کتاب مادر بودن
معرفی کتاب مادر بودن
کتاب الکترونیکی «مادر بودن» بهکوشش و ویراستاری کاترین می با ترجمهٔ زهرا ساعدی در انتشارات کتاب خوانا چاپ شده است. کتاب مادربودن شامل جستارهایی دربارهٔ مادری و مادرانگی از زبان زنانی است که هر کدام تجربهشان از مادری را از دورهای خاص و با رویکرد و نگاه متفاوت برایمان تعریف میکنند.
درباره کتاب مادر بودن
کاترین می که جستارهای این کتاب را به هرکدام این نویسنده - مادرها سفارش داده است، از نویسندگان خواسته آن بخش از تجربهٔ شخصیشان را انتخاب کنند که احساس میکردند بهندرت دیده شده و فارغ از هر قیدوبندی بینقص به نظر میرسد.
او از مادران خواسته تا در نوشتن از مادربودنشان چیزی را تعدیل نکنند. در جایی که همه والدگری را به تماشا و قضاوت نشستهاند، او از این مادرها خواسته لحظات تاریک تردید را برای خودشان نگه ندارند و به اشتراک بگذارند. زنان به تجربه میدانند که این باعث استهزا میشود: مادرانِ ناسپاس، بیفایده و خودخواهی که تجربههای ناجورشان را با بقیه به اشتراک میگذارند.
هر یک از این زنان از نسخههای متعدد مادربودن گفتهاند؛ برخی چیزی را روی کاغذ آوردهاند که گاهی پنهان، انکار یا سرکوب شده است، از کشمکشها با همسر و «خشم مادرانه» تا حضور در فضای عمومی که به شکل باورنکردنیای برای مادران با بچههای کوچک طراحی نشده است. تعدادی از درگیریشان با هویت مادری نوشتهاند، از ترس کافی و کامل نبودن و واژهٔ بدنام «نامادری» تا دستوپنجه نرم کردن با بارداری ناخواسته و مادر تنها و سرپرست خانوادهبودن.
کتاب مادر بودن در اصل در مورد عشق است. عشق در صحیحترین شکلش: پیچیده، آزردهخاطر، مصالحهکرده و مناقشهگر. یک لحظه داغ داغ و لحظهای دیگر به سردی یخ. از نظر کاترین می این واقعیترین شکل عشق است و همان چیزی است که در مورد فرزند هم احساس میشود: خشم، عصبانیت، ستایش. همه در یک زمان.
کتاب مادر بودن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مطالعهٔ این اثر به همهٔ مادران پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مادر بودن
«با شوهرم اواسط سی سالگی آشنا شدم. ده سال بزرگتر از من بود و هر دو میدانستیم فرصت کم است. اما بچهها فوری به ما اضافه نشدند و سه سال گذشت تا تسلیم شدیم و بعد اتفاق افتاد و دیگر متوقف نمیشد. درمورد ما بچهها مثل اتوبوس بودند: انگار همه با هم میرسیدند.
شش سال بعد، سه پسربچه دورتادور خانه ریختوپاش میکنند. پرسروصدا هستند و مثل کابویهای درحال مبارزه در وسترنهای جان وین، سطح انرژیشان همیشه بالاست. با پتو همدیگر را دور اتاق میکشند، نوزاد هم بینشان میخزد و خطر مرگ از کنار گوشش میگذرد. بارها و بارها میگویم: «عزیزم، لطفاً اون کارو نکن!» تا آنجا که سرم درد میگیرد و مؤدب بودن آزارم میدهد.
شوهرم میگوید: «اگر کس دیگهای بود، این رفتارو تحمل نمیکردی.» درست میگوید. نمیکردم. کلماتش در سرم میپیچد و با فریادهای پسران و تقاضای غذا و دستشویی و اسباببازی قاطی میشود تا جایی که دیگر نمیتوانم تحمل کنم و صدایم بالا میرود، رگهای گردنم کلفت میشود و تنها چیزی که میخواهم این است که فریاد بزنم: «اَه! میشه یه لحظه همدیگه رو نکشین؟ پدرسوختهها!» اما نمیتوانم بگویمش، چون بزرگسالم و آنها بچههایم هستند و تبلیغات تلویزیونی را دیدهام که بچهها گوشهای از اتاق مینشینند و گریه میکنند.
در یخچال را باز میکنم و احساساتم را فرومیدهم. یک فنجان دیگر چای مینوشم. خرده ریزهای بیشتری را جارو میزنم و وقتی کتابهایی را که باز چند صفحهشان گم شده از زمین برمیدارم، خشمم را بیشتر فرو میدهم. به خرکاری ادامه میدهم اما خواستههای تمامنشدنی پشت سر هم میآیند و بعد پای برهنهام روی قطعهای لگو میلغزد و بازی تمام میشود. فریاد میکشم.»
حجم
۱۲۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱۲۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
نظرات کاربران
تجربه مادر بودن، از دید زنان مختلف ،زنانی با موقعیتهای متفاوت سیاهپوست یا نسل دو مهاجر،بیمار و ... مادرانی خانه دار،شاغل و حتی تقریبا شناخته شده.کتاب خوبی بود.شک ها و اطمینان های مادرانه را به خوبی مطرح کرده بود. البته