کتاب حر ریاحی
معرفی کتاب حر ریاحی
کتاب حر ریاحی نوشتهٔ عبدالرزاق عبدالواحد با ترجمهٔ سید مهدی حسینینژاد در نشر آماره منتشر شده است.
درباره کتاب حر ریاحی
حر ریاحی یکی از مهمترین شخصیتهای مذهبی مسلمانان است. او در روز عاشورا وظیفه داشت آب را بر امام حسین (ع) و یارانش ببندد، اما قلبش او را بهسمت سعادت هدایت کرد. حر ریاحی به لشگر امام حسین (ع) پیوست.
کتاب حر ریاحی روایت درگیریهای درونی و بیرونی حر در زمان واقعهٔ کربلا است.
خواندن کتاب حر ریاحی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم.
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی مذهبی پیشنهاد میکنیم.
درباره عبدالرزاق عبدالواحد
عبدالرزاق عبدالواحد سال ۱۹۳۰ در بغداد به دنیا آمد. در ۳سالگی همراه خانوادهاش به استان میسان رفت و دوران کودکی را در میان رودخانه و نخلستانهای شهرهای عماره و علیغربی گذراند.
دوران راهنمایی و دبیرستان را در بغداد سپری کرد، سپس به تربیتمعلم بغداد رفت و در رشتهٔ زبان و ادبیات عربی فارغالتحصیل شد تا سال ۱۹۷۰ بهعنوان استاد در دانشکدهٔ هنرهای زیبای بغداد به تدریس اشتغال داشت. سال ۱۹۷۰ به وزارت فرهنگ و هنر نقلمکان کرد و بهعنوان سردبیر مجلهٔ مشهور «الاقلام» و بهعنوان رئیس مرکز فولکلوریک و سپس بهعنوان مدیر مرکز موسیقی و بعدها بهعنوان رئیس دانشکده مستندسازان عرب انتخاب شد.
سال ۱۹۸۰ بهعنوان مدیر کتابخانهٔ ملی عراق، سپس مدیر خانهٔ فرهنگ کودک و نوجوان عراق انتخاب شد.
عبدالواحد نوشتن را از سنین پایین آغاز کرد و اولین کتابش را سال ۱۹۵۴ میلادی منتشر کرد، او نوشتن را تا آخر عمر ادامه داد. در کارنامهٔ پربارش بیش از ۵۷ اثر منتشر شده است که افتخارات زیادی برایش به ارمغان آورده به زبانهایی همچون: انگلیسی، روسی، یوگسلاوی، فرانسوی، فنلاندی، رومانیایی، آلمانی و... ترجمه شدهاند. از مهمترین آثارش میتوان به حر الریاحی (نمایشنامه)، رود و باغ (نمایشنامه شعری برای کودکان)، پسر دانا (نمایشنامه شعری برای کودکان) و زفاف (نمایشنامه شعری) اشاره کرد.
بخشی از کتاب حر ریاحی
«ندای درون: لحظهای بیش نمیتوانی سکوت کنی باید سخنانت را خلاصه کنی و کوتاه بیایی، یا همین حالا کشته میشوی؟ کدام راه برایت سادهتر است؟
عقربهها چونان عقربی که در محاصره آتش است، شب را نیش میزنند. اگر نیش عقرب زمان پخش شود حتی اسبهایت را هم از دست میدهی؛ شمشیرها هنگام نواخته شدن دربارهٔ مرگ فلسفهبافی نمیکنند.
(شیهه اسب میآید)
ندای درون زمان منتظر است تا مردان سخنی بگویند. بعد جایگاه آنها را مشخص میکند.
(شیهه اسب و صدای هیاهو میآید)
حر: الآن است که خورشید به پا خیزد، مردم هم دارند بر میخیزند، کلمات اندکی هم، برای یافتن جایگاه خود بر میخیزند. حروف آن کلمات بسان غولهای کور و مجنون بر میخیزند، وجودت را به هم میریزند. کدام راه واضحتر است، کدام راه را بر میگزینی؟
ندای درون شمشیرت نیز برای خود نظری دارد، نظر او همانا برندگی است. نظر تو و شمشیر هر دو برنده... حرارت آنکه نزدیکتر است سرت را لمس میکند ای حر!
(با خودش)
حر: ای وای بر من...! اگر کسی صدای درونت را میشنید چه؟!
(دیدهبان وارد میشود)
حر: چه چیزی پشت سر توست؟
دیدهبان: مژده بده.
حر: (با شادی غیرمنتظره) گریختند؟
دیدهبان: حاشا...آیا خبر گریختن آنها مژده است تا تقدیم محضرتان کنم؟
ندای درون: یک مژده به تنهایی! فراری دهنده چگونه میتواند فریاد خدا را در چشمان فراری ببیند؟
حر: حرفهایت را خلاصه کن.
دیدهبان: آتشگاههایشان را دیدم.
حر: خاموش بودند؟
دیدهبان: نه خاکسترش همچنان گرم بود.
حر: در پیشان رفتی؟
دیدهبان: آری در پیشان رفتم.
حر: چه دیدی؟
دیدهبان: حیوانات زیادی ندارند. رد پاهاشان کم است پیداست شمارشان زیاد نیست، بیشترشان طفلاند، کاری کردم از راه اصلی نروند.
حر: راه را گم کردند؟
دیدهبان: نه، اما ردپای طفلانشان مرا شگفتزده کرد، به هرجا که مینگریستم رد پای آنها بود.
حر: هـ هـ ممممم.
دیدهبان: (میخندد) سایههای مرگ از آنها رد شد، مشغول بازی شدند.
حر: (با خشم) این خلاصه کردنت بود؟! حرفت تمام شد؟
دیدهبان: پوزشم را بپذیرید فرمانده.
حر: زبان به کام بگیر، آنها را دیدی؟
دیدهبان: آری.
حر: الآن کجا هستند؟
دیدهبان: در دو فرسخی راه کوفه.
حر: به سربازان بگو اسبها را زین کنند.
دیدهبان: چشم فرمانده.»
حجم
۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه