دانلود و خرید کتاب سلول انفرادی و عشق افراسیاب بهامیریان
تصویر جلد کتاب سلول انفرادی و عشق

کتاب سلول انفرادی و عشق

ویراستار:پیرایه کلهر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سلول انفرادی و عشق

کتاب سلول انفرادی و عشق نوشتهٔ افراسیاب بهامیریان و ویراستهٔ پیرایه کلهر است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب سلول انفرادی و عشق

سلول انفرادی و عشق رمانی جذاب و روان به قلم افراسیاب بهامیریان است. داستان دربارهٔ زندگی و خاطرات خود افراسیاب بهامیریان است. در زمان حال شروع می‌شود و به خاطرات بسیار دور می‌رود. این خاطرات با حال و هوای سینما شروع می‌شود و با حال و هوای سینما پایان می‌پذیرد. خاطرات قبل انقلاب و پخش اعلامیه و دلدادگی آستارا، رفتن به دانشگاه و شاهزاده خانوم و پژو ۴۰۵ جی ال ایکس، از ژانت می‌گوید و مصاحبه‌کردن با افراد مختلف و مشهور….

خواندن کتاب سلول انفرادی و عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره افراسیاب بهامیریان

افراسیاب بهامیریان در شهریور ۱۳۳۱ در شهر مسجدسلیمان استان خوزستان متولد شد. از کودکی فعالیت خود را در زمینهٔ داستان‌نویسی آغاز کرد و در سال ۱۳۴۵ در ۱۴سالگی، معلم انشای او، زنده‌یاد علی مقیمی یکی از قصه‌هایش را برای مجلهٔ تهران مصور فرستاد و یک هفته بعد در مجلهٔ تهران مصور چاپ شد و این انگیزه‌ای برای ادامهٔ راه داستان‌نویسی او شد.

بخشی از کتاب سلول انفرادی و عشق

«یکشنبه ساعت سه بعد از ظهر است. به اتفاق جهانگیر الماسی، بازیگر سینما و تلویزیون، از دفتر مجله بیرون می‌آییم. در دفتر سروشِ نوجوان عجولانه از قیصرامین‌پور خداحافظی می‌کنم و از ساختمان جام‌جم که دفتر مجله در طبقهٔ سوم آن قرار دارد خارج می‌شویم. خدا کند که امروز دیگر دیر به دانشکده نرسم.

جهانگیر الماسی را تا امروز جز در فیلم‌هایش رو در رو ندیده بودم. از آنجا که با مسعود فراستی آشنایی قبلی دارد، به دفتر مجلهٔ سروش، آمده بود تا او را ببیند. از قضا فراستی نیامد. به این ترتیب، فرصتی پیدا شد تا یکی دو ساعتی با جهانگیرالماسی گپ بزنیم. به یاد نوجوانی‌مان در اهواز خاطراتی را برای هم بازگو کردیم.

جهانگیر الماسی برایم تعریف کرد:

ـ «خونهٔ ما ایستگاه سقاخونه بود، توی خیابون سی‌متری. از همون بچگی و نوجوونی به سینما علاقهٔ شدیدی داشتم. توی خیابون پهلوی سابق که حالا خیابون امام شده، می‌رفتیم سینما کارون. می‌دونی که صاحب سینما کارون پدر کیانوش و داریوش عیاری بود.»

من تا به حال این قضیه را نمی‌دانستم. در سال‌های نوجوانی شاید بیشتر از صدبار به سینما کارون رفته و فیلم‌های تارزان، وسترن‌های امریکایی، گلادیاتوری ایتالیایی و پلیسی فرانسوی دیده بودم. از این رو شگفت‌زده گفتم:

ـ «حتماً از اونجا که پدرشون صاحب سینما بود، همهٔ فیلم‌ها رو مجانی می‌دیدن. عاقبت هم کیانوش عیاری و داریوش عیاری راه سینما رو انتخاب کردن.»

جهانگیر الماسی خنده‌ای می‌کند و می‌گوید:

ـ «نمی‌دونم، شاید!»

به یاد شب گذشته می‌افتم و می‌گویم:

ـ «اتفاقاً دیشب خونهٔ کیانوش عیاری بودم. دو شب قبل از اون هم به منزل داریوش عیاری در قیطریه رفته بودم.»

جهانگیر الماسی با تعجب می‌پرسد:

ـ «مگه باهاشون رفت و آمد داری؟»

توضیح می‌دهم:

ـ «می‌دونی که فیلم آنسوی آتش ساختهٔ کیانوش عیاری در جشنوارهٔ کن فیپای فرانسه به عنوان فیلم برگزیده، برندهٔ جایزهٔ طلای جشنواره شد.»

مثل این‌که جهانگیرالماسی از این موضوع اطلاع داشت. آثار شادمانی از موفقیت کیانوش عیاری در چهره‌اش آشکار بود. بنابراین به صحبت‌هایم ادامه دادم:

ـ «کیانوش عیاری علاوه بر دریافت جایزهٔ اول جشنواره، برندهٔ جایزه و لوح تقدیر انجمن سایته، انجمن نویسندگان و منتقدان آثار دراماتیک فرانسه، هم شده بود. از اونجا که تازه از سفر جشنواره اون هم با دست پر برگشته بود، تلفنی قرار دیدار با هم رو گذاشتیم. قرار ما دیشب بود که بارون شدیدی هم می‌بارید. وقتی به آپارتمان زیبایش توی بلوار میرداماد رفتم، خودش هنوز نیومده بود. خانمش پذیرایی محترمانه‌ای کرد تا کیانوش عیاری هم رسید. به علت بارندگی شدید، کفش‌هام گل آلود شده بودن و پوست برهٔ بزرگی رو که روی فرش جلوی مبل‌ها پهن کرده بودن، حسابی گِل‌آلود کردم. خلاصه مصاحبهٔ مفصلی کردم. اول کیانوش عیاری دوست نداشت که به‌طور کامل از تشویق جامعهٔ سینمایی و ادبی فرانسه و تماشاگران که استقبال شایسته‌ای از اون کرده بودن، صحبت کنه. می‌گفت:

ـ «شاید تعریف از خود باشه.» اما خواهش‌های مکرر من اون رو مجبور کرد تا هر اتفاقی رو که توی جشنواره افتاده بود، تمام و کمال برام تعریف کنه. قصد دارم توصیف کاملش رو توی شمارهٔ آیندهٔ مجله با عکس‌های متعدد چاپ کنیم.»»


کاربر 1829682
۱۴۰۳/۰۹/۱۴

به نظر بنده قلم ساده و روان نویسنده بسیار دلنشین بود ودیگر اینکه موضوع داستان بسیارملموس و قابل باور بود

حجم

۴۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

حجم

۴۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

قیمت:
۱۱۹,۹۰۰
۳۵,۹۷۰
۷۰%
تومان