کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه
معرفی کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه
کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه نوشتهٔ مسعوده فائزی و ویراستهٔ عسل خوشرو است و انتشارات رزا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه
داستان کوتاه یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داستان های کوتاه کوتاه کوتاه
«شیرین در یک خانواده هفت نفری به دنیا آمد فرزند پنجم و ته تغاری است.
در یک خانواده کارمندی، پدر کارمند مخابرات و مادر خانه دار است. و فرزندان با هم تقریبا شیر به شیر هستند یعنی هر سال یک فرزند به دنیا آمد. فقط شیرین بعد از پنج سال پشت سر خواهرانش به دنیا آمد.
تقریبا از حدود پنج سالگیاش خاطراتش شکل میگیرد و شناسایی افراد خانواده برایش روشن و ملموس هست.
دختری با موهای صاف و لخت و طلایی با چشمانی درشت و عسلی روشن با پیشانی بلند و ابروانی کمانی فاصله چشم و ابرو زیاد.
خلاصه تیر وکمانی زیبا که در آینده میتواند به قلبهای زیادی برخورد کند و مورد هدف این تیر و کمان قرار بگیرد.
دختری شیرین زبان، دوست داشتنی و از نظر چهره با بقیه خواهر و برادرها تفاوت زیادی داشت.
به قول پدرش شیرین به معنای واقعی شیرین زبان و دوست داشتنی.
هر وقت مادر قسمی میخورد میگفت به جان شیرینم.
پدرش میگفت پدر سوخته با این پیشانی بلند و چشم و ابروی افسونگر و موی طلایی آثار بزرگی و منش در چهرهاش دارد.
برادرها و خواهرها درس نخوان و پدر و مادر را اذیت میکنند.
همیشه پدر میگفت تمام امکانات را دارید ولی نمیدانم چرا درس نمیخوانید.
اما هر جور شده باید به دانشگاه بروید و شغل خوب و آبرومندبه دست آورید.
و قتی شیرین آن رفتارها را میدید کمکم یاد میگرفت که نباید پدر و مادر مهربانش را اذیت کند و خودجوش همانطور که بزرگ و بزرگتر میشد درسخوان و باعث خوشحالی پدر و مادری که کمکم آثار پیری و چین و چروک در صورت و موی جو گندمیشان آشکار میشد شاد و شادتر میشد.
هر وقت که با خواهر و برادرهای بزرگتر میخواست به سینما و پارک برود آنها میگفتند تو بچه هستی و تماشای این فیلم برای اطفال ممنوع است. همیشه گریه کنان به پدر و مادرش میگفت آنها چرا فیلمی میروند که من نتوانم بروم.
پدرش هم در حضور فرزندان دیگر میگفت شیرین زبانم، قند و عسلام بیا با ما برویم پارک.»
حجم
۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه