کتاب سطح آلفا
معرفی کتاب سطح آلفا
کتاب سطح آلفا داستانی نوشتهٔ سفانه الهی است و نشر معارف آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب سطح آلفا
انسان معاصر به شدت گرفتار و در پی آرامش و قدرت است. در حالی که راه مستقیمی که اسلام به بشر نشان داده او را دقیقا به همین نقطه میرساند اما او احساساتی و عجول است و در یک شبکهٔ عبری غربی به دنیای پر از اوهام و خیال وارد میشود و پس از گرفتاری در دام اجنه راهی جز جنون یا خودکشی ندارد. سطح آلفا داستانی دربارهٔ چالشهای انسان معاصر و مشکلاتی است که غرب به وجود میآورد.
خواندن کتاب سطح آلفا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سطح آلفا
«آب در چشم قبطیان و یوسف در برابر چشم برادران صاف و زیبا نمیشود مگر آنکه ایمان و درون خود را تغییر دهند، چشم را از موی علت بشویند، حس ناپاک را پاک کنند، و حرص و طمع و بدگمانی را دور بریزند. وقتی چنین کردند، خدا نیز آب را چنانکه هست، به ایشان نشان دهد. مهمترین راه درستبینی، پشت سر گذاردن نفس و اصلاح درون است.
پهنهٔ آسمان یکدست پیدا بود و ازین زاویه که نگاه میکردی، تلفیق آن با سردر مسجد شیخ لطفالله، حسی از شکوه و معنویت و آرامش به مخاطب منتقل میکرد. سردرهای هلالی و چوبی حجرههای میدان، از پشت انواع و اقسام جنسهای آویزان و رنگارنگ، با قوت تمام خودنمایی و دلبری میکردند. درست وسط میدان، کنار باغچهها و پشت کاجهای بهدقت هَرسشده، اسبها با کالسکههای مزیّن ایستاده بودند، تا توریستها و مسافرین را سوار کنند و دور میدان یورتمه بروند. صدای محیط حاکی از تکاپو و حرکت و تعامل آدمها بود، بیصدای بوق و قیژ سرعت و ترمز ماشینها، و بگو مگو و مرافعه.
خوشحال بود که بالاخره توانسته است جایی غیر از دانشگاه و مسیرهای مربوط به آن، با گلناز همقدم شود. اتفاقی شده بود. گلناز که اهل خبر دادن و دعوت کردن برای پیادهروی و قرار ملاقات نبود؛ که البته این هم جزو همان خصوصیاتی بود که برهان دوست داشت. جواب پیامک برهان که صبح از او پرسید: «امروز، جلسه شعر؟» گفته بود: «میدون امام کار ضروری دارم. متأسفانه تا برگردم طول میکشه.» برهان هم، بعد از کلاس آقای مظاهری، وعده رفتن به کارگاه کفاشی پدرش را پیچاند و جلسه شعر هم بیخیال شد و رفت تا خودش را برساند، میدان امام. وجدانش معذب بود از اینکه به پدرش قول داده بود تا کارهای کارگاه را در اولین فرصت پیگیری کند. اما خودش را اینطوری آرام کرد که: «جبران میکنم! کاری نداره.» ... یک استرس دیگر هم داشت که ... آن را هم بیخیال شد. با خودش گفت: «نه بابا! ... کاری ندارم! با فاصله راه میرم تابلو نباشه. این وقت روز آشنا کجا بود؟ حواسم به اطراف هست!»»
حجم
۲۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۲۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه