دانلود و خرید کتاب آناهید محمد حسنلو
تصویر جلد کتاب آناهید

کتاب آناهید

نویسنده:محمد حسنلو
انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آناهید

کتاب آناهید نوشتهٔ محمد حسنلو در انتشارات نظری چاپ شده است. 

درباره کتاب آناهید

صدمین سالگرد قحطی‌ بزرگ ایران هم‌زمان است با صدمین سالگرد جنگ جهانی اول. سالی که حوادث بسیار سختی بر مردم ایران گذشت. هرچه به صدمین سالگرد جنگ اول جهانی نزدیک شدیم، فیلم‌ها و رمان‌های بیشتری از کشورهای درگیر جنگ بیرون آمد؛ اما این داستان‌ها به سختی‌هایی که به خاطر جنگ اول جهانی بر مردم ایران گذشت اشاره‌ای نمی‌کنند و فقط مسائل خودشان را مطرح می‌کنند. این اثر سعی دارد اتفاقات را از زاویه‌ٔ نگاه مردم ایران روایت کند. اتفاقات‌ آن سال آن‌قدر دردآور بود که مردم ایران دوست داشتند هرچه زودتر فراموشش کنند اما گاهی مرور زخم‌های کهنه باعث می‌شود دوباره گرفتار همان‌ها نشویم. کتاب آناهید روایت زندگی مردم ایران در این دوران است. 

کتاب آناهید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به مطالعهٔ تاریخ ایران پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب آناهید

«سعید پسر حاج‌حیدر، هم‌صحبت خوبی برای دکتر شده بود و تمام مسیر را با هم بحث‌های سیاسی و اقتصادی می‌کردند. حتی سعید پیشنهاد شراکت هم به دکتر داد. اما دکترشیبانی بیشتر دنبال بازگشت به کاشان بود. سرمایهٔ خود را هم از فرانسه به یک بانک انگلیسی سپرده‌بود تا آن را در اصفهان یا کاشان تحویل بگیرد. اما سعید اسرار داشت که وقتی سرمایه‌ات را از بانک گرفتی، به من بسپار تا برایت تجارت کنم...

کشتی باری فرانسوی از کنار کشتی‌های جنگی عثمانی هم عبور کرد. حدود یک ساعت بعد از سواحل جنوبی یمن عبور می‌کردند. در آن‌جا یک کشتی بادبانی قدیمی دیدند. کشتی یمنی مشغول ماهیگیری بود. کشتی بسیار زیبایی بود. بدنهٔ کشتی رنگ جیغ سرخ داشت و بادبان‌های سپید نویی داشت که معلوم بود تازه نصب شده. بادبان‌ها در زیر نور آفتاب می‌درخشیدند، مثل نگینی روی آب! خیلی زود مسافران هوس عکس یادگاری کردند و عکاس فرانسوی سه‌پایه‌اش را روی عرشه به سمت کشتی ماهیگیری یمنی تنظیم کرد و مسافران به نوبت عکس یادگاری می‌انداختند...

خانوادهٔ ناهید و مژده هم چند عکس دسته‌جمعی انداختند. ناهید و مژده که هردو ۷ ساله بودند خیلی زود باهم دوست شدند. مژده دیگر عمویش را که روی کشتی بود فراموش کرده‌بود. همانجا بود که ناهید و مژده اولین عکس یادگاری دو نفرهٔ خود را گرفتند. کشتی بادبانی هم بین آن‌دو در عکس معلوم بود...

مسئول تدارکات کشتی هم از فرصت استفاده کرد و با قایقی به سمت کشتی بادبانی رفت. بعد از کلی چانه‌زدن مقدار زیادی ماهی از ملوان یمنی خرید و دوباره به کشتی باری فرانسوی برگشت. خیلی زود چند کارگر آمدند تا ماهی‌ها را از قایق به داخل کشتی باری بکشند. کشتی فرانسوی کشتی جدیدی بود و با موتور و سوخت زغال‌سنگ کار می‌کرد. در آن زمان نسل کشتی‌های بادبانی بزرگ رو به انقراض بود و فقط کشتی‌های کوچک و ارزان بادبانی ساخته می‌شد.

ناهار آن روز از همان ماهی‌های تازه تهیه شد. ناهید کنار مژده دور میز نشسته‌بود. اما بهرام دوست هم سن‌وسالی نداشت. او بیشتر با پسربچه‌های خانواده‌های یهودی دوست بود و آن‌ها در کابین خودشان بودند. بعد از ناهار زن‌ها خیلی تلاش کردند که بچه‌ها را بخوابانند. چون سعید عموی مژده قرار بود با بارش از کشتی جدا شود و در بندر جنوبی یمن پیاده شود. می‌خواستند وقتی مژده خواب است این جدایی اتفاق بیافتد تا دوباره گرفتار ماجرای بندر جده نشوند. همسر صاحب کشتی به خاطر سفرهای زیادی که به ایران داشتند، فارسی بلد بود. او بچه‌ها را دور خود جمع کرده‌بود و برایشان قصه تعریف می‌کرد. بچه‌ها و چندتا از زن‌ها در اتاق او جمع بودند. سعید دور از چشم مژده بارها را به کمک کارگرهایش آماده می‌کرد تا سوار لنجی کنند. بعد سعید به بندر عدن- بندر جنوبی یمن- رفت و لنجی را که منتظر او بود خبر کرد تا بیاید. مژده و ناهید هم غرق در داستان همسر صاحب کشتی شده‌بودند»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان