کتاب قهرمانان گمشده
معرفی کتاب قهرمانان گمشده
کتاب قهرمانان گمشده نوشتهٔ ریک ریوردان و ترجمهٔ ثمین نبی پور است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد اول از مجموعهٔ «قهرمانان المپ» و ویژهٔ نوجوانان است.
درباره کتاب قهرمانان گمشده
در کتاب قهرمانان گمشده همراه میشود با الههای به نام «هِرا» و کارهایش. او حافظهٔ «پرسی جکسون» و «جیسون گریس» (دورگههای یونانی و رومی) را پاک کرده تا راه آشتی رومیان و یونانیها را هموار کند؛ حتی اگر این کار به بزرگترین قتل عام دورگهها ختم شود. اکنون پرسی و دوستانش باید با هوشیاری و تیزبینی با هیولاها، ربالنوعها و موجودات کینهتوز روبهرو شوند و در هیچ شرایطی پا پس نکشند؛ چون سرنوشت انسانها به این نبرد بستگی دارد. با آنها همراه شوید. ریک ریوردان، داستانهای «قهرمانان المپ» را نخست بهعنوان قصههای وقت خواب برای دخترش تعریف میکرد، اما اکنون این داستانها در میان پرطرفدارترین رمانهای فانتزی قرن بیستویکم جای گرفتهاند. مجموعهٔ «قهرمانان المپ» داستان عشقها، شکستها و فداکاریها است. «هفت دورگه»، «الههای انتقامجو» و «ارتشی از هیولاهای بیرحم و نامیرا»، بازیگران این مجموعهٔ پنججلدی هستند. قهرمان گمشده جلد اول از مجموعهٔ «قهرمانان المپ» است. گفته شده است که یکی از موفقیتهای ریک ریوردان در این کتاب، ساختن لحنی مخصوص ایزدان و الههها، جدا از لحن امروزی نوجوانان داستان است. این شخصیتها اگرچه خیلیهاشان جدیدند، با ویژگیهای منحصربهفرد و صمیمیت و البته بدجنسیها و رمزآمیزبودنشان، بسیار زود خود را در دلِ داستان و خواننده جا میکنند.
خواندن کتاب قهرمانان گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قهرمانان گمشده
«مه هوا را پر کرده بود. جیسون لرزید. نفسش بخار داشت. در امتداد دیوارها، پردههای بزرگِ بنفش صحنههایی از جنگلهای یخزده، کوهستانهای بیآبوعلف و یخچالهای قطبی را به نمایش گذاشته بودند. بالای سرشان، روبانهایی از نورهای رنگین شفق قطبی در امتداد سقف، تپشی عجیب داشتند. لایهای از برف زمین را پوشانده بود، به همین خاطر جیسون مجبور بود با احتیاط قدم بردارد. دورتادور اتاق، مجسمههای یخی جنگجویانی در اندازههای واقعی ایستاده بودند ـ بعضی با زره یونانی، بعضی مربوط به قرون وسطی، بعضی حتی در پوششی مدرن ـ همگی در حالات مختلف حمله یخ زده بودند؛ شمشیرها کشیده، اسلحهها آمادهٔ شلیک.
دستکم جیسون فکر کرد آنها مجسمه هستند. بعد، وقتی داشت از بین دو نگهبان یونانی میگذشت، آن دو با سرعتی عجیب تکان خوردند. مفاصلشان صدا میکرد و با بالا آوردن نیزههاشان، بلورهای برف در هوا پراکنده شدند. آنها راه را بر جیسون بستند.
از انتهای اتاق صدای مردی شنیده شد که به زبانی شبیه فرانسوی صحبت کرد. اتاق آنقدر طولانی و هوا بهقدری مهگرفته بود که جیسون نمیتوانست منبع صدا را ببیند. اما نتیجهٔ حرفهای مرد کنار رفتن نیزههای نگهبانان یخی بود.
کیونه گفت: «نگران نباش. پدرم بهشان دستور داده فعلاً شما را نکشند.»
جیسون گفت: «چه عالی!»
زیتس شمشیرش را به پشت جیسون زد و گفت: «راه بیفت، جیسون کوچولو.»
ــ لطفاً من رو اینطوری صدا نکن.
ــ پدر من مرد صبوری نیست و پایپرخانم هم متأسفانه داره آرایش جادویی موهاش رو از دست میده. شاید بعداً بتونم از مجموعهٔ غنی محصولات نگهدارندهام بهش بدم.
پایپر غرید: «ممنون.»»
حجم
۵۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۵۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه