظاهراً نسل جوانان را دعاخور کردهای
کین چنین در عشق تو بلواست، حق داری گلم
دختری ابروکمان، گیسو طلا، شیرین کمر
لب عسل، چشمک اثر، غوغاست، حق داری گلم
اینکه در قحطی شوهر خواستگارانت بسی است
مبحثی گویا و پرمعناست، حق داری گلم
گفته بودی من به بوی روسری مستی دهم
زلف تو چون بادهی میناست، حق داری گلم
«غزل ششم»
تو نباشی زندگی سخت است، میفهمی رفیق!
پیش یارب بندگی سخت است، میفهمی رفیق!
از جگر سوزش ببینی وز برای دیگران
بر لبانت خندگی سخت است، میفهمی رفیق!
دوستش داری ولی با تو نباشد بخت او
با خیالش زندگی سخت است، میفهمی رفیق!
قول دادی بر دلت او را تو عاشق میکنی
پیش دل شرمندگی سخت است، میفهمی رفیق!
وقت اصلاحات احساسات عاشق چون شود
صحبت از سازندگی سخت است، میفهمی رفیق!
او دل من را شکست و گفت میبخشی مرا...
وای من بخشندگی سخت است، میفهمی رفیق!
دلبرت در پیش چشمانت بخندد با رقیب
در کمال سادگی سخت است، میفهمی رفیق!»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه