کتاب عمه زاده ها
معرفی کتاب عمه زاده ها
کتاب عمه زاده ها نوشتهٔ لوییزا می الکات و ترجمهٔ فاطمه رضایی است و انتشارات راوشید آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی دیگر از نویسندهٔ زنان کوچک و برای نوجوانان است.
درباره کتاب عمه زاده ها
وقتی رُز کمپبل، دخترکی یتیم و خجالتی به دهکدهٔ «آنتهیل» میآید تا همراه با شش عمه و هفت پسرعمه شلوغکارش زندگی کند، بهشدت سردرگم میشود. چطور امکان داشت چنین بانوی جوان و ظریفی که به راهروهای ساکت در مدرسه شبانهروزی دختران عادت داشت، ناگهان در چنین خانهٔ پرانرژی بماند؟
آمدن عمو آلِک است که اوضاع را بکلی عوض میکند. بیشتر به خاطر ترس عمههایش، عموی آیندهنگرِ رز پافشاری میکند که این دختربچه از اتاق پذیرایی بیرون برود تا آفتاب به سرش بخورد. پس از کمی شجاعت به خرج دادن و تن دادن به ماجراجویی، رز همگام با پسرعمههای کوچک و پرسروصدایش شروع به رشد و پیشرفت میکند.
داستان «عمهزادهها» که اثر بعدی نویسندهٔ محبوب «زنان کوچک» است، میتواند شاهکاری در ادبیات کودک و نوجوان به شمار آورده شود. البته این رمان شگفتانگیز به تمام مخاطبان در هر گروه سنی میتواند درسهایی درباره رشد، مهربانی، خودسازی، دوستیابی و رویارویی با مشکلات زندگی ارائه دهد.
نویسنده به خوبی نسبت به تناقضات موجود در این داستان کوتاه کودکانه آگاهی دارد، چراکه اولین بار است داستانی به صورت پیوستار ارائه میدهد. اما، ازآنجا که تجربیات عمو آلک به منظور سرگرم کردن جوانان بود، و نه پیشنهادی برای پیشرفت و رشد، نویسنده اعتماد کرده تا داستان عمهزادهها با چشمپوشی از همهٔ کم و کاستیهایش مقدمهای برای جلد دوم از این مجموعه با عنوان «سرگذشت رز» باشد.
خواندن کتاب عمه زاده ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره لوئیزا میالکات
لوئیزا میالکات در سال ۱۸۳۲ در پنسیلوانیای امریکا به دنیا آمد. او دختر برونسون الکات فیلسوف و شاعر امریکایی بود که بیشترین تحصیلات خود را در خانه آموخت و بعدها یعنی در دوران جنگهای داخلی به عنوان پرستار مشغول به خدمت شد. لوئیزا درست مانند قهرمان داستان زنان کوچکش، جو، کار نوشتن را از اوایل جوانی شروع کرد ولی به دلیل هزینههای سنگین برنامههای آموزشی و کارهای خیرخواهانۀ پدرش که از روی حسننیت، برای او به ارث گذاشت، بهناچار مدتی نانآور خانه شد. الکات اولین کتابش را در شانزدهسالگی نوشت. لوئیزا در سال ۱۸۸۸ درگذشت.
بخشی از کتاب عمه زاده ها
«رز با دستمالی که برای پاک کردن اشکهایش در دست داشت، در بهترین و بزرگترین اتاق تنها نشسته بود، به مشکلات خود فکر میکرد اما باید آماده میشد تا دوش بگیرد. خلوت کردن در این اتاق را دوست داشت، چون مکانی مناسب برای فکر کردن به بدبختیهایش بود، این اتاق ساکت و تاریک، پر از مبلمان و اشیای قدیمی بود، پردههای پرزرق و برق داشت، و به همهٔ دیوارها نقاشیهایی از مردان نجیبزاده با کلاهگیس، زنانی با بینیهای صاف و کلاههای سنگین، و کودکانی با کتهای دنبالهدار و یا لباسهای پرچین و کوتاه آویزان شده بود. اینجا مکانی عالی برای غصه خوردن بود؛ و باران بهاری که روی شیشه میخورد گویی زمزمه میکرد: «گریه کن، من با تو همراهم.»
درواقع رز دلایل زیادی برای ناراحتی و غصه خوردن داشت، مادر نداشت، اخیراً پدرش را نیز از دست داده بود، جایی برای زندگی، مگر خانهٔ عمههای پدرش نداشت. تنها یک هفته بود که در کنار آنها زندگی میکرد، و با اینکه این دوشیزگان پیر دوستداشتنی تمام تلاششان را کرده بودند تا او را خوشحال کنند، اما موفق نشده بودند، چراکه رز شباهتی با کودکان دیگری که تا آن روز دیده بودند نداشت، آنها توجه زیادی به رز داشتند، انگار از یک پروانهٔ کوچک و حساس مراقبت میکنند.
به او اجازه داده بودند در خانه پرسه بزند، رز در طی یک یا دو روز به همه جای عمارت قدیمی، با گوشههای عجیب و غریب، اتاقهای فریبنده و راهروهایی پر رمز و راز سرک کشید. برخی پنجرهها شکسته بودند، بالکنهایی با فضای عاشقانه به سمت باغ در اطراف ساختمان وجود داشت. ساختمان سالنی با سقف بلند داشت که پر از اشیایی عجیب از تمام نقاط دنیا بود، چراکه کمپبلها از چند نسل قبل همگی ناخدای کشتی بودند.
عمه پلنتی حتی به رز اجازه داده بود به اتاق لباس بزرگ چینیاش که پُر از رایحههای جالب بود سر بزند، آنجا پر از چیزهایی بود که برای کودکان دوستداشتنی است، اما ظاهراً هیچیک از آنها رز را وسوسه نمیکرد و برایش اهمیتی نداشت، عمه پلنتی با دیدن این منظره کاملاً نااُمید و منصرف شد.
عمه پیسی مهربان سعی کرده بود نمونههای مختلف سوزندوزی را به او نشان دهد، و برای رز کمد لباس عروسکی طراحی کرده بود که حتی میتوانست قلب کودکی بزرگتر از سن و سال رز را نیز به دست آورد. اما رز علاقهٔ زیادی به کلاههای ساتن صورتی و جورابهای کوچک نداشت، گرچه با تعهد خیاطی میکرد اما زمانی که عمه دید با دنبالهٔ لباس عروس اشکهایش را پاک میکند، فهمید بهتر است خیاطی را کنار بگذارد.
بعد از آن هر دو عمه عقلهایشان را روی هم گذاشتند و تصمیم گرفتند بهترین کودک محله را که در همسایگیشان بود برای بازی با برادرزادهٔ خود به خانه بیاورند. اما آوردن آدریان بلش بدترین شکست آنها بود، چراکه رز نمیتوانست قیافهٔ او را تحمل کند و به او گفت شبیه یک عروسک مومی است و دوست دارد او را نیشگون بگیرد تا ببیند آیا صدای جیرجیر میدهد یا نه. بنابراین آدریان بیچاره را به خانه فرستادند و عمهها برای دو روز رز را به حال خود رها کردند.»
حجم
۲۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۲۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه