کتاب چکیده رمان بن هور
معرفی کتاب چکیده رمان بن هور
کتاب چکیده رمان بن هور؛ داستان عیسی نوشتهٔ لئو والاس و ترجمهٔ مریم قنبری است و انتشارات نوژین آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از آثار مجموعهٔ «چکیدهٔ پنجاه رمان کلاسیک» است.
درباره کتاب چکیده رمان بن هور
«چکیده پنجاه رمان کلاسیک»، مجموعهای برای معرفی شاهکارهای ادبی کلاسیک است. چکیدهٔ رمانها معمولاً در کتابخانهها بهصورت مجموعههای چندجلدی در دسترس هستند، در دنیای مجازی نیز نسخههای گیجکنندهای از چکیدهٔ رمانها وجود دارد. در دانشگاهها و دیگر مؤسسهها مقالاتی به قلم کارشناسان دربارهٔ نقد و بررسی رمانها در قالب «راهنمای آموزشی» نوشته میشود، اما این مجموعه کاملاً متفاوت است. خواننده در اینجا، با ارائهای منظم از چکیده رمانهای برگزیده روبهرو میشود. این چکیدهها بهصورت جامع و با نگارشی متناسب برای همهٔ خوانندگان نوشته شدهاند.
چکیده رمان بن هور از این قرار است: بالتازار مردی مصری بود که به تنهایی در صحرا حرکت میکرد. او تقریباً ۴۵ ساله بود و ریشی انبوه و سیاه داشت که رشتههای سفید هم در میان آنها دیده میشد. صورتش را با دستمالی که اعراب آن را چفیه میخواندند، پوشانده بود. لباس گشادی به تن داشت و سوار بر شتری بود. ظهر هنگام شتر ایستاد و بالتازار با دقت به اطرافش نگاه کرد و گفت: «بالاخره رسیدیم.» چفیه را از صورتش کنار زد، او مردی زیبارو اما کوتاهقامت بود. آثار بزرگی و اصالت از چهرهاش نمایان بود.
او چادری در میان بیابان برپا کرد و سفره غذا را برای سه نفر آماده کرد و منتظر ماند. طولی نکشید که یک مرد یونانی به نام گاسپارو و یک مرد هندی به نام ملکیور به او پیوستند. آن سه نفر یکدیگر را نمیشناختند و به زبان هم آشنا نبودند. بعد از صرف غذا مشغول صحبت شدند و در کمال تعجب متوجه صحبتهای هم میشدند. اراده و خواست خداوند بود که آنها را در کنار هم جمع کرده بود. آنها به نوبت گفتند که چگونه وحی الهی آنها را به این مکان راهنمایی کرده است تا با هم ملاقات کنند و به دنبال تنها منجی بشر از گناه و شرارت باشند. مرد مصری در مناجاتش با خدا پرسیده بود که منجی بشریت کی ظهور میکند؟ چرا ما نباید از دست ستمکاران نجات یابیم؟
خواندن کتاب چکیده رمان بن هور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی که فرصت مطالعهٔ کامل کتابها را ندارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چکیده رمان بن هور
«ناگهان ستارگان روی آب نمایان شدند. انگار یکی از آنها حرکت میکرد و نوری درخشان داشت. به مرد مصری وحی شد که همراه دو نفر دیگر به اورشلیم برود و وقتی به آنجا رسیدند، بپرسند که آیا پادشاه یهود متولد شده است؟ و بگویند که ما این ستاره را در شرق دیدهایم، به دنبالش آمدهایم تا پادشاه یهود را پیدا کنیم. زمانی که وارد شهر شدند، ساکنان شهر به آنها گفتند که طبق پیش بینی یهودیان منجی جهان در بیت اللحم به دنیا میآید.
ستاره درخشان آنها را به خانهای بیرون از شهر هدایت کرد. زمانی که به آنجا رسیدند و نوزاد تازه متولد شده را دیدند، مرد هندی دستهایش را به هم مالید و گفت: «خدا واقعاً زنده است! منجی بشریت را یافتیم. ما متبرک هستیم. ما بالاتر از همه مردم هستیم.»
بیست و یک سال از این ماجرا میگذرد، یهودا پسری ۱۷ ساله از یک خانواده ثروتمند یهودی و یک شهروند رومی ۱۹ ساله به نام مسالا که در روم تحصیل میکرد و بعد از پنج سال از روم بازگشته بود، در کنار استخر نشسته بودند. آنها دوست دوران کودکی هم بودند اما اینک اوضاع تغییر کرده بود. مسالا به واسطه پیروزیهای ارتش روم و افتخاراتی که آفریده بودند، یک رومی مغرور بود. یهودا یک یهودی متواضع و فروتن بود که به دین و آیین خود کاملاً پایبند بود. آنها میدانستند که روابطشان دیگر مثل قبل نیست.
یهودا بعد از جدا شدن از مسالا به طرف خانهاش رفت و روی نیمکتی نشست، بسیار ناراحت بود زیرا مسالا رومیها را برتر از یهودیان میدانست و قوم یهود را مسخره میکرد.
کمی که گذشت نزد مادرش رفت و از میراثی که یهودیت برایش باقی گذاشته بود و همچنین دورنمای آیندهاش ناراحت بود. او میخواست مانند رومیها جنگاور یا صنعتگر شود. مادرش به او گفت که باید به گذشته خود و خاندانش افتخار کند و راه آنها را ادامه دهد و با اطمینان و اعتماد به آینده خویش بنگرد. یهودا با شنیدن صحبتهای مادرش آرام شد. یهودا خواهری به نام تیرزا داشت که شباهت بسیاری به او داشت.»
حجم
۱۰۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۱۰۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه