کتاب ازدحام بوسه
معرفی کتاب ازدحام بوسه
کتاب ازدحام بوسه نوشتهٔ نرگس مقصودی است. این اثر در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.
درباره کتاب ازدحام بوسه
کتاب ازدحام بوسه سفرنامهٔ پیادهروی اربعین است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب میگوید یکی از فلسفههای سفر شاید تغییر است؛ چه جنس سفرت درونی یا بیرونی باشد، به هر جهت مسافر متغیر تمام احوالات سفرش است. او نیز همچون بقیه تغییر کرده و کسانی که بیشتر با او همنفس و یارِ غار بودند تغییراتش را درک کردهاند.
این کتاب روایت مسیر سفر نرگس مقصودی به کربلا و تجربیات متفاوت او است. در این کتاب شما با راوی همراه میشوید و به سفری جذاب و معنوی میروید.
خواندن کتاب ازدحام بوسه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به سفرنامهٔ مذهبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ازدحام بوسه
«سرمست از پیروزی پا به سالن پروازهای ورودی فرودگاه یا همان ika گذاشتم. خلوتی، تمیزی و آرامش صبحگاهی اولین چیزی بود که به چشمم آمد. تا رسیدن همسفرم از روی تابلو، پروازها را چک کردم.
سوگند و همسرش کمی بعد از من رسیدند، همسر سوگند به خاطر مسئولیتهای کاریاش این سفر را از دست میداد. من و سوگند در اسکان و تردد به سامرا و کاظمین و برگشت همراه بچههای دانشگاه بودیم و سایر مسیر را ترجیح میدادیم تنها برویم. برای پرداخت ۳۷۵۰۰ تومان عوارض خروج از کشور به سمت جایگاه atm رفتیم و بعد از گذشتن از قسمت کنترل نیروی انتظامی و دستگاه x-ray وارد سالن chek in شدیم. گیتمان را یافتیم. کانتروُمن با تم سورمهای و آرایشی غلیظ روی صفحه کلیدی که یکی در میان کنده شده بود و به خاطر استفاده مکرر از بَر بودشان برایمان کارت پرواز را صادر کرد.
بحث کردن سوگند با کانترومن هم نتیجهای نداشت. کولهپشتیهایمان را تگ نزد و به قسمت نایلونپیچ یا همان بستهبندی فرودگاه فرستادمان. مسافران پرواز ما مجبور به نایلونپیچ شدن بارشان شدند و مسافران شرکتهای هوایی دیگر بدون کار خاصی بارشان پذیرفته میشد. در قسمت بستهبندی اولین مسافران دیگر را دیدم، خانوادههایی که با کودکانشان برای بستهبندی کالسکه آمده بودند.
کولهپشتیها را تحویل دادیم و به سمت افسر رفتیم، بعد از چک کردن پاسپورت، کارت پرواز و فیش پرداخت عوارض از مرز عبور کردیم. گرسنه بودم. سوگند را با همسرش تنها گذاشتم و به سمت کافیشاپ رفتم و با یک چای گیاهی و کیک هویج جشن گرفتم.
بیشتر صندلیهای کافه پر بود از آقایان و خانمهای سیاهپوشی که صدای گپوگفتشان در هم بود، اما ازدحام نداشت. گرمای فضا در یک خواب گرم چند دقیقهای بُردم. بعد از اینکه با لمس دستان کوچک و زیبای کودکی که فکر میکرد مادرش هستم بیدار شدم، به سمت سرویس بهداشتی رفتم. خلوت و تمیز بود. روبهروی سرویس بهداشتی جماعتی از آقایان ایستاده و پشت به هواپیماها مشغول به گرفتن عکس یادگاری بودند. سر و صورتم را شستم. تلفنی سوگند را پیدا کردم. بعد از خداحافظی وارد گیت خروجی شدیم و بعد از انجام مجدد مراحل حراست و دستگاه x-ray به سمت گیت خروج برای سوار شدن به سمت هواپیما رفتیم.
دو طرف سالن ترانزیت چند موکب برپا شده بود که برای من سفر اولی حکم همان ایستگاه صلواتیهای ماه محرم را داشت. بردن دلها به حال و هوای پیادهروی رو خوب بلد بودند؛ پخش مداحیهای مناسب، توزیع پلاکارد و بیشتر از همه حال و هوای چشمانشان. یکجور نقطه صفر مرزی یا موکب شماره صفر بود. چای به دست نشستیم، همه سالن پر از کولهپشتیهای نایلونپیچ نشده بود. فقط ما بودیم که تسلیم امر کانتروُمن شده بودیم.»
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه