دانلود و خرید کتاب هنوز هم می خندم سحر ارغوان
تصویر جلد کتاب هنوز هم می خندم

کتاب هنوز هم می خندم

نویسنده:سحر ارغوان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هنوز هم می خندم

کتاب هنوز هم می خندم نوشتهٔ سحر ارغوان است و انتشارات آراسبان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب هنوز هم می خندم

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب هنوز هم می خندم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب هنوز هم می خندم

«بهت‌زده اطرافم را نگاه کردم و به صورتم چنگ زدم. گوش‌هایم از شدت ترس کیپ شده بودند و چیزی را نمی‌شنیدم.

همچون دیوانه‌ها زیر لب با خودم حرف می‌زدم. به دست‌های غرق خون‌ام خیره شدم، باورم نمی‌شد که من این کار را کرده باشم.

از شدت استرس تمام بدنم می‌لرزید و عرق سرد همچون قطره‌های ریز باران روی صورتم لیزر می‌خوردند.

آب گلویم را به سختی قورت دادم و بالا سرش نشستم.

هر چه‌قدر که تکانش دادم؛ جوابم را نداد. از جایم بلند شدم و به سمت آن عوضی که گوشهٔ اتاق ایستاده بود و می‌خندید، هجوم بردم و یقه‌اش را در چنگ گرفتم.

-همش تقصیرِ تواِ لعنتیه.

دیگر جیغ می‌کشیدم، خنده‌های چندش‌آورش در سرم می‌پیچید.

-حالا راحت شدیم، منم انتقامم رو ازش گرفتم.

آن‌قدر خندید که تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد.

-خفه شو. چرا گولِ حرفات رو خوردم؟

به جنازهٔ غرق خونی که وسط اتاق افتاده بود، چشم دوختم.

گویی تمام بدنش را با خون غسل داده بودند. از ترس توان انجام کاری را نداشتم؛ باورم نمی‌شد که مرده باشد. خودم را روی زمین کشیدم و کنارش قرار گرفتم. هر چه‌قدر که تکانش دادم، بی‌فایده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

حجم

۲۶۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان