کتاب مرد میدان
معرفی کتاب مرد میدان
کتاب مرد میدان نوشتهٔ علی ملاتی است و انتشارات رزا آن را منتشر کرده است. «روزها میگذرد و همچنان مرد این میدان تو هستی برای ما».
درباره کتاب مرد میدان
شهادت مرگی است انتخابشده، مرگی که انسان بهسوی آن میرود نه آنکه بهسوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه میگیرد.
اگرچه میگویند شیعه اگر در بستر هم بمیرد، شهید است، اما شهادت درجاتی دارد که عالیترینش جهاد در راه خداست.
مادهٔ اصلی «شهادت» معنی حضور را میرساند؛ از این رو شهادت و گواهی در کارها و اعمال نیز به همین ملاحظه از این ماده مشتق شده است؛ ولی شهید در چه صحنهای حضور دارد؟ آیا هنگامی که میخواهد این دنیا را ترک گوید شاهد و ناظر فرشتگان است؟ آیا شاهد و ناظر نعمتهایی است که خداوند به او عنایت میکند و او از همان آغاز مرگ آنها را مشاهده میکند؟ -چنانچه در روایات متعددی آمده است- آیا حضورش در پیشگاه خداست که هرگز فناپذیر و نابودشدنی نیست؟ و یا …
باری، هر معنایی که داشته باشد، این مفهوم را میرساند که شهید مرگ ویژهای دارد، سوای مرگهای دیگر. کتاب مرد میدان داستان زندگی شهید سلیمانی است.
شهید حاج قاسم سلیمانی بیستم اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع رابر کرمان در یک خانوادهٔ کارگری چشم به جهان گشود. ۱۱ سال بیشتر نداشت که پس از پایان تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت. پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعدها فعالیت خود را بهعنوان پیمانکار در ادارهٔ آب کرمان آغاز کرد... .
خواندن کتاب مرد میدان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرد میدان
«حاج قاسم دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار پدر به کار بنایی گذراند. سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ همزمان با پیمانکاری در ادارهٔ آب کرمان، بهصورت افتخاری به عضویت سپاه کرمان در آمد. پیش از آغاز دفاع مقدس و با شورش کردها به مناطق غرب کشور رفت. در حوادث انقلاب اسلامی ایران با روحانی مشهدی به نام رضا کامیاب آشنا شد که او را وارد جریانات انقلاب کرد. سهراب سلیمانی، برادر شهید میگوید که او یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییهای کرمان در زمان انقلاب بود.
در ابتدای جنگ ایران و عراق گُردانی از نیروهای رزمی کرمان را تشکیل داد که کمی بعد به تیپ زرهی و نهایتاً به لشکر ۴۱ ثاراللّه تبدیل شد. او از ابتدای تشکیل این لشکر در سال ۱۳۶۱ تا رفتن به نیروی قدس در سال ۱۳۷۶ فرماندهٔ لشکر ثاراللّه بود که در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ نقشی کلیدی داشت.
***
یک روز بچههای ادارهٔ اطلاعات به ما خبر دادند که یکی از اشرار بزرگ منطقه در جنوب کرمان، در منطقهٔ ده کلوت مستقر شده است. ما را بردند و منطقه را توجیه کردند و گفتند کار شناسایی را انجام دهید تا بعداً عملیاتی در آنجا انجام شود. برای شناسایی منطقه با یکی از افرادی که بچهٔ همان محل بود و بروبیایی داشت، هماهنگ کردیم و وارد منطقه شدیم. به اتفاق او و همکارم سه نفر بودیم. منطقه اشرارخیز و خطرناک بود. ما در نزدیکی همان درهای که بچههای اطلاعات گفتند اشرار حضور دارند، در کنار روستایی اسکان یافتیم. آن آقایی که ما را همراهی میکرد گفت شما اینجا بمانید من میروم و اطلاعاتی از وضعیت محل و تعداد این اشرار جمعآوری میکنم؛ اگر باهم برویم روی خوشی ندارد و ممکن است لو برویم.
در روستا فقط یک اتاقک بود که معلم روستا در آن زندگی میکرد. بقیهٔ روستا چادرنشین و کپرنشین بودند. خلاصه با توجه به اعتباری که در محل داشت کلید اتاقک را برای ما گرفت و خودش موتوری تهیه کرد و برای دریافت اطلاعات بیشتر ما را ترک کرد. در همین بین که در اتاق بودیم صدای موتوری را شنیدم. من و دوستم، مجید، از لای در نگاه کردیم. دیدیم چهار نفر از اشرار سیستانوبلوچستان سوار بر دو موتور بهسمت ما میآیند. مردمی که آنجا بودند از شکل و قیافه و ماشین متوجه این شدند که ما دولتی هستیم، فارسیم و بلوچ نیستیم. این موتوری که بهسمت ما میآمد تصورش این بود که از خودشان هستیم، میخواست سؤالی دربارهٔ راه بپرسد و یا بنزینی بگیرد؛ خلاصه بین راه خانمی که در نزدیکی ما بود به آنها گفت بروید، اینجا نمانید، فکر میکنم اینها که در اتاق هستند مأمورند.»
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۲۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
نظرات کاربران
پاک ترین انسان در هزاره سوم