دانلود و خرید کتاب ماه تمام من مرتضی اهوز
تصویر جلد کتاب ماه تمام من

کتاب ماه تمام من

نویسنده:مرتضی اهوز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماه تمام من

«ماه تمام من» نوشته مرتضی اهوز(-۱۳۵۹)، نویسنده و پژوهشگر دینی معاصر است. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: «... تو بودی و صبح دیگری و یک مدینه انتظار! به دلت افتاده بود که از خورشید خبری می‌یابی. دلتنگ‌تر از تو در مدینه، رسول‌الله بود و حسن و کوچه‌هایی که هنوز عطر چادر خاکی فاطمه در آن استشمام می‌شد! سخت دل‌تنگ شده بودی. انگار خبری غریب در راه بود. دلت پر کشیده بود برای نگاه حسین. بی‌قرار بودی و چشم انتظار. با صدای هر کاروانی قیام می‌کردی و گوش می‌دادی تا شاید از محبوب خویش خبری بیابی. اما نه....! نه صدای گام‌های استوار عباس را حس می‌کردی و نه رایحه دل‌انگیز نفس‌های حسین را. دوباره منتظر می‌شدی و به دروازه‌های شهر چشم می‌دوختی. صدای در خانه که می‌آمد، رنگ از رخسارت می‌پرید. تپش قلبت را همۀ اهل خانه‌ می‌شنیدند، فاخته‌های همیشه مهمانت با اضطراب تو مضطرب می‌شدند و چون خبری نبود و خبرداری نمی‌آمد، دوباره تو بودی و سکوت و آه بود و انتظار و التهاب. همراه کاروان به حج نرفته بودی؛ اما صفا و مروه را بارها و بارها میان حرم پیامبر و قبر حسن تجربه کرده بودی! و در طواف محبت امام خویش همواره زمزمه‌هایی عاشقانه ‌سروده بودی. تنهایی‌های تو برای کوچه‌های مدینه تکرار تنهایی‌های فاطمه بود؛ اما.... تو بودی و صبح دیگری و یک مدینه انتظار! انگار خبری غریب در راه بود. التهاب را می‌شد در چشم آسمان دید. مدینه مگر چندین‌بار این‌چنین غم‌بار و اندوهناک بوده است: مگر محمد به آسمان پرکشیده یا بار دگر فاطمه شهید شده، یا مگر دوباره جگر حسن پاره‌پاره گشته است؟! سینه‌ات در این اندوه انبوه سخت تنگ شده، نفس‌هایت به شماره افتاده و عرق سرد بر پیشانی‌ات نشسته است. آه از این لحظه! آه از این دم! و آه از این خبری که در راه است!»
sadeghi
۱۳۹۷/۰۵/۲۵

💔چه زیبا شده ای ای سقای تشنگان، چه زیبا شده ای ای علمدار حسین، تو بر بالای نی هم دلبری می کنی ای ماه تمام من💔 روایتی ادبی،حزن انگیز وداستانی از تولد ،زندگی وشهادت قمر بنی هاشم( ع) خیلی قشنگ بود،واقعا لذت

- بیشتر
السلام علیک یاقمربنی هاشم
۱۳۹۷/۰۵/۲۴

عالی👌💔

یسنا
۱۳۹۹/۰۶/۰۷

کتاب خیلی زیبایی بود نمود بارز شجاعت و دلاوری و ابهت ارزش یکبار خوندن (گرچه هم بیشتر) رو داره

رضا
۱۳۹۵/۰۸/۰۵

کتاب بسیار خوب بود

سایه
۱۳۹۵/۰۸/۰۴

علی رغم کتاب خوب استاد شجاعی و شیوه ادبی منحصر به فردشان؛ این کتاب هم جذابیتهای خاص خود را دارد.البته فقط بخشی از متن نمونه را خواندم.ولی ترغیب شدم به زودی این کتاب را تهیه و مطالعه کنم.

محمد
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

کتابی از صحنه های بی نظیر ادب و غیرت و شجاعت و حیای عباس ع که همه آنها را در روضه ها شنیده اید! منتهی در این کتاب با قلمی ممزوج با دلگویه های از نویسنده به تصویر کشیده شده

