دانلود و خرید کتاب بهشت همین نزدیکی است سعید دشت‌بزرگی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بهشت همین نزدیکی است اثر سعید دشت‌بزرگی

کتاب بهشت همین نزدیکی است

معرفی کتاب بهشت همین نزدیکی است

«بهشت؛ همین نزدیکی است!» نوشته سعید دشت‌بزرگی(-۱۳۶۹) است. وی که خود از بیماران سرطانی در حال درمان است، تجربه‌ها و مشاهده‌های خود از دوران درمان و مبارزه‌اش با این بیماری را در این کتاب گردآورده است. نویسنده که از نزدیک مبارزه زنان و مردان و کودکان گوناگونی را با بیماری سرطان را لمس کرده است، از زاویه‌ای دیگر و متفاوت به نوع برخورد و رویارویی این افراد با این رویداد سخت در زندگیشان نگاه کرده است. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: در حیاط بیمارستان سفره دلش را برایم باز کرد و گفت: «مصطفی رو می‌بینی؟ یه دونه پسرمه. سه سال پیش بود، وقتی جواب آزمایش مغز استخوانشو خوندم، بعد از خوندن جواب، رو جفت زانو اومدم زمین، سرمو گرفتم پایین، دستامو گذاشتم رو پیشونیم، نگفتم خدایا چرا، گفتم خدایا شکرت». من با این جمله به فکر فرورفتم. انگار که از این دنیا و از آن‌همه استرس مرا به ساحل آرامشی در دنیای دیگر کشانده بود. پدر مصطفی برایم صحبت می‌کرد و من غرق در این فکر بودم که چگونه می‌شود در برابر این خبر که پاره تنش درگیر بدترین بیماری شده و مرگ بر زندگی‌ا‌ش سایه افکنده است، در آن شرایط سخت، نپرسد خدایا چرا و فقط خدا را شکر کند. احساس می‌کردم خدا هم از تعجبم لبخند می‌زند. وقتی به تختم برگشتم، با مصطفی آشناتر بودم. لپ‌تاپ را بسته بود و روی تخت استراحت می‌کرد. من هم فرصت را مناسب یافتم و سر صحبت را باز کردم. با اینکه می‌دانستم مشکلش چیست، ولی کنجکاو بودم بدانم تعریف خودش از بیماری‌اش چیست. پرسیدم: «چرا بستری شدی و چرا شیمی‌درمانی می‌کنی؟» - «سرطان خون دارم». : «سخته؟» ـ «عادت کردم». : «چند وقته درمان می‌کنی؟» - «سه سال». : «اشکال نداره یه سؤال بپرسم؟» - «نه بپرس». : «چه جوری سه‌ساله درمان می‌کنی؟ خسته نشدی؟» - «به نظرت راه دیگه‌ای دارم؟ تازه یه بارم پیوند مغز استخوان انجام دادم».

نظرات کاربران

Fatemeh.Idealistic
۱۳۹۵/۰۸/۲۴

خدایا کاش بیمارستان ها بخش کودکان سرطانی نداشت... همیشه روز را با اندیشه ای مثبت به پایان رسانید. مهم نیست که چقدر سخت گذشت ؛ فردا فرصتی تازه است بهتر کردن آن. و اینجا امید ادامه دارد... نویسنده این کتاب فوق العاده به خندوانه هم

- بیشتر
کتابخون
۱۳۹۷/۰۶/۰۳

یه صفحه این کتاب رو بدون اشک نخوندم.. بعضی قسمتاش همذات پنداری کردم بعضی قسمتا هم احساس شرمندگی از افکار و رفتارم یه قسمت کتاب که میگه من تلاش میکنم به نقطه صفر برسم که نقطه شروع بقیه اس همیشه تو ذهنم حک

- بیشتر
m sh
۱۳۹۵/۱۰/۲۹

واقعا کتاب عالی

س.عطا
۱۳۹۵/۰۸/۱۹

سپاس از دوستانی که کتاب رو مطالعه کردند و سپاس از اپلیکیشن طاقچه که این کتاب رو برای همه دوستان سهل الوصول کرد. و دوستان میتونن اینجا و یا از طرق sdashtbozorgi@gmail.com با بنده در ارتباط باشند. با سپاس

کاربر 272794
۱۳۹۵/۰۷/۱۸

خیلی کناب تا الان خوندم این ٥ کتاب مورد علاقم شده، . حتما بخونید

فاطمه
۱۳۹۵/۰۷/۱۳

کتاب بسیار زیبایی بود خوش به سعادت این نویسنده که به چنین درک ومعرفتی از دنیا وخدا رسیده .خدا این حالات رو نصیب هرکسی نمیکنه! من خودم چند ماهیه که دچار یه بیماری شدم که اصلا قابل مقایسه باسرطان نیس

- بیشتر
sadat
۱۳۹۵/۰۷/۱۰

احسنت به این انگیزه و با آرزوی بهبود و سلامت کامل و عاجل همه بیماران سرطانی

فصل فیروزه...
۱۳۹۹/۰۵/۲۷

خیلی عاااالی بود؛

mafian
۱۳۹۷/۱۰/۱۹

نویسنده ی این کتاب رو میشناسم. با تمام وجود هر چه نوشت باور داشت. روحش شاد چه زود آسمانی شد

آیدا
۱۳۹۵/۰۷/۰۹

هیچ کس نظر نداده همه ستاره دادن حخخخخخخخخخخخخخخخ

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۷)
خداوندا! تو تنها نیاز و ثروت و دارایی‌ام باش که بر بندگی تو حریص باشم؛ چراکه این ثروت از هر ثروتی ارزنده‌تر و این طمع از هر طعمی زیبنده‌تر است.
فصل فیروزه...
سرطان می‌آموزد که زندگی منزلگاه موقّتی است که از لحظه‌لحظه‌اش باید برای خشنودی خدا و لذّت بردن بهره برد و وقت چقدر تنگ است و این وقتِ تنگ چه غنیمتی است برای عاشقانه و خالصانه بندگی کردن.
فصل فیروزه...
واژگانی همچون: سرطان؛ سرّی میان خدا و انسان که فقط اهلش پیچ‌وخمش را می‌دانند. صراط مستقیمی که همچون مسیر میانبر در کمترین زمان، فاصله‌ی زیادی را تا خدا می‌پیماید و انسان را به منزلگاهی وارد می‌کند که زیبایی‌اش دل را از میل به‌سلامتی و سهولت زندگی و چرخه‌ی طبیعیِ زندگی زده می‌کند و شوق فراوانی به طوفان‌های سهمگین و امواج خروشان بی‌برگشت ایجاد می‌کند.
فصل فیروزه...
دوست داشتم همچون چمران آن‌قدر قوی و مخلص باشم که با ظلم در هرکجای جهان بجنگم.
فصل فیروزه...
اگر به حرف بود انسان‌های زیادی را دیده بودم که شکرگزاری می‌کردند. ولی همان‌ها در کوچک‌ترین مصیبت‌ها از رحمتت غافل می‌شدند و این انسان‌ها حقیقت بودند. حرف نبودند، عمل بودند.
فصل فیروزه...
گر انسان بداند تا ساحل چه اندازه باید شنا کند، در تقسیم نیرو و روحیه‌اش برنامه‌ریزی بهتری خواهد داشت.
فصل فیروزه...
باخدا گفتم: «خدایا! خیلی دوستت دارم. می‌دانم این‌ها همه امتحان توست. می‌دانم هرچه هست از آن توست. پس امتحانم کن. هرچقدر می‌خواهی امتحانم کن. من آماده‌ام»
فصل فیروزه...

حجم

۴۷۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۴۷۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۴,۰۰۰
تومان