کتاب ...خدا
معرفی کتاب ...خدا
کتاب ...خدا نوشتهٔ حسن طهماسبی (آشنا) است. انتشارات نظری این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک مجموعه شعر معاصر است.
درباره کتاب ...خدا
کتاب ...خدا چندین شعر نو را در بر گرفته است. عنوان برخی از این شعرهای کوتاه عبارت از «چه بنویسم که بنویسم!؟»، «مرا ببخش»، «بزنگاه جهان»، «آواز فرشتهها» و «آمد و رفتی به نام زندگی» است. شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
شعر نو فارسی با وانهادن قالبهای شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری بهوجود آمده است. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر میدهد. شعر نو به لحاظ محتوا و جریانهای اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و بهلحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص. استفاده از قافیه نیز در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به ۳ دستهٔ اصلی شعر نیمایی، شعر سپید و موج نو تقسیم میکنند و پدر شعر نوی ایران را نیما یوشیج (علی اسفندیاری) میدانند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور، فریدون مشیری و محمدرضا شفیعی کدکنی بعضی از شاعران مشهور ایرانی هستند که در قالب شعر نو میسرودهاند.
خواندن کتاب ...خدا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب ...خدا
«"مرا ببخش"
مرا ببخش!
تو را از خود دور پنداشتم
از خود جدا دیدم
گمان بردم که بردهای مرا از یاد و دیگر مرا دوست میداری همچون حقارت خواستن من، تو را
حال مییابم آنقدر نزدیک بودهای که از فرط نزدیکی
تو را توان دیدنم نبود
تو را با چشمانم جستجو میکردم
غافل از آنکه چشم خویش را نمیبیند
غافل، که چشم دیدن را از تو امانت دارد
و تویی تو، نهایت هرچه دیدنها و جستنهاست
و چگونه میدیدمت وقتی تو خودِ دیدنی
دل را باید شناخت
تافتههایش را یافت
یافتهها، از نو بافت
و خودی تازه پرداخت
از آن تویی ساخت
و او را به تو باخت
که شاید
تو را توان یافت
آن دم است
که دیگر تو را خواهش جستن نیست
که من
همان تویی
مرا ببخش، مرا ببخش!
از تو غافل بودهام
و حال مییابم
«غفلت از تو غفلت از هر چه هست و
هرچه نیست هاست»»
*
«"نان به دوش"
میخزد روی زمین
کیسههای روی دوش
خندههای رازقی
زیرشان گشته خموش
میرود در این غروب
در هراس از دست شب
با امید تکّه نان
آگَه از بنبست شب
کیسهٔ نان پسر
اندکش خالی هنوز
کاش میشد پر شود
باقیاش در طول روز
با امید تکّه نان
خستگی را میخرد
پول اندک چون گرفت
سوی مادر میبرد
تلخ خندی روی لب
آتشی در دشت دل
مادرش از چشم او
باز میگردد خجل
روز آخر طول سال
روز جشن و شادی است
رازقیِّ نان به دوش
از زمانه شاکی است
با نگاهی روی دست
شِکوه دارد از خدا
کی خدا این بخت را
میکند از ما جدا؟!
چشم مادر اشک سرد
در دلش انبوه درد
در جواب رازقی
باز با خود در نبرد...
درب میزد دختری
در همین اوقات درد
بهر نان خانهش
خانه خانه گریه کرد....»
حجم
۵۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۵۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
نظرات کاربران
سلام این کتاب نشان دهنده ی صداقت شاعر در نوشتن کتاب است...مشخص هست که نویسنده از اوضاع تاریک به سمت خدا حرکت کرده و خیلی از گلایه ها و حال خوبی های خودش با خدا رو به زبان نوشتار و شعر
🙏