کتاب شاید برگردم
معرفی کتاب شاید برگردم
کتاب «شاید برگردم»نوشتۀ پژند سلیمانی و ویراستۀ مونا محمدنژاد است و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است. شاید برگردم داستانی جذاب دربارۀ زندگی یک زن نویسنده است.
درباره کتاب شاید برگردم
شاید برگردم دربارۀ یک نویسندۀ جوان به نام فروغ است که مردم او را میشناسند و کتابهایش مخاطبان زیادی دارد. داستان با توقف او در خیابان آغاز میشود. او توقف کرده تا بچههای کار ماشینش را بشویند اما برای ایستادنش دلیل مهمتری دارد؛ تماشای پسری که به سپهر شباهت دارد. فروغ غمهای بزرگی در دلش دارد اما به سمت یک مهمانی در حرکت است.
شاید برگردم یک رمان مدرن است که از روایت خطی پیروی نمیکند، زمان در آن درهم میشکند، واقعیت و خیال در هم میآمیزد، و توصیفات چنان گیرا است که خواننده را به دل داستان میکشاند. پژند سلیمانی در این رمان ۲ شخصیت زن به نامهای فروغ و رؤیا را خلق کرده که خواننده تا انتها تردید دارد که کدامشان واقعی است و کدام خیالی اما دغدغههایشان را بهخوبی درک میکند و با آنها همراه میشود. در داستان شاید برگردم سایهها نقش کلیدی دارند. پژند سلیمانی همان ابتدا رمانش را با این جملات آغاز میکند که «همهجا پای یک سایه در میان است. سایهها را دستکم نگیرید. خیلی کارها ازشان برمیآید، آنها میتوانند زمان را جابهجا کنند. میتوانند بروند توی ذهنمان و حرف بزنند. با صدایی درست شبیه صدای آدمهایی که میشناسیم» اما نقش سایهها در داستان و ارتباطشان با شخصیتهای محوری و چگونگی تأثیر سایهها بر یکدیگر در روند داستان مشخص میشود.
خواندن کتاب شاید برگردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقه مندان به ادبیات داستانی و دوستداران رمانهای ایرانی پیشنهاد می کنیم.
بخشی از کتاب شاید برگردم
«ایرانیها زیاد حرف میزنند. آنقدر که سر آدم میرود. توی پنبهزنی هم کارشان حرف ندارد. خوب پنبۀ هم را میزنند، بهخصوص نویسنده هاش. پنبۀ من را هم زدهاند. تازه من که عددی نبود، سنی نداشتم که بخواهند برایم وقت بگذارند. از حق نگذرم، تعریف هم شنیدهام، شنیدهام که از پس داستان نوشتن برمیآیم. اما هنوز نمیدانم چهقدر. بهتر. اصلاً بهتر که کسی راستش را نگوید. بهتر که همه با لیوان نوشیدنی بایستند و ژست نویسندۀ خوببودن بگیرند، من هم میتوانم ادای نویسندۀ درجه یک بودن را درآورم. میتوانم. اینطوری، میتوانم سیگارم را با نوک ناخنهای بلندم بکشم بیرون،بگذارم گوشۀ لبم و بیآنکه روشنش کنم راجع به نوشتن حرف بزنم.»
حجم
۵۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۵۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی خوب چیز های کم ربط را به هم ربط میداد و خواننده کتاب را غافلگیر می کرد. کاش پایان داستان طول می کشید و یکباره سریع تمام نمیشد. سبک مورد استفاده نویسنده خیلی قابل پسند بود. گاهی هم نویسنده زمان های