دانلود و خرید کتاب ماشیح زینب غلامی
تصویر جلد کتاب ماشیح

کتاب ماشیح

نویسنده:زینب غلامی
انتشارات:نشر خودنویس
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماشیح

کتاب ماشیح نوشتهٔ زینب غلامی است و نشر خودنویس آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی مذهبی در دل تاریخ است.

درباره کتاب ماشیح

همهٔ ادیان الهی وعدهٔ ظهور منجی را داد‌ه‌اند. همهٔ آحاد بشریت دریافته‌اند که سازوکار ادارهٔ جهان باید تغییری اساسی بکند تا هیچٔکس نتواند به دیگری ظلم کند. هیچ قومی مظلوم واقع نشود و هیچ کشوری غصب نشود. این داستان ماست: داستان پر رمز و راز ماشیح، منجی‌ای که در زمان سفر می‌کند تا به امروز برسد و صلح را به اورشلیم برگرداند و مردمی که در جنگ افکار و نگاه‌ها غرق شده‌اند؛ اما آیا یک منجی به‌تنهایی می‌تواند نجات‌بخش باشد؟ آیا منجی خود منتظر برخاستن مردم نیست؟

خواندن کتاب ماشیح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی با تِمِ ادیان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماشیح

««بابل، ۵۳۹ ق.م»

غرور در بندبند وجودش ریشه دواند؛ مردمان خواستار دیدار با او بودند. برای آن‌ها، او یک وحشت و امید بود. قدم‌هایش را آهسته برمی‌داشت؛ برگ‌های زیر پایش را تماشا می‌کرد و از خود می‌پرسید آیا شایستگی‌اش را دارم؟ مشاورانش شکوه قدرتش را می‌خواستند و در گوشش نجوا می‌کردند:

«خدای بابلیان را نابود کنید. ما خدایی قدرتمندتر از او داریم. بگذارید مردمانِ بابل پس از این صلح، فرمان‌بردار پروردگار ایرانیان باشند.»

ردایش را تنگ‌تر در آغوش گرفت. آسمان، هوای غرّش را در خود جای داده بود و رعد،‌ بی‌کلام آواز شده بود: «قدردان قدرت پرودگارت باش.»

باران می‌بارید؛ بی‌وقفه بر قلب زمین می‌کوبید و باوجودش، نقش لطف الهی را بر زمین می‌کشید. پرستشگاه خدای بابل در مقابلش بود. آجرهای گلی، یک‌به‌یک بر روی‌هم قرارگرفته بودند و عظمت بهشت زمینی را نشان می‌دادند.

نگاهش به رنگ‌ها و نقش‌ها گره خورده بود. تاکنون مثال این اعجاز را ندیده بود. هفت طبقه، هفت طبقه که هرکدام رنگی از رنگین‌کمان را بر صحنهٔ خود به نمایش گذاشته بودند. نقش‌های متفاوتی از حیوانات بر روی دیوارها حک شده بود. همه‌چیز باشکوه بود. ارتفاع آن‌قدر زیاد بود که او با رفتن به معبد، می‌توانست آسمان را در دست بگیرد. قدم بر اوّلین پلّه گذاشت و تکرار کرد: «پادشاهی با پذیرفتن خدایان مردمان، ممکن است.»

او به‌عنوان قهرمانی از جانب مردوک، پروردگار بابلی‌ها معرفی شده بود. آرام پلّه‌ها را بالا می‌رفت و جملات در ذهنش خودنمایی می‌کردند؛ آیا من هم همچون نبونید هستم؟

نیمهٔ راه سر برگرداند و برای اهالی شهر دست تکان داد. اشکِ حلقه‌زده در چشم‌های مردم را تماشا کرد. در چهرهٔ همهٔ آن‌ها ترس و امید را می‌دید؛ امید به آنکه فرمانروای ایران، زندگی را به کشور بزرگشان برگردانَد. امید به آنکه سخنان پادشاه سراسر راستی باشد و با یک جنگ همه‌چیز را نابود نکند و ترس ازآنکه نکند آنان نیز همچون مردمان اُپیس جان خود را از دست بدهند.

سربازان محافظ، با کلاه‌های نمدی و زرهی که به فلس ماهی شبیه بود، با شمشیرهای بُرندهٔ خود پشت او گام برمی‌داشتند. قلبش نهیب می‌زد: «این مردم به‌قدر کافی از تو ترسیده‌اند. تمامش کن.»

دستش را بالا گرفت و گفت: «خود به‌تنهایی به پرستشگاه می‌روم.»

سربازها عقب ایستادند و از پلّه‌ها پایین رفتند. آسمان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و ابرها برای او آغوش باز می‌کردند. سیاست در وجودش بود. می‌دانست برای داشتن، چه باید انجام دهد. تاجش را از روی سر برداشت و فریاد زد:

«تاج زمینی نمی‌تواند در مقابل هیچ خدایی، خود را نشان دهد.»

یکی از کاهنان، با احترام او را به داخل دعوت کرد. نفس گرم و لبخندِ روی لب مرد، چهرهٔ گندمگونش را زیباتر می‌کرد. کاهن، نگاه سراسر امیدش را، به کوروش‌کبیر دوخت و اندکی خمیده به او تعظیم کرد.»

کاربر ۲۲۳۸۸۴۵
۱۴۰۱/۰۵/۰۷

کتاب تاریخی و جذاب بود، اطلاعاتی به من اضافه کرد که چیز زیادی ازشون‌نمی‌دونستم و به نظرم لازمه که هر ایرانی بدونه، در نهایت نویسنده روی مسئله ی صلح جدا از دین و مذهب تاکید داشت و سعی می کرد

- بیشتر
دلبسته خالق
۱۴۰۱/۱۲/۲۴

کتاب خوبیه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۱۰۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان