دانلود و خرید کتاب مرگ در ونیز توماس مان ترجمه ح‍س‍ن‌ ن‍ک‍وروح‌

معرفی کتاب مرگ در ونیز

«مرگ در ونیز» نوشته توماس مان(۱۹۵۵-۱۸۷۵)، نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل ادبیات است. این رمان به دوره‌ای از فعالیت هنری نویسنده تعلق دارد، که هنر نمادپردازی توماس‌مان به اوج خود می‌رسد. در بخشی از رمان می‌خوانیم: گوستاو آشنباخ ، یا آنگونه که او را از جشن پنجاهمین سال تولدش رسمآ می‌نامیدند، فن آشنباخ ، در بعدازظهر روزی از بهار سال ــ ۱۹، که برای چندین ماه به قارّه ما چهره‌ای خطرناک نشان داد، از منزلش در خیابان پرینتس رگنت مونیخ برای گردشی نسبتآ طولانی به راه افتاد. با اعصاب خسته از کار پیش از ظهر، کاری سخت و خطیر، که هم اینک بیشترین احتیاط، مراقبت و پشتکار را با اراده‌ای خستگی‌ناپذیر ایجاب می‌کرد، نتوانسته بود پس از صرف ناهار نیز جلو ادامه گردش چرخ آفرینندگی درون را ــ آن متوس آنیمی کنتینووس ، که به گفته سیسرو اساس سخنوری بدان بستگی دارد ــ بگیرد و با خواب بعدازظهر، که با تحلیل روزافزون نیرویش روزی یکبار در میان کار روزانه ضرورت حتمی می‌یافت، خستگی کار را از تنش بدر کند. این بود که پس از خوردن چای از خانه بیرون رفته بود، به این امید که حرکت در هوای آزاد توان کار را به او باز گرداند و شبی ثمربار به او عطا کند. آغاز ماه مه بود، و پس از هفته‌ها سرما و بارندگی، تابستانی زودرس از راه رسیده بود. باغ انگلیسی، با آنکه هنوز برگ نو به تن داشت، هوای گرفته‌اش یادآور ماه اوت بود، و در ضلع نزدیک شهر از درشکه و مردمی که به گشت و گذار آمده بودند موج می‌زد. آشنباخ، که از راههای خلوت و خاموشی تا جایگاه دشتبان رفته بود، برای مدّتی در بحر باغچه جلو کافه، که چند درشکه و کالسکه کنارش نگهداشته بودند، و میهمانان محلّی‌اش رفت. از آنجا در آن آفتاب رو به افول از میان دشت راه بازگشت را در پیش گرفت.
معرفی نویسنده
توماس مان

توماس مان یکی از چهره‌های ادبی و یکی از مهم‌ترین نویسندگان قرن بیستم است. او ششم ژوئن سال ۱۸۷۵ در لوبک آلمان متولد شد. تا نوزده سالگی در لوبک زندگی می‌کرد و تحصیلات مقدماتی خود را در آنجا گذراند. مان بعد از مرگ پدر، همراه با خانواده‌ی خود به مونیخ مهاجرت کرد، شهری که در آن زمان به عنوان مرکز ادبی آلمان شناخته می‌شد. توماس مان بعد از مهاجرت به مونیخ، مدتی در یک شرکت بیمه مشغول به کار شد و در همان زمان نوشتن اثری به نام «افتاده‌ها» را آغاز کرد. در همان سال‌ها، مان وارد دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ شد و در رشته‌های تاریخ و ادبیات مشغول تحصیل شد. توماس مان مدتی را همراه با برادر بزرگترش هانریش مان در ایتالیا گذراند و در همین زمان نخستین مجموعه داستان‌های کوتاهش را منتشر کرد. او در همین زمان شروع به نگارش رمان «بودنبروک‌ها» کرد که این اثر در سال ۱۹۰۱ منتشر شد، این کتاب با استقبال بسیار خوبی از مردم آلمان رو‌به‌رو شد و شهرت بسیاری برای صاحب اثر خرید. توماس مان در جوانی و پس از اتمام رمان بودنبروک، با نوشته‌های نیچه و شوپنهاور آشنا شد و بسیار از این دو فیلسوف تاثیر پذیرفت. این نویسنده همچنین ارادت خاصی نسبت به ریشارد واگنر، موسیقی‌دان بزرگ قرن نوزدهم داشته و از او نیز تاثیرات زیادی پذیرفته است.

حسین فرهمند
۱۳۹۸/۱۲/۱۴

سلام به همه دوستداران کتاب.متن سنگین و فلسفی کتاب خواندن آن را سخت و کند میکند.شاید لازم باشد دوباره خوانده شود و نقدهای کتاب نیز مطالعه شود.به نظر برخی منتقدین، کتاب نقد زندگی بورژوایی آلمان اوایل قرن بیستم است.

اشکان
۱۳۹۵/۱۰/۰۸

من با شما اصلا موافق نیستم، کتاب کتابه، اتفاقا بهترین و بیشترین رمان ها و داستان های زیبا و بی نظیر دنیا رو نویسنده های خارجی نوشتن بعدم این نرم افزار کتابهای نفیس رو تبلیغ میکنه بعید هم میدونم تبلیغ

- بیشتر
Hormoz Sohrabi
۱۴۰۰/۰۵/۰۷

مساله ضعیف بودن خود کتاب نیست، بلکه این ترجمه بسیار ضعیف و پر از اشکال است. به سختی می‌توان ماجرای داستان را دنبال کرد. چه رسد به اینکه تصویر سازی و فضا سازی توماس مان را در این رمان درک

- بیشتر
jasminoti
۱۴۰۱/۰۵/۱۵

متاسفم ولی به نظرم ترجمه خیلی خیلی بد بود . اثر توماس مان و این ترجمه ؟ البته به هر حال مترجم زحمت خودشو کشیده ولی بد شده .

شیما.بیات
۱۴۰۰/۱۲/۱۴

اگر این رمان رو خواندید که پیشنهاد میکنم از دست ندید بعدش حتما فیلمش رو هم با کارگردانی (ویسکونتی) ببینید. عاشق تر میشید.

رضا
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

ترجمه ازین افتضاح تر نبود که بزارین😐😐

a_lovely_sister
۱۴۰۲/۰۷/۲۹

متن کتاب سنگین هست و گاهی باید جمله ها رو دوبار خوند ولی از خاصیت ادبی کتاب هست و مشکل ترجمه نیست. کتاب پر از نماد و اشاراتی هست که نهایتا وقتی مقدمه مترجم رو بخونید متوجه میشید. من این

- بیشتر
زهرا موحد
۱۴۰۲/۰۶/۳۰

متن سنگینی بود. ترجمه‌ی آن روان نبود.

amirali
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

کتاب خیلی سخت خوان است و کمی خسته کننده خیلی نتونستم باهاش ارتباط بگیرم.

کاربر ۳۷۴۱۹۰۹
۱۴۰۲/۰۳/۱۴

کتاب خوبی بود. سخت خوان بود ولی مفاهیم فلسفی را در دل نوشته ها می شد پیدا کرد. توصیفاتش هم عالی بود👏

از تنهایی زیبایی پدید می‌آید، زیبایی شگفت‌انگیز و افسون‌ساز، شعر. ولی تنهایی نتایج مردود و ناپسندی هم به بار می‌آورد، پوچی ناخوش‌آیند و نامجاز.
پویا پانا
آنچه او در پی‌اش بود، احساس بی‌پیوندی در سرزمین بیگانه بود
ali73
اندکی شراب سری خسته را مست می‌کند.
پویا پانا
به خاطر نیازش، که نیاز هنرمند پرکار بود، هنرمندی که از گوناگونی طاقت‌فرسای پدیده‌ها در یکسانی پرهیبت طبیعت پناه می‌جوید ــ به خاطر تمایلی ممنوع، که درست در جهت مخالف وظیفه‌اش بود و از همین‌رو از نیروی وسوسه برخوردار، تمایل به بی‌کرانه بی‌پیکر، به بی‌نهایت، به عدم.
Kaveh
داستان کسانی را می‌سرود، که در حال از پای افتادن به کار خود ادامه می‌دهند. آنها که زیر سنگینی بارِ کار، تن کوفته را همچنان بر سر پا نگهداشته‌اند، او داستانسرای همه بندگان کار و آفرینش بود، آنها با جسم ضعیف و امکانات ناچیز، به نیروی شور ارادی و باهوشیاری و خودگردانی دست کم تا مدّتی نشانه‌هایی از عظمت از خود به ظهور می‌رسانند.
زهرا موحد
پس آنگاه او، این نظرباز ظریف‌ترین نکته را به زبان آورد : اینکه عاشق خداگونه‌تر از معشوق است، چون خدا در اوست، و در دیگری نیست ــ این شاید ظریفانه‌ترین و رندانه‌ترین نکته‌ای بود که تا آن زمان به اندیشه بشر راه یافته بود، و همه نیرنگ‌بازی و پنهان‌سازی هوس و شیفتگی از آن برمی‌خیزد.
pegahl
داستان کسانی را می‌سرود، که در حال از پای افتادن به کار خود ادامه می‌دهند. آنها که زیر سنگینی بارِ کار، تن کوفته را همچنان بر سر پا نگهداشته‌اند، او داستانسرای همه بندگان کار و آفرینش بود، آنها با جسم ضعیف و امکانات ناچیز، به نیروی شور ارادی و باهوشیاری و خودگردانی دست کم تا مدّتی نشانه‌هایی از عظمت از خود به ظهور می‌رسانند.
زهرا موحد
هنرمندان «ماجراجویان حقیر احساس» خوانده می‌شوند ــ که تمام این سفر را می‌توان یک ماجراجویی با احساس خواند
maryam
عجیب‌تر و دشوارتر از رابطه انسان‌هایی که تنها به نگاه هم‌دیگر را می‌شناسند، هیچ نیست ــ انسان‌هایی که هر روز و هر ساعت به هم برمی‌خورند، به هم نگاه می‌کنند، و در همان حال از اجبار آداب یا تصور بیهوده ناچارند، بدون کلامی یا سلامی به وضعیت بیگانگی و بی‌ارتباطی‌شان با هم ادامه دهند. میانشان درد بیقراری کنجکاوی حاکم است، عصبیت تمنای ارضا ناشده آشنایی و نیاز سرکوب شده داد و ستد و به‌خصوص گونه‌ای احترام آمیخته به هیجان. چون انسان به انسان دیگر احترام می‌گذارد و دوستش دارد، تا آنگاه که از قضاوت درباره‌اش ناتوان است، و شیفتگی محصول شناخت ناقص است.
نیک وایلد
مشاهدات و تأثّرات انسان تنها و خاموش در عین آنکه مبهم‌تر از تأمّلات اشخاص اجتماعی است، نافذتر نیز هست. افکارش سنگین‌تر و عجیب‌تر است و هرگز نیز از نشانه‌ای از غم بری نیست. صحنه‌ها و مشاهداتی که معمولا به نگاهی، خنده‌ای و اظهارنظری از آن می‌گذرند، افکار او را بیش از آنچه باید به خود مشغول می‌کنند، در سکوت و خاموشی عمق می‌گیرند، معنی می‌یابند، به حادثه بدل می‌شوند و به صورت خاطره پراحساس یک ماجرا درمی‌آیند. از تنهایی زیبایی پدید می‌آید، زیبایی شگفت‌انگیز و افسون‌ساز، شعر.
نیک وایلد
در همان حال صورتش حالت خوابی عمیق به خود گرفت. ولی بر او چنین می‌نمود که گفتی آن روح رنگ پریده محبوب از آن مکان دور به او لبخند می‌زند و برایش دست تکان می‌دهد؛ گفتی دست از پهلو بلند کرده به دوردست اشاره می‌کند، و خود سبک‌گام و سبکبال به سوی آن دنیای پربشارت دهشتناک پیش می‌رود. و ــ چنانکه پیش‌تر نیز اغلب چنین کرده بود ــ تکانی به خود داد، که در پی‌اش به راه افتد. دقیقه‌ها گذشت، تا به کمک آن میهمان هتل، که در صندلی‌اش به یکسو فروافتاده بود، شتافتند. او را به اطاقش بردند. و همان روز دنیایی از خبر مرگش غرق در ماتم شد و به احترامش در سوک نشست.
pegahl
ما شاعران نمی‌توانیم راه زیبایی را در پیش گیریم، مگر که اروس همراهی‌مان کند و راهبری را به دست گیرد؛ آری، اگر هم ما به‌گونه خویش قهرمان باشیم و نبردی جنگ‌آزموده باز به مانند زنانیم، چون تعالی ما به احساس است، و شور و شوق ما بالطبع از عشق ــ میل ما این است. و ننگمان هم همین. پس می‌بینی که ما شاعران نه خردمند توانیم بود و نه صاحب شأن، که ناگزیر به گمراهی می‌رویم. و بالطبع ماجراجویان حقیر احساسیم؟ شیوه استادانه قلممان دروغ و دیوانگی است. نام و آوازه افتخارآمیزمان یک شوخی مسخره، اعتماد عامه به ما بینهایت مبتذل، تربیت مردم و جوانان از راه هنر کاری است نابخردانه، که باید ممنوع شود. مگر ممکن است کسی که میلی طبیعی و اصلاح‌ناپذیر به تباهی دارد. برای تربیت مردم صالح باشد؟ البته ما دوست داریم، این میل را کتمان کنیم و شأن خویش نگاه داریم، ولی هرکار هم که بکنیم، این میل ما را به همان‌سو می‌کشد.
محمدعلی دهاقین
و نامش را صدا می‌زدند، این نام را، که همچون نام شب بر تمامی ساحل سیطره داشت،
ali73
چنین به نظرش آمد، که هیچ‌چیز جریان عادی خود را ندارد، دنیا شکل غریبی به خود می‌گیرد، که شاید لازم باشد جلوش گرفته شود. در این لحظه این احساس به او دست داد، که گفتی بر امواج شناور شده، و چون با وحشتی نابجا سربلند کرد، متوجه شد، هیکل سنگین و سیاه منظر کشتی به کندی از دیواره کنار دریا جدا می‌شود.
MTA

حجم

۱۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

حجم

۱۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان