کتاب کتاب کار عزت نفس

کتاب کتاب کار عزت نفس نوشتهٔ گلن آر. شیرالدی (عضو هیئت‌علمی دانشگاه مریلند) و ترجمهٔ مهدیه ورشادیان است. موسسه انتشاراتی فلسفه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر با هدف بالابردن عزت‌نفس انسان‌ها به قلم یک متخصص نوشته شده است.

درباره کتاب کتاب کار عزت نفس

کتاب کتاب کار عزت نفس برنامه‌ای ساده و مؤثر برای دوست‌داشتن خود، غلبه بر تردید به خود، رسیدن به ارزش درونی، تفکر منطقی، قدردانی از بدن، تصدیق افکار، بخشیدن خود، علاقه‌مندی به مراقبه و... را در بر دارد. کتاب با پیشگفتاری از دکتر «متیو مک‌کی» و «پاتریک فنینگ»، نویسندگان آثاری پرفروش در زمینهٔ عزت‌نفس، آغاز شده است.

نویسنده باور دارد که عزت‌نفس تنها عامل تعیین‌کنندهٔ خوشبختی نیست؛ اما بی‌شک یکی از مهم‌ترین عوامل آن است. پس در بخش نخست این کتاب مفهوم عزت‌نفس را درک می کنیم و در بخش دوم آن درمورد اصول ابتدایی ارزشمندی انسانی، شناسایی و جایگزینی افکار خودتخریب‌گر و... می‌خوانیم. بخش‌هایی نیز تحت‌عنوان‌های «نمونهٔ کمک‌کردن به انسان دردمند»، «بخشیدن خود» و « لمس گذشته با عشق» به انتهای کتاب حاضر ضمیمه شده است. نویسنده سپس منابعی را برای مطالعات بیشتر فهرست کرده است.

خواندن کتاب کتاب کار عزت نفس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روان‌شناسی عمومی پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب کتاب کار عزت نفس

«پیش‌تر این سؤال را مطرح کردیم که فرد در غیاب والدین/بزرگترها چگونه می‌تواند عزت‌نفس خود را بسازد؟ تا این‌جا اولین عامل یا سنگ بنای عزت‌نفس، یعنی ارزشمندی بی‌قید و شرط را واکاوی کردیم و فهمیدیم که به شناخت صحیح از ارزش درونی بستگی دارد. برای همین می‌توان عامل ارزشمندی بی‌قید و شرط را مرتبط با شناخت یا عقل دانست.

عامل دوم، یعنی عشق بی‌قید و شرط، سنگ بنایی زیبا و بسیار نیرومند بوده که در درجهٔ اول به احساسات مربوط است. برخلاف عامل اول که عمدتا بخش «واقع بینانه» تعریف عزت‌نفس را شامل می‌شود، عامل دوم بخش «قدردانانه» تعریف را تشکیل می‌دهد. بیایید بر روی عامل دوم بیشتر تمرکز کنیم.

عشق بر خلاف ارزشمندی بی‌قید و شرط که فرد درباره اش «فکر» می‌کند، چیزی است که فرد آن را «تجربه می‌کند. علی رقم تلاش فلاسفه برای دادن جنبه عقلانی به عشق باید بگوییم که هر کس در مواجهه با عشق می‌تواند به خوبی آن را تشخیص دهد. تا به‌حال شده کسی را برای اولین بار ملاقات کرده و حس کنید مدت‌هاست او را می‌شناسید؟

زمانی که مادرترزا خادم کلیسا بود، برایش فرقی نمی‌کرد که به مردی در بستر مرگ کمک می‌کند یا کودکی فلج در لبنان ـ زیرا همواره چیزی حیرت‌آور اتفاق می‌افتاد. در لحظه‌ای که دیگران به چشمان مادرترزا نگاه می‌کردند و عشق بزرگ در پس چشم‌هایش را حس می‌کردند، اضطراب‌شان از بین می‌رفت. آن‌ها آرام‌تر می‌شدند. چهره شان این آرامش را نشان می‌داد. آیا آن‌ها می‌گفتند «همین هم بگذار ببینم…آیا این یک عشق الهی‌است؟ یا عشقی شهوانی یا مادرانه؟ خیر. آن‌ها به‌راحتی متوجه عشق می‌شدند و به آن واکنش نشان می‌دادند. آن‌ها از نگاه مادرترزا متوجه عشق بی‌قید و شرط وی شده و این عشق وارد قلب‌شان می‌شد. (پتری و پتری ۱۹۸۶)»