- بیشتر
pegahehaftom
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

خوب بود.حس خوبی داره

چشمه
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

🌷

سید
۱۳۹۵/۰۸/۰۳

موفق باشید

s.mir
۱۳۹۵/۰۸/۰۲

خیلی عالی

حسین جان من است. روح من است. نباشم آن‌روز که بی‌یاد حسین زندگی کنم....
مادربزرگ علی💝
این کلامت تعارف نبود؛ از باور قلبی‌ات حکایت داشت.
طاهره
تو مرجع تمام اشاره‌هایی عباس!
brm
دور است از پاکی و مردانگی عباس که با پلیدی و پلشتی هم‌زبان شود
brm
پشتیبان حسین من باش؛ ای ماه مظلوم من!
brm
حسین هستی من است
mahdi_yar
نباشم آن‌روز که بی‌یاد حسین زندگی کنم....
brm
عباس! نقش بر آب کردی تمام نقشه او را و بازگشتی؛ اما دل‌شکسته. درست شنیده بودی. در این هیاهوی خیانت و تزویر، تو را هدف گرفته بودند تا حسین خویش را تنها بگذاری. چه اندیشیده بود این دشمن بی‌حیا درباره تو. عباس و تنهایی فرزندان فاطمه؛ هرگز. عباس و اطاعت از فرزندان ناپاک و هرزه! هیهات.
brm
پس از پرسش تو، بشیر آرزو کرد که ای کاش نامش بشیر نبود! اکنون او باید پاسخ می‌داد. سرش را که بالا گرفت، رنگ رخساره و شکستگی چهره‌اش تو را بیشتر مضطرب کرد. با زحمت بسیار و شکسته‌شکسته گفت: ای ام‌البنین! خداوند صبرت دهد، ماه زیبایت عباس کشته شد!
sadeghi
عجب درد جانکاهی است، درد بی‌خبری از حسین!
mahdi_yar
... هر گام که به‌سوی تو برمی‌دارد، دلت به لرزه می‌افتد. نه به چشم او می‌نگری و نه به دستانش؛ گام‌های او را زیر نظر داری. پیداست از کسی که این‌چنین با اکراه گام‌ برمی‌دارد، خبری خوش شنیده نمی‌شود! اما نه... او بشیر است. شاید به مقتضای نامش بشارتی داشته باشد. شاید از خورشید تابانم حسین، خبری نیکو آورده باشد؛ شاید از بانوی من زینب، پیامی داشته باشد؛ شاید از سلامتی جوانان حسین من خبری دهد؛ شاید می‌خواهد از شیرینی‌های حاجی شش‌ماهۀ مولایم حسین برایم بگوید و شاید از ماه زیبایم عباس دست‌خطی برایم آورده است.... دلت را این‌گونه آرام می‌کنی بانو! به خودت دلداری می‌دهی. اما می‌دانی که...
سلام
عباس! دلت شکست. غم در سینه‌ات لانه کرد و اشک از چشمان تو روانه شد. به چشم خود اوج تنهایی حسین را دیدی. امان از امان‌نامه!
sadeghi
عباس! دلت شکست. غم در سینه‌ات لانه کرد و اشک از چشمان تو روانه شد. به چشم خود اوج تنهایی حسین را دیدی.
brm
عباس! هرکه با این خانواده عزیز ارتباطی داشته، جز سخاوت و بزرگی و مهربانی ندیده. هرکه حاجتی بر درگاه اهل کساء برده است، سرافراز و شادمان و راضی بازگشته است. مگر این خانواده چه کرده است جز خوبی؟! چرا برای آزار این خاندان، عده‌ای عنان اختیار از دست می‌دهند و کار بد و زشت خویش را به بدترین و پست‌ترین شکل انجام می‌دهند. فاطمه چه کرده بود با امت محمد که سیلی خورد؟! علی چه کرده بود با مردم که خانه‌نشین شد؟
sadeghi
جانت پرکشیده بود. تنی بی‌جان از خدا چه می‌خواهد؟ زندگی بی‌حسین مگر ممکن است؟ آه از این دم! آه از این دردی که درمان نمی‌پذیرد و آه از این روزگاری که قدر حسین را نشناخت. از درد می‌گویی. آتش می‌بارد از کلامت: ای حسین! ای بهار روح من! ای فدای تو جان من! چه کسی تو را کشت؟ آخر چرا و به کدامین گناه؟ مگر نه این‌که تو زینت دوش محمد بودی؟! مگر نه این‌که حنجرت بوسه‌گاه لبان مبارک پیامبر بوده است؟!
السلام علیک یاقمربنی هاشم
در این هنگام او نفسی گرفت و گفت: ای ام‌البنین! یکایک پسرانت کشته شدند! دیگر ای مادر پسران، برایت پسری نمانده است. این سخن را که شنیدی تاب نیاوردی. تو از امام خویش می‌پرسیدی و او پاسخی دیگر می‌داد. وقتی امام نباشد، اگر هزاران باشند، چه سود؟ وقتی خورشید نباشد، ماه فروغ بی‌بدیل خود را از کجا می‌ستاند؟! تو از محبوب خویش می‌پرسیدی و بشیر تو را به شهادت پسرانت بشارت می‌داد. تو از امام عزیز خویش می‌پرسیدی و او از کسان دیگری می‌گفت.
sadeghi
زندگی بی‌حسین مگر ممکن است؟ آه از این دم! آه از این درد
mahdi_yar
... تو همانی که در محبت امام خویش ذوب شده‌ای. تو همانی که بنیان‌های ادب را بنا کردی! تو همانی که هیچ‌گاه کسی را بر امام خویش مقدم نکردی. بانو!
brm
اینک این تویی ای بانو و این درد و این مدینه. دردهایت را کدام سینه تاب شنیدن دارد. غربت بی‌شمار تو ای مادر عباس در کدامین سطر می‌گنجد. درد شهادت عباست با کدام واژه گفتنی است و جز اشک و آه چه داری در این بقیع غم‌اندود. بغض می‌کنی، آه می‌کشی، اشک می‌ریزی، به ماه می‌نگری و می‌گریی و آن‌گاه تا بدر کامل بعدی چشم بر هم نمی‌نهی...
السلام علیک یاقمربنی هاشم
ای بانو! علی روضه خواند و تو اشک ریختی. علی آه می‌کشید و تو می‌سوختی. تو دانستی که این بازوان برای یاری امام زمان فرزندت جدا خواهد شد و اما علی، مژده‌ای نیز به تو داد؛ مژده‌ای که تو نیز با آن بال گشودی و آرام شدی. اما تو مادری! اگرچه عنایت خداوند به‌جای بازوان فرزندت در بهشت تو را مسرور ساخت، ولی در گوشه قلبت، مادرانه دل‌نگران فرزند خویش بودی. بانو! قصه عجیبی بود این قصه بازوان عباس.
sadeghi

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان