کتاب بوی انار و انتحاری
معرفی کتاب بوی انار و انتحاری
کتاب بوی انار و انتحاری نوشتۀ هادی معصومی زارع است. این کتاب را انتشارات خط مقدم منتشر کرده است. این اثر حاوی یادداشتهایی روزانه از نبرد با داعش در حویجهٔ عراق است.
درباره کتاب بوی انار و انتحاری
کتاب بوی انار و انتحاری فراوردۀ چندین سفر عملیاتی هادی معصومی زارع به عراق، برای حضور میدانی در خط مقدم نبرد علیه گروه داعش است که در قالب روزنوشتهای جنگ مهر ۱۳۹۶ در شهر حویجه نظم و سیاق یافته است. نویسنده اما به بیان خاطرات روزانه اکتفا نکرده و از هر اتفاقی، نقبی به شناخت عمیقتر از داعش، سیاست و انسان عراقی و نسبتش با امر اجتماعی زده است. در نتیجه اثر حاضر، نه خاطرهگویــی و داستانسرایی صرف است و نه پژوهش آکادمیک محض؛ رفت و برگشتی است میان هرم آتش و ترکش انتحاریها و تعاملاتی جامعهشناختی درمورد پیچیدهترین همسایهٔ ایران؛ یعنی عراق.
خواندن کتاب بوی انار و انتحاری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به کتابهای زندگینامهای و حوزهٔ جنگ خواندنی و جذاب است.
بخشی از کتاب بوی انار و انتحاری
«پسرها مثل همیشه درهموبرهم شدهاند. پای یکی، روی صورت دیگری است، و سر آن یکی، روی شکم این یکی! میبوسمشان و بعد سیر نگاهشان میکنم. چه میدانم؛ شاید بازگشتی در کار نباشد.
آدمی در زندگی معمول خود نیز از یک دقیقهٔ بعد بیخبر است؛ چه رسد به وقتی که میخواهد به مصاف خطر و آغوش مرگ برود. محمدهانی، این فندقِ دهماهه، را بیشتر و سیرتر نگاه میکنم. ولی مگر سیر میشوم؟! درست همین چند ماه پیش و در هفتمین روز تولدش، برای اولینبار، وسایلم را مخفیانه از منزل خارج کردم و بدون اطلاع خانواده، عازم عراق شدم تا در عملیات آزادسازی موصل شرکت کنم. تازه نیمههای شب، همسر و مادر همسر، از طریق حضرت باجناغ ملتفت شدند که من همراه دوستان عراقی در نیمهراه شلمچهام! و این، تنها باری بود که چراغخانه، قلباً از رفتنم ناراضی بود و هنوز هم؛ نه برای اصل رفتنم که همیشه خودش کولهبار سفرم را میبست که تنها به علت وضعیت جسمی و روحی بسیار بدش در هفتمین روز تولد سومین پسر!
از آن روز، این، پنجمین سفر عملیاتی من به عراق است و نشده که هانی را سیر دیده باشم. عقوبتم همین بس که در نوروز همین سال و در بازگشت از عملیات موصل و در جمع عیددیدنی، او را با بچههای فامیل اشتباه گرفتم و نشناختمش! سیر نشدهام؛ اما دل میکنم و به راه میافتم.
نماز صبح را جایی در میانهٔ اتوبان قم - تهران میخوانیم؛ همآنجا که دو سه سال پیش، باخدایش بیامرزد شیخ مهدی، نماز ظهر خواندیم و به سفر عشق رفتیم و به دریای خطر زدیم، و او رفیق نیمهراه شد و دیگر هیچگاه بازنگشت!
نزدیک ساعت شش به فرودگاه میرسم. در این روز شلوغ، تنها دو کانتر اختصاص دادهاند. آن هم فوقالعاده بینظم و شلوغ است. بعد آقایان میخواهند با این وضعیت، کشور را به هاب هوایی منطقه تبدیل کنند! ظاهراً اسم من و چند نفر دیگر نیز در سامانهٔ مسافران ثبت نشده است! نورٌ علی نور!
که ناگهان صدای جیغهای بنفشی به گوش میرسد. چند زن و دختر جوان، داخل اتاق پلیس دادوفریاد میزنند؛ شاید بر سر حجاب! چنددقیقهای نگذشته که شروع به کفزدن میکنند و شعار میدهند. خوب نمیشنوم؛ اما ظاهراً میگویند خیمهشببازی ای شده اینجا! پول ما رو پس بدید «
میگوید ظاهراً تور ترکیهشان لغو شده و چون نمایندهٔ آژانس در فرودگاه حاضر نیست، اینها یقهٔ شرکت هواپیمایی را گرفتهاند.»
حجم
۱۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۱۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
نظرات کاربران
در «مطالعه نمونه» کتاب دیگری آورده شد که مربوط به مددکاری اجتماعی است.
من این کتاب و خیلی دوست داشتم با اینکه در حد کتاب از فرانکفورت تا رقه نبود، لطفا کتاب روایت جذب رو هم از این نویسنده موجود کنید
کتاب رو صفحه میزنم یه دفعه برمیگرده صفحه ی اول. لطفاً این مشکل رو برطرف کنید.