دانلود و خرید کتاب جایی پر از فرشته فاطمه عمادی پور
تصویر جلد کتاب جایی پر از فرشته

کتاب جایی پر از فرشته

انتشارات:انتشارات نظری
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جایی پر از فرشته

کتاب جایی پر از فرشته نوشته فاطمه عمادی پور است. این کتاب را انتشارات نظری منتشر کرده است.

درباره کتاب جایی پر از فرشته

کتاب جایی پر از فرشته درمورد زندگی یک شهید و رزمنده دوران جنگ ایران و عراق است.

خواندن کتاب جایی پر از فرشته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی و ادبیات پایداری می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

بخشی از کتاب جایی پر از فرشته

صبحانه‌اش را سرپایی خورد. چای داغ توی استکان را هورت کشید. ته گلویش سوخت. اهمیت نداد. با نوک پا از بالای سر همه رد شد، آرام در را باز کرد و رفت توی حیاط پائیز شهر را در خود کشیده بود. برگ‌های رنگارنگ، هاله‌ای از رنگ‌های قهوه‌ای، زرد و سرخ را در صورت خیابان‌های شهر نشانده بود. بوی نان تازه و مدرسه از دیوارهای ساکت و نمور شهر در همه‌جا پیچیده بود. پائیز انگار بی‌ادعاتر از همیشه حضور داشت. همه این حس و حال برای چند دقیقه او را به خود وانهاد اما یادش افتاد باید برود. با چند نفر از بچه‌های محل قرار گذاشته بود تا خودشان را به صف راهپیمایی برسانند. اسپری و عکس‌ها را زیر لباسش جابه‌جا کرد. برای یک‌لحظه ترس سراپای وجودش را گرفت اما زود به خود آمد. از ترس این که مبادا کسی بیدار شود و آنها را ازش بگیرد بااحتیاط از خانه بیرون زد. زودتر از بچه‌ها به محل قرار رسید کوچه را از بالابه‌پایین خوب پایید. گل پاسی از بالای دیوار مسجد خودنمایی می‌کرد. بوی گل، هوش از سرش برده بود. پایش را بلند کرد تا شاخه‌ای از گل را بچیند اما ... پشیمان شد. یک‌دفعه سروکله سه نفر از رفقایش از بالای کوچه پیدا شد. دیشب با هم قرار گذاشته بودند نزدیک مسجد محله همدیگر را ببینند. بچه‌ها خودشان را باعجله به مصطفی رساندند. ساعت ۷:۳۰ صبح بود. هنوز وقت داشتند تا بقیه دوستانشان برسند.

دو نفر دیگر از بچه‌ها به آنها ملحق شدند. همه با هم رفتند توی حیاط مسجد تا عکس‌ها، اسپری و اعلامیه‌ها را بین هم تقسیم کنند. مصطفی رو به بچه‌ها کرد و گفت: دیشب با هزار بدبختی از ترس خواهرم همه را توی زیرزمین خونه جاسازی کردم. آخه آبجی حواسش خیلی جمه. اگه می‌فهمید نمی‌داشت امروز از خونه بیرون بیایم. دست در کیسه پلاستیکی کرد و دو اسپری را برای خودش برداشت و بقیه را بین بچه‌ها تقسیم کرد. در این حین که داشت آنها را جابه‌جا می‌کرد صدای چند نفر از بالای کوچه به گوش رسید. با این که می‌دانستند عمو رسول خادم مسجد مواظب آنهاست، نخواستند برای عمو اتفاقی بیفتد و دچار دردسر بشود به همین خاطر سریع همه از هم جدا شدند. قرار اصلی را همه می‌دانستند صف راهپیمایی میدان اصلی شهر. از بچه‌ها که جدا شد چند کوچه بالاتر یکی از اسپری‌ها را از زیر لباسش بیرون آورد. رو کرد به دیوار و مشغول نوشتن شد. مرگ بر ... هنوز جمله‌اش را تمام نکرده بود که ناگهان کسی از پشت‌دستش را گرفت. نفس توی سینه‌اش حبس شد. دستش را کشید تا پا به فرار بگذارد که دست دیگری یقه‌اش را سفت چسبید. می‌دانست اگه گیر مأمورین رژیم بیفتد کارش تمام است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان