کتاب اشتباه می کردم
معرفی کتاب اشتباه می کردم
کتاب اشتباه میکردم نوشتهٔ علی اصغر احمدی مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در انتشارات پرکاس چاپ شده است. این کتاب، داستان اشتباهات زندگی خیلی از ماست و دربارهٔ رفتارهایی صحبت میکند که ممکن است در ظاهر کوچک باشند اما اثر بزرگشان تا مدتها در زندگیمان خودنمایی کنند.
درباره کتاب اشتباه میکردم
کتاب اشتباه میکردم مجموعه داستانهایی واقعی است که در کلینیک مشاوره و یا در جلسات آموزش اولیا بیانشده است. هر داستان اشاره به یک مشکل رفتاری در خانواده و بین اعضای آن در نقشهای مختلف دارد؛ پدری که فکر میکند همه مثل او باید زندگی کنند، مادری که خود را مراقبی بیبدیل برای فرزند خود میداند، جاریای که حسادتهایش به خانوادهٔ شوهر باعث معلولیت شوهر میشود و…
توضیح تعدادی از داستانهای این کتاب را در ادامه میبینیم:
« لانهٔ دیو» داستان دختری است که پس از ازدواج و واردشدن به خانوادۀ همسر، تمام رفتارها و صحبتهای آنان را دربردارندهٔ نیت بد و هدفی شوم میبیند و همین موضوع باعث بهوجودآمدن مشکلاتی در زندگی زناشوییاش میشود.
«ایکاش بهموقع بچه میشدم» داستان پدری است که میخواهد فرزندانش که در سنین کودکی و نوجوانی هستند، کاملاً مشابه او که مرد مسن و مقیدی است رفتار کنند و تمام علاقهها و تفریحات فرزندانش به چشمش مسخره میآید. او با زور و اجبار آنها را وادار به انجام کارهای مورد پسند خودش میکند و همین کار باعث میشود تا به فرزندانش آسیبهای روحی و جسمی جدیای وارد شود.
«دست بالای دست» داستان مردی است که همسر خود را بهشدت محدود کرده، او را حتی از خانوادهاش هم دور کرده و همۀ رفتوآمدهای همسرش را منع کرده است.
«دست تاوان حسد» داستان زن جوانی است که گرفتار حسادت به زنهای همسن خود شده است و هیچچیز او را خوشحال و راضی نمیکند. او همیشه در حال رقابت با دیگران است و نمیتواند از داشتههایش لذت ببرد.
«اطاعت از شوهر» روایتی است از زندگی زنی که همیشه بدون چونوچرا از حرف و دستورات شوهرش پیروی کرده و فرزندانش را نیز همینگونه تربیتکرده است. این رفتار آنان تا جایی پیش میرود که مرد خانواده به یک دیکتاتور تبدیل میشود.
«از مقامم چگونه عزل شدم؟» نگرانیهای پدری است که خانوادهاش او را نادیده میگیرند و به تعبیر خودش مترسکی با نام پدر یا یک دستگاه خودپرداز است نه یک پدر عزیز و محترم. او بهدنبال علت این اتفاق و راهحلش است.
«من مجنون با ژولیت ازدواج کردم» داستان پسری است که قبل از ازدواج تصور میکرده تاریخ مصرف غیرتیشدن و حساسیتهای شوهرانه گذشته است؛ اما بعد از ازدواج دچار بدگمانیهایی میشود.
«پسرم آیا پسر است؟» اشتباهات مادری را بیان میکند که بهخاطر تربیت بسیار محتاطانه، نگرانیها و مراقبتهای بیشازحد در تربیت پسرش، باعث شده رفتارهای او مردانه نباشد و همین موضوع باعث دردسر این پسر میشود.
«قهر چقدرش خوبه؟» داستان خانمی است که مدام با همسرش قهر میکند و این قهرهای طولانی و کشدار باعث آسیبزدن به روحیهٔ همسرش و خرابشدن رابطهشان میشود.
«خانواده محل مباحثه است یا مفاهمه؟» از زبان جوانی است که از نوجوانی همۀ اهداف خود را با مذاکره و آوردن دلیل و منطق پیش برده و حالا که ازدواجکرده است نیز، قصد دارد تمام مشکلات میان خود و همسرش را از طریق مباحثه و استدلال حل کند، غافل از اینکه زندگی زناشویی گاهی نیازمند آن است که همسر خود را درک کنیم.
داستانهای این کتاب به ما این هشدار را میدهد که فکر نکنیم همیشه درست عمل میکنیم. این داستانها اشتباهاتی را بیان میکند که ممکن است همۀ ما در زندگی به آن دچار شویم. گاهی ما تصوری از رفتارمان داریم و آن را عاری از اشتباه میبینیم اما همین رفتارهای در ظاهر درست، ممکن است سرنوشت خانواده و عزیزانمان را به آنچه نمیخواهیم بکشاند.
کتاب اشتباه می کردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهایی با موضوع رشد و توسعهٔ فردی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اشتباه میکردم
«مشکل از آنجا شروع شد که هر روز، شاهد رفتاری در اطرافیانم میشدم که آن را به نوعی مداخله، کارشکنی، تحقیر و تهدید نسبت به زندگی مشترکم بهحساب میآوردم. چنین تفسیری، اگر واقعیت داشته باشد به راستی دنیای روانی هر دختری را بهم میریزد. اگر واقعاً هر دختر جوانی با مداخلات، کارشکنیها، تمسخرها، بیتوجهیها و توطئههای مختلفی مواجه شود، حتماً دچار بهمریختگی روحی و ذهنی میشود. ولی چیزی که من بعدها متوجه شدم، این بود که واقعیت رفتارهای اطرافیانم چنین نبود، بلکه اینها اکثراً تفسیرهایی بودند که من روی رفتار اطرافیان به خصوص خانواده همسرم میگذاشتم، نه اینکه واقعاً چنین بوده باشد.
روزی مادر همسرم، در مورد جهیزیهای که برای دخترش، یا همان خواهرشوهرم، تهیه کرده بود صحبت میکرد؛ من بدون اینکه آن صحبت را یک صحبت معمولی و دوستانه به حساب بیاورم، آنرا نوعی خط دادن به خودم تلقی کردم که مادر شوهرم میخواسته به من القا کند. این فکر ماهها ذهن من را به خود مشغول کرده بود. گاه در تنهاییهای خودم از حرفهای مادر شوهرم حرص میخوردم که به او چه ربطی دارد که بخواهد به من خط بدهد که در جهیزیهام چه چیزی بگذارم یا نگذارم. این درگیری ذهنی، یکی از منابع ناراحتی و خودخوری من شده بود و طبیعی است که اثر خود را بر روی همسرم و اطرافیانم هم میگذاشت.
من اینگونه تفسیرها را فقط روی رفتارهایی که مستقیماً با آنها مواجه شده بودم نمیگذاشتم، بلکه حتی اگر بهطور غیرمستقیم هم خبری از کسی میشنیدم، آن را نوعی پیام به خودم تلقی میکردم. مثلاً اگر در جمع دوستانهای میشنیدم که دو نفر در مورد خرید چیزی صحبت میکنند که من هم نمونهای از آنرا خریده و یا قصد خریدن آنرا دارم، این صحبت را نوعی طعنه و یا خطدهی به خودم تلقی میکردم و آنرا پیوسته در ذهنم مرور کرده و در همان عالم ذهن، به آندو نفر کلی بدو بیراه میگفتم که چه حقی دارند اینگونه به من بگویند چه باید بکنم یا چه کاری را اشتباه انجام دادهام.»
حجم
۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه