کتاب جست و جوی معنا
معرفی کتاب جست و جوی معنا
کتاب جست و جوی معنا؛ ششمین مرحله از سوگ نوشتهٔ دیوید کسلر و ترجمهٔ میثم همدمی است و نشر نوین آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب جست و جوی معنا
وقتی یکی از عزیزانمان میمیرد یا هر نوع دیگری از فقدان را از سر میگذرانیم، به چیزی ورای واقعیت سخت فقدان نیاز پیدا میکنیم. فقدان میتواند ما را زخمی کرده، از کار بیندازد و سایۀ آن میتواند سالها بر سرمان سنگینی کند. از نظر دیوید کسلر در چنین لحظاتی پس از تجربۀ انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و در نهایت پذیرش سوگ، باید قدمی فراتر بگذاریم و در جستوجوی معنا باشیم.
این معنا میتواند در اشکال متعددی نمود یابد؛ مثلاً در قالب دستیابی به احساس قدردانی از فرصتی که با عزیز ازدسترفتهمان سپری کردهایم، یافتن راههایی برای گرامیداشت و تکریم او یا درک کوتاهی عمر و ارزشمندی زندگی و بدل ساختن آن به سکوی پرشی به سوی تغییر.
سوگ بهغایت نیرومند است و امکان دارد انسان بهراحتی در درد ناشی از آن گیر بیفتد. اما چنانچه ما بتوانیم در غیرمنطقیترین فقدانها نیز معنایی بیابیم، قادر خواهیم بود به مرحلهای فراتر از گیر افتادن قدم بگذاریم. با جستوجوی معنا در سوگ میتوانیم به رشد خود ادامه دهیم و راههایی برای برخورداری از زندگی خوب و حتی شاد پیدا کنیم.
خواندن کتاب جست و جوی معنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که سوگ عزیزی را تجربه میکنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جست و جوی معنا
«نمیتوانیم از سوگ سخن بگوییم، بدون آنکه به پیشدرآمد آن، مرگ، اشاره کنیم. چرا باید در کتابی که در باب سوگ نگاشته شده است، از مرگ حرف بزنیم؟ چون مرگ است که به سوگ شکل میدهد. اگر عزیز ازدسترفتهمان بهباور ما مرگی معنادار داشته باشد، احتمالاً سوگ کمتر عذابمان خواهد داد. اگر به عزای مرگی پیشبینیناپذیر نشسته باشیم، چهبسا سوگ پیچیدهتری را از سر بگذرانیم. وقتی عزیزی در شرف مرگ قرار دارد، ما میتوانیم از طریق کارهایی که در آن زمان انجام میدهیم، موجب پدید آوردن معنای بیشتری برای خود و او شویم. البته برخی از مرگها ناگزیر پیچیدهتر خواهند بود، ازجمله مرگ ناشی از خودکشی، مصرف بیشازحد مواد، مرگ کودک، مرگی ناگهانی یا مرگ کسی که گرچه دوستش داشتهایم، با او قهر بودهایم. البته در اینجا فقط موارد معدودی را ذکر کردم.
کاری که ما اغلب در کلاسها و کارگاههای سوگ انجام میدهیم بازگشت به قبل و مرور روزهای منتهی به مرگ است. آیا آن فرد باید میمرد؟ آیا میشد از مرگ او پیشگیری کرد؟ آیا من میتوانستم جلوی مرگش را بگیرم؟ آیا فرد دیگری قادر به این کار بود؟ شخص در حال مردن چگونه با این اتفاق روبهرو شد؟ آیا کاری وجود داشت که میتوانستم با انجام دادنش این اتفاق را برای او راحتتر کنم؟ معنای مرگ و مردن چیست؟
بتی، بهترین دوست آنی، در چهلسالگی به سرطان مبتلا شد. بتی شوهری مهربان و دو کودک داشت. آنان مصمم بودند تا متهورانه به جدال با سرطان بروند و اینچنین بود که بتی چند سال بعدی زندگیاش را، برای کاهش دادن سرعت پیشرفت سرطان، صرف شیمیدرمانی و پرتودرمانی کرد. بتی و همسرش حس میکردند که این قبیل چالشها ارتباطشان را عمیقتر ساخته و حس قدردانی آنان از یکدیگر و اعضای خانوادهشان را ارتقا بخشیده است. لحظاتی وجود داشت که ناگهان برای بتی خیلی متفاوت به نظر میرسید و بنابراین او زانو میزد، کودکانش را میبوسید و به آنها میگفت که چقدر از داشتن آنها سپاسگزار است.
اما دوست بتی، آنی، نمیتوانست مانند او مؤلفهٔ مثبتی در این تجربهها بیابد. او باور داشت که بیماری دوستش یک فاجعهٔ غیرمنصفانه است و به بتی میگفت: «خیلی وحشتناک است. زندگی شما پر شده است از پزشکان، شیمیدرمانی و جلسات گروهی مبتلایان به سرطان.»
بتی میگفت: «بله، اما من در گروههای مبتلایان به سرطان با افراد فوقالعادهٔ زیادی آشنا شدهام. ضمناً برای سپری کردن وقتم با شوهر و کودکانم ارزش بسیاری قائلم. شاید اگر از احتمال کوتاهی عمرم آگاه نبودم، وقتم را با آنها نمیگذراندم.»
آنی میگفت: «اما تو همیشه خیلی مریضی.»
بتی دستان آنی را میگرفت و میگفت: «بله، اما درعینحال لحظهلحظهٔ زندگیام را با عشق سپری میکنم.»
این ماجرا نمونهای است از دو نفر که از دل یک رویداد دو معنی متفاوت برداشت میکنند. بتی شیمیدرمانی یا بیماری را لذتبخش نمیدانست. او میگفت وقتی درد بیماری فرامیرسید، همهچیز را تحت شعاع خود قرار میداد و تصور مردن و ترک کردن شوهر و کودکانش برای او وحشتناک بود. درعینحال، بتی مجال بودن با عزیزانش را عمیقاً معنادار میدانست. بهعلاوه، روابط تازهای که در گروههای حمایتی بیماران سرطانی برقرار کرده بود، برایش لذتبخش بودند. او راجع به همگروهیهایش میگفت: «اینها برخی از باشهامتترین انسانهایی هستند که ملاقاتشان کردهام.»
اما آنی تنها بیعدالتی رواشده در حق دوست بیمارش را میدید. در جهانبینی او، رویدادهای بد نبایستی برای افراد خوب رقم میخوردند و ازاینرو، نمیتوانست از هیچ زاویهٔ دیگری به بیماری بتی نگاه کند. احتمالاً نحوهٔ پرورش او و تجاربش از فقدان، شکلدهندهٔ نگرشش به زندگی و بیماری بودهاند.»
حجم
۴۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۴۱۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب فوقالعاده به دل من نشست اینقدر که زیبا و روان نوشته شده بود. کسایی که مثل من تجربهی از دست دادن عزیز دارن خیلی خوب میتونن با این کتاب ارتباط برقرار کنن و مهمتر اینکه خود نویسنده که متخصص