کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟
معرفی کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟
کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟ کتاب کوتاهی نوشتهٔ هنری گود است که با ترجمهٔ مریم علی ویردی در انتشارات نوژین منتشر شده است.
درباره کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟
مایل به برتری، بهتر از بقیه بودن و در رأس بودن، بیشتر از اینکه یک حقیقت باشد، یک دیدگاه است. تمایل به برتری مستلزم سختکوشی، تعهد و تعالی شخصیت است. افراد زیادی هستند که موفق شده و مدیر، رئیس یا مدیرعامل میشوند و به الگویی کامل برای زیردستها، همتایان و همکارانشان تبدیل میشوند. همچنین مدیر، رئیس و مدیرعاملهایی هستند که زیردستها، همتایان و همکارانشان از آنها بیزارند. این کتاب به شما توضیح میدهد چطور چنین چیزی پیش میآید.
برتربودن بیشتر از حقیقت، به دیدگاه مربوط است. به این مربوط است که مسیر زندگی خودتان را چگونه مشخص میکنید و به کدام سمت سوق پیدا میکنید. مرز باریکی مسیر خوب و بد را از هم جدا میکند و جذب مسیر بد شدن راحتتر است. کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟ دربارهٔ این است که چهارچوب ذهنی خودتان را اصلاح کنید. میخواهید برتر باشید؟ میخواهید از دیگران بهتر باشید؟ شما لیاقتش را دارید؛ اما نحوهٔ رسیدنتان موضوع دیگری است که این کتاب به آن میپردازد. این کتاب محبوبیت را به شما یاد میدهد.
خواندن کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که میخواهند همراه زندگی موفق، محبوبیت هم داشته باشند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چگونه خودخواهی را کنار بگذاریم؟
«چند بار در شرایطی بودهاید که خواستهاید از کمک کردن به دیگران صرفنظر کنید؟ چند بار بهخاطر خود و منافعتان، نیازها و احساسات دیگران را نادیده گرفتهاید؟
من اولین تجربهٔ این موضوع را زمانی داشتم که کودک بودم. معمولاً من را برای بازی با بچهها در خیابان صدا میکردند. بودن در میان کودکانی که مثل من خوشحال و رها بودند واقعاً مفرح بود؛ اما انگار وقتی آن بازیها را انجام میدادیم یک جور انگیزهای در من ایجاد میشد که میخواستم در رأس دیگران باشم. همیشه دوست داشتم برنده شوم. باید برنده میشدم، مهم هم نبود کسی با روشهایی که اجرا میکردم آسیب ببیند یا نه. تا آنجایی که در بازی سادهای مثل قایمباشک هیچ بچهای نمیتوانست تقلب نکند.
وقتی دانشآموز شدم، انگیزهٔ رقابت بر سر بهترین بودن بیشک در همهٔ دانش آموزان وجود داشت. در ابتدا فکر کردم فقط من هستم که میخواهم درسهایم را یاد بگیرم و در آنها قبول شوم؛ اما بعد فهمیدم که بهترین بودن برای همه اهمیت دارد. متوجه شدم که دانشآموز ممتاز همیشه جایگاه ویژهای در مدرسه دارد. مهمتر از همه، معلمها و والدینشان آنها را تحسین میکنند. ضمیر نیمه خودآگاهم مصمم بود که بهترین باشد. از کودکی که میخواست بهترین باشد به نوجوانی تبدیل شدم که سخت تلاش میکرد بهترین باشد و بهترین بماند. همینطور هم شد. من دانشآموزی بودم که خوب یاد میگرفت و از کمک کردن و یاد دادن چیزها به کسانی که ضعیف بودند خودداری میکرد. من ممتاز شدم، آنها متوسط و کسانی که درسشان خوب نبود، ضعیف. من لیاقت ممتاز شدن را داشتم، آنها لیاقت ضعیف بودن را. بازی عادلانهای بود، من که اینطور فکر میکردم.
در محل کار مواقعی بود که از کمک کردن به همکارانم خودداری میکردم، آن هم در کاری که با کمک من به راحتی حل میشد اما اگر آنها میخواستند به تنهایی انجامش دهند باید نهایت تلاششان را میکردند. واقعیت هم همین است؛ کارها برای بعضی از افراد سختتر از دیگران است. متأسفانه «رئیس» باید آن اطراف میبود یا حداقل میفهمید که همهچیز را من ردیف کردهام.از بین دیگران این من بودم که لیاقت ترفیع داشتم؛ این من بودم که لیاقت گرفتن حقوق بیشتر داشتم. فکر میکردم از خیلی از همکارانم بهترم. وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم باید قبول کنم که خود من هم به دلایلی خودخواه بودهام.»
حجم
۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶ صفحه
حجم
۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶ صفحه