کتاب مدرسه تجارت
معرفی کتاب مدرسه تجارت
کتاب مدرسه تجارت نوشتهٔ رابرت کیوساکی و ترجمهٔ لادن شریعت زاده و ویراستهٔ سمانه عباسی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. هشت ارزش اصلی در زمینهٔ تجارت و پول درآوردن و سه ارزش مخفی دیگر در این کتاب آمده است. رابرت کیوساکی پدر بازاریابی شبکهای است.
درباره کتاب مدرسه تجارت
کتاب مدرسهٔ تجارت برای کسانی است که دوست دارند به مردم کمک کنند؛ کسانی که آغاز سفرشان و ایجاد تجارت و کسبوکارشان را از طریق بازاریابی شبکهای شروع کردهاند؛ صنعتی که اختصاص یافته است تا به افراد کمک کند کسبوکارشان را شروع کنند. شما هر روزه در حال آموزش و به اشتراک گذاشتن فرصتهای شغلیتان با خانواده، دوستان، همسایگان و همکاران و همچنین افراد کاملاً بیگانه هستید. وقتی شخصی واقعیاتی را دربارهٔ اینکه پول چطور کار میکند، یاد میگیرد و راهنماییهای مهم برای ایجاد ثروت را میآموزد، مشاهدهٔ این موضوع که داشتن یک کسبوکار بازاریابی شبکهای میتواند برای بسیاری افراد «تجارت کاملی» باشد، آسان میشود.
خواندن کتاب مدرسه تجارت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مدرسه تجارت
«یک روز بعد از مدرسه، در دفتر پدر پولدارم کار میکردم. آن زمان پانزده سال داشتم و در مدرسه خیلی مأیوس و ناامید شده بودم. میخواستم یاد بگیرم ثروتمند باشم، اما به جای مطالعهٔ موضوعاتی مثل «پول ۱۰۱» یا «چطور یک میلیونر شوید ۲۰۲» خودم را در کلاس علوم در حال تشریح قورباغهها یافتم و نمیدانستم چطور این قورباغهٔ مرده میتواند مرا پولدار کند. در مدرسه احساس ناامیدی میکردم، از پدر پولدارم پرسیدم: «چرا در مدرسه دربارهٔ پول به ما یاد نمیدهند؟»
پدر پولدارم لبخندی زد و نگاهش را از روی کاغذها برداشت و گفت: «نمیدانم، خودم هم در شگفتم.» مکثی کرد و بعد پرسید: «چرا نمیپرسی؟»
آرام گفتم: «خب، در مدرسه حوصلهام سر میرود، هیچ ارتباطی بین آنچه در مدرسه لازم است بخوانیم و دنیای واقعی نمیبینم. فقط میخواهم یاد بگیرم پولدار باشم. یک قورباغهٔ مرده چطور میتواند کمکم کند تا یک اتومبیل جدید بخرم، اگر معلم به ما بگوید که چطور یک قورباغهٔ مرده مرا پولدار میکند، هزاران قورباغه را تشریح میکنم.»
پدر پولدارم بلند خندید و پرسید: «وقتی از آنها دربارهٔ رابطهٔ بین قورباغههای مرده و پول سؤال کنی، چه میگویند؟»
جواب دادم: «تمام معلمهایم یک چیز میگویند، آنها یک چیز میگویند و مهم نیست چند بار سؤال کنم که مدرسه با دنیای واقعی چه ارتباطی دارد.»
«آنها چه میگویند؟»
«آنها میگویند، لازم است نمرات خوب بگیری تا بتوانی شغل مطمئنی پیدا کنی.»
پدر پولدارم گفت: «خب این همان چیزی است که بیشتر مردم میخواهند. بیشتر افراد به مدرسه میروند تا شغلی پیدا کنند و نوعی امنیت مالی داشته باشند.»
«اما من نمیخواهم این کار را انجام دهم. نمیخواهم برای شخص دیگری کار کنم. نمیخواهم زندگیام را با شخص دیگری بگذرانم که به من بگوید چقدر میتوانم پول درآورم، چه موقع سرکار بروم و چه زمانی به تعطیلات بروم. میخواهم آزاد باشم. میخواهم ثروتمند باشم. به همین دلیل یک شغل نمیخواهم.»
برای کسانیکه ممکن است کتاب پدر ثروتمند، پدر فقیر را نخوانده باشند، پدر ثروتمندم، بهترین دوست پدرم بود. اگرچه، او مردی بود که با هیچچیز شروع کرد و تحصیلات رسمی نداشت، درنهایت، ثروتمندترین فرد در ایالت هاوایی شد. پدر فقیرم، پدر واقعیام یک مرد با تحصیلات عالی بود، یک مأمور دولتی که حقوق بالایی داشت، اما مهم نبود چقدر پول در میآورد، آخر هر ماه ورشکسته بود و سرانجام هم درحالیکه بهعنوان یک کارمند سختکوش چیز زیادی نداشت، در ورشکستگی مرد.»
حجم
۲۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه