دانلود و خرید کتاب بیرون از خاموشی نگار گودرزی
تصویر جلد کتاب بیرون از خاموشی

کتاب بیرون از خاموشی

نویسنده:نگار گودرزی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیرون از خاموشی

کتاب بیرون از خاموشی نوشتهٔ نگار گودرزی است و انتشارات نقش مانا آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب بیرون از خاموشی

کتاب بیرون از خاموشی مجموعه‌ای از یادداشت‌های پراکنده، قطعۀ ادبی، شعر و دل‌نوشته است که بین سال‌های ۸۰ تا ۹۹ جمع‌آوری و گزیده شده‌اند. پیوستگی خاصی میان نوشته‌ها نیست و هر کدام در برهه‌ای از زمان دربرگیرندۀ حس و اندیشۀ آنی و برخاسته از تکاپوهای ذهنی نگارنده است. نوشته‌ها در دو بخش دهۀ ۸۰ و دهۀ ۹۰ دسته‌بندی و از نظر زمانی مرتب شده‌اند تا انعکاس مسیر فکری و احساسی‌ نویسنده را در طی زمان نشان دهند. اگرچه احتمالاً گاهی آنچه که از ذهن می‌جوشد، تمام و کمال در قالب کلمات نمی‌گنجد و معانی و مفاهیمی از مسیر بیان جا می‌ماند.

خواندن کتاب بیرون از خاموشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران متن‌های زیبا و ادبی و سرشار از احساس پیشنهاد می‌کنیم.

درباره نگار گودرزی

نگار گودرزی متولد ماه مرداد سال ۱۳۶۳ در شهر اصفهان است. در رشتهٔ مهندسی کامپیوتر تحصیل کرده، اما همیشه چشمش به دنبال دنیای ادبیات بود. اولین بار که متوجه علاقه‌اش به نوشتن شد، ۹ساله بود. کلاس چهارم دبستان بود و امتحان نهایی انشا با موضوع توصیف یک روز زمستانی باعث شد معلم و مدرسه و والدینش از آنچه نوشته بود، بسیار تعریف و تمجید کنند. چون همیشه کودکی ساکت بود و در جمع دوستان همسن‌وسالش حرف چندانی برای گفتن و همبازی‌شدن نداشت، از این تشویق و تمجید اطرافیانش به وجد آمد و با رسیدن به دورۀ راهنمایی اولین شعرش را مشق کرد که باز هم در فضایی زمستانی بود به نام «گرگ در بوران».

کتاب بسیار می‌خواند و دنیایی را شناخت که دریچه‌های تازه‌ای به رویش گشوده بود. آرزویش شد نویسنده‌شدن. اگرچه در آخر از دانشکدۀ مهندسی سر درآورد، اما از سیروسلوک در ادبیات دست نکشید. بعد از دانشگاه مدتی روزنامه‌نگاری و یادداشت‌نویسی را امتحان کرد، تجربه‌ای که با آموخته‌های تمام دوران تحصیلش برابری می‌کرد. در کنار نوشتن، به ویراستاری هم به‌عنوان شغل علاقه‌مند بود و سال ۱۳۹۳ در انتشارات نقش مانا مشغول به کار شد.

سال ۹۹ از نظر حرفه‌ای برایش سال پرباری بود، تصمیم به جمع‌آوری و سروسامان دادن به دست‌نوشته‌هایش گرفت و هم‌زمان کار مشترکی را روی ترجمه و بازنویسی کتابی شروع کرد که ثمرۀ اولین شد چاپ کتاب بیرون از خاموشی در سال ۱۴۰۰.

بخشی از کتاب بیرون از خاموشی

«برق می‌زند نگاهت؛ انگار که به کشفی رسیده‌ای. انگار پاسخی را که مدت‌ها بود در پی‌اش بوده‌ای، از کسی یا چیزی گرفته‌ای. انگار که همۀ جهان پاسخت را زمزمه می‌کند؛ در شلوغی‌های هر روز شهر، در میان رفت‌وآمدهای پرشتاب. انگار ردی، نشانی، خاطره‌ای یا نجوای بیگانه‌ای حتی، تو را به یک لحظۀ آشنا می‌رساند. انگار غریبه بودنت دیگر معنایی ندارد. می‌خواهی برق نگاهت را ببینی، باورش کنی، روبه‌رو با آینه... هزار آینه دارد نگاهت و می‌بینی که در انعکاس هزارمین گمی! برق می‌زند نگاهت هنوز؛ حتی وقتی خود را در این درخشش نمی‌بینی، اما برق می‌زند نگاهت هنوز!» 

***

«امیدی که در دل بجوشد، برای برقرار ماندن شعله‌ای می‌خواهد از اشتیاقی که دوامش به دمی بستن و گسستن است؛ لرزان در قلمرو ممکن و ناممکن... و تردید که طوفان است.»

***

«پنهان شدیم پشت نام‌های کوچک و بزرگ. پنهان شدیم در آینه‌های مکرر. از خود، دیگری ساختیم؛ بیگانه بودیم، بیگانه‌تر شدیم. از پی هر خواب و بیداری، به خواب و بیداری رسیدیم، اما نه خواب‌هایمان نقش رؤیا داشت و نه بیداری‌مان دلیل هوشیاری بود. در زمان پرتاب می‌شویم به پیش یا پس. مکان نامعلوم است، جایی میان آنجا که هست و آنجا که نیست. آنجا که خاطره اشک می‌شود، اشک غبار و می‌نشیند به روی همه چیز. آنجا که نمی‌چسبند واژه‌ها به کام، نمی‌نشینند به زبان، جمله نمی‌شوند. آنجا که تقلای گفتن است بی آنکه گفته‌ای باشد. وقتی نیست به هست نشت می‌کند، وقتی هست جای نیست را پر نمی‌کند، کجا و کی همه چیز با همه چیز جا‌به‌جا شد؟»

***

«پایان، یک روی و چهره ندارد. بارها و بارها می‌توان پایانی ساخت دگرگونه‌تر از پیش. پایان یک نقطه نیست یا یک کلمه یا یک خط. پایان یک نُت در انتهای قطعۀ موسیقی نیست. پایان حتی سکوت هم نیست. در پایان همیشه نقطۀ اوجی هست. حسی، درکی، دریافتی، ردی و نشانه‌ای پنهان است؛ جریانی‌ست ورای همۀ قراردادهای شروع و ختم. بر پایان، نهایتی نیست.»

***

«و او،

در دوردست‌ترین جای جهان ایستاده است

بر بلندای صخره‌ای،

در اعماق جنگلی مه‌آلود،

بر بال ستاره‌ای

در گذرگاه هزاران کهکشانِ همچو رودِ جای از نور

و من،

تنها تا ابد به او می‌نگرم»

***

«من بر قایق‌های بی‌بادبان و بی‌پارو از دریاهای طوفان‌زده گذشتم

بی مشعل و بی‌چراغ از دالان‌های تاریک گذر کردم

بی‌نشانی و بی‌راهنما تن به جاده‌ها سپردم

‌بی‌یار و بی‌همراه دل به عاشقی دادم

بی‌درنگ و پرشتاب دست از زندگی کشیده‌ام و حالا در انتظار آفتاب آخرم

به انسان تا ورای انسان را نگریستم

هر چه هست، سایه‌ای‌ست و فریبی

در پایان این مسیر

حتی زمان

حتی مرگ

تنها حقیقت محزون ما حضور در همین دم است و بس!»

***

«تو در رفتن و نرفتن به اختیاری؛ من در خاطر تو را خواستن و نخواستن.

چون بمانی، همۀ ابدیت برای من است... تنها من و تو، جهان را به تمامی تمامیم.»

***

«خواب دیدم در انتهای جهان، آنجا که پایان همه چیز بود، پشت در دری دیگر بود و پشت آن در، جهان دیگری که نه زمینش می‌سوخت و نه پرندگانش از پرواز بازمی‌ماندند و نه آدمیانش!» 


کاربر ۱۹۸۱۴۲۴
۱۴۰۱/۰۵/۱۸

این کتاب عالیه پیشنهاد میکنم حتما بخونین

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۷۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان