دانلود و خرید کتاب زنی که دریا را بغل کرد فریده پهلوانی
تصویر جلد کتاب زنی که دریا را بغل کرد

کتاب زنی که دریا را بغل کرد

امتیاز:
۲.۳از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی که دریا را بغل کرد

کتاب زنی که دریا را بغل کرد نوشتهٔ فریده پهلوانی است. انتشارات فرشته این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر چند داستان کوتاه را در بر دارد.

درباره کتاب زنی که دریا را بغل کرد

کتاب زنی که دریا را بغل کرد ۲ داستان واقعی از زندگی زنانی کوشا و فداکار است که نه تنها در زندگی مشترک که در کل مسیر، سعی در حلّ درست مسئله کرده‌اند تا خود جزئی از مشکل نباشند. آنها همواره به خاطر سپرده‌اند که برای سست‌بودن به دنیا نیامده‌اند. این زنان در ۳ مرحله شروع به خودسازی کرده و با سکوت به‌موقع، سخن‌گفتن‌های سنجیده و پیام‌آور شادی‌بودن سعی کرده‌اند خود و زندگی خود را درست بفهمند و دریابند.

یکی از این شخصیت‌ها «مریم‌بانو» است. او زنی از بین زنان رنج‌کشیده اما استوار و با روحیهٔ آذربایجان بود؛ زنی باسواد و شاغل که بنا به عرف معمول جامعه در اوایل انقلاب ۱۳۵۷، پس از ازدواج، شغلش را به تقاضای همسرش کنار گذاشته بود. او شاداب، اهل ورزش و مطالعه بود. اما ناگهان چیزی زندگی آرام او را دگرگون کرد.

خواندن کتاب زنی که دریا را بغل کرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب زنی که دریا را بغل کرد

«مریم بانو زنی از بین زنان رنج کشیده، اما استوار و با روحیه‌‌ی آذربایجان بود؛ زنی باسواد و شاغل که بنا به عرف معمول جامعه در اوایل انقلاب اسلامی، بعد از ازدواج شغلش را به تقاضای همسرش کنار گذاشته بود. او شاداب و اهل ورزش و مطالعه بود.

آنها زندگی شیرینی داشتند. شوهرش فارس‌‌زبان بود و با سخنان شیرین و با هدیه‌هایی که هنگام برگشت به خانه برایش می‌آورد، قند توی دلش آب می‌شد. او راننده و سرویس کارخانه بود.

روزگار می‌گذشت تا این‌که مریم بانو حالاتی از حاملگی را در خود احساس کرد. طوری شد که از هر بویی حتی بوی عطر همسرش بدش می‌آمد. عصر همان روز به دکتر رفتند. جواب آزمایش مثبت بود. چقدر خوشحال بودند. مریم بانو دلش برای کباب با پونه و گوجه و نوشابه ضعف می‌رفت. دست خودش نبود. از خدا خواسته همسرش جلوی کبابی حاج علی توقف کرد و با عشقی که از چشمانش می‌بارید گفت:

«بفرما مادر بانو...»

چه بویی پیچیده بود!!!

ماه‌ها سپری می‌شد و کم‌کم لگدهای نوزاد خبر از آمدنش می‌‌داد. مریم با کشیدن دستش روی شکم صاف و کشیده‌ی خود احساس آرامش می‌کرد. گویی طفلِ در خود پیچیده در شکم مادر نیز این گرما و آرامش را حس کرده، خودش را جمع می‌کرد تا مادرش با لگدهای او اذیت نشود. رابطه‌ای بس نزدیک و عاشقانه در جریان بود تا انتظار به سر رسد.

مریم بانو با خود زمزمه می‌کرد. «این همه خوشبختی محاله... محاله... و دگمه‌های لباس نوزادش را می‌دوخت...»

«کاکل به سر قند عسل بابا، پسرم خوش آمدی...»... «پسرم بزرگ که شد می‌ذارم بره دانشگاه...»

مریم بانو خوشحال و سالم، شکرگزار خداوند بود. پسرش قد کشید و راهی مدرسه شد... روزی زمین خورد و خونریزی دستش بند نیامد. تنها بود، اما چاره‌ای نداشت. نمی‌شد صبرکرد. با عجله پیش دکتر رفت. دستمال تمیزی را محکم دور زخم علی کوچولو پیچیده بود و با دستش فشار می‌داد. رنگ در رخسارش نبود و تمام چادرش خونی بود. دکتر بعد از دیدن جواب آزمایش با رعایت حال مریم بانو گفت:

«متأسفانه این بچه، هموفیلی است...»

«یعنی چی دکتر؟»»

kaveh T
۱۴۰۱/۰۵/۱۳

اگر بتوان نام داستان بر آن گذاشت بسیار ضعیف بود. متن پر از اندرز و تمجید. پر از گفتن بجای نشان دادن. شاید این طرز نوشتاری بیشتر مناسب کتابهای غیر داستانی باشد تا داستان.

Farzad.Ghanouni
۱۴۰۱/۰۴/۰۷

این کتاب به دور از کلیشه‌های نوشتاری به زبان ساده و خودمانی اما دارای پیامهای مثبت و پرمحتوای اخلاقی است که خواننده در همین ۳۰صفحه می‌تواند راه چگونه زیستن و حل درست مسئله را بیاموزد بدون اینکه خود جزئی از

- بیشتر

حجم

۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰ صفحه

حجم

۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰ صفحه

قیمت:
۱۳,۸۰۰
تومان