کتاب سایه تاریکی
معرفی کتاب سایه تاریکی
کتاب سایه تاریکی نوشتهٔ نیلوفر سیفی فیلمنامهای جذاب است که انتشارات نظری منتشر کرده است.
درباره کتاب سایه تاریکی
عاطفه ملکی دختر ۲۵ سالهای است که از یک خانواده سنتی از قشر متوسط جامعه بهشمار میآید. او لیسانس حسابداری دارد و مدت زیادی است به دنبال کار میگردد. با این که خانواده او بسیار مخالف کارکردنش هستند ولی او همیشه سعی میکند به راه خود ادامه دهد. بالاخره در یک روز زمستانی یک کار در روزنامه پیدا میکند؛ در شرکتی که به دنبال حسابدار میگردد. اما اوضاع آنطور ساده که به نظر میرسد پیش نمیرود.
فیلمنامه سایه تاریکی روایت جذاب زندگی یک دختر است که قرار است با مشکلات متنوعی روبهرو شود.
خواندن کتاب سایه تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فیلمنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سایه تاریکی
«فردین: بله مهم هست اما چون معرفی شده آقای سهرابی هستید اشکالی نداره. خوب فرم رو پر کنید بدید خانوم منشی. مدارک لازم رو هم بیارید. بعد به طور موقت فعلاً یک هفته کار کنید. تا ببینم انشاالله چی میشه.
عاطفه: ممنون ولی چرا موقت
فردین: آخه ما باید کار شما رو هم ببینیم. درسته ضامن پارتی دارید. امَا... بالاخره خودتو بهتر میدونید
عاطفه: بله. چون خیلی به این کار نیاز دارم. میمونم.
(عاطفه دختری بود که عاشق مردهای ثروتمند و عاشق اشرافیگری و خرجتراشی بود. امَا در خانودهاش این چنین نبود. پدرش یک بقالی در داخل کوچه داشت. که زندگی را از همان کودکی عاطفه. از همین بقالی میگذراند. عاطفه قرار بود با علیرضا پسرداییاش ازدواج کند. اما... شب خارجی نمایی از خانه)
خانواده و دایی بزرگش
ستاره بزرگمهر مادر عاطفه: خوب داداش شما بزرگ هستید بزرگ مایی روی حرف شما هم حرف نمیشه زد. ولی دادش من همین یه دختر رو دارم و کلی هم آرزو براش آیا علیرضا میتونه، آرزوهای منو و دخترم رو برآورده کنه؟
لطف الله خان دایی عاطفه: ستاره جان تو درست میگی اما علیرضا هم جربزه داره میتونه، گلیم خودشو از آب بیرون بکشه.
ستاره: : باشه داداش امَا نظر عاطفه هم برای من مهمه
لطفالله: عاطفه دایی اگر حرف داری بسمالله. ما سراپا گوشیم
عاطفه: داییجون تورو خدا بنابر بیادبی نذارید عذر میخوام
لطفالله: بگو دایی هر چی دلت میخواهد بگو
عاطفه: دایی من علیرضا رو دوست ندارم. من نمیخوام باهاش ازداواج کنم.
لطفالله: چرا دایی. امّا من فکر میکردم که تو با علیرضا علاقه دارید.
عاطفه: دایی جون. من اصلاً فعلاً قصد ازدواج ندارم. بعدها هم اگه بخوام. با یه شخص دیگه. جواب من منفی هست.
لطفالله: : والله من اصلاً نمیفهمم. امّا دایی جان اجباری نیست.
ستاره: وا عاطفه میفهمی چی میگی. تو رو خدا داداش به دل نگیریها
لطفالله: نه آبجی اشکال نداره
خانواده دایی خداحافظی کردند و رفتند.
شب داخلی داخل خانه
سعید پدر عاطفه: خوب دخترم این شخص دیگهای که میگفتی کیه.
عاطفه: آره پدر ولی یه مدّت صبر کنید. تا ... ( مکثی کوتاه) مییاد. انشاالله
پدر: اسمش چیه
عاطفه: فردین آقا جون
پدر: خوب چیکار است این فردین خان
عاطفه: مدیر عامل یه شرکت خودرو سازی
پدر: خوب بگو اگه حرفی داره بیا بزنه
عاطفه: چشم آقا جون. حتماً
روز خارجی روز داخلی داخل شرکت
(عاطفه به طرف در مدیر عامل میرود. در میزند.)
فردین: بله
عاطفه: منم ملکی
فردین: بفرمائید
روز داخلی داخل اتاق فردین
عاطفه: سلام آقا
فردین: سلام. کارتون چیه
عاطفه: توجهاش جلب تیپ رئیس میشود.
عاطفه: آقا امروز خیلی شیک کردید میدونستید. کت سفید خیلی به شما مییاد
فردین: ممنون. کارتون رو نمیگید.
عاطفه: بله. من. اومدم. که
فردین: خوب بگو دیگه
عاطفه: آقا من میخوام که حقوقم بیشتر از حد معمولی باشه.
عاطفه: راستش من میخوام اگه نشد حقوق بیشتر باشه. یه وام بگیرم
فردین: برای چی. دلیلش چیه
عاطفه: من منزل پدرم به این جا دور هست. نمی تونم. هر روز زود بیام. میخوام یه ماشین بگیرم. البته قسطی. به پول احتیاج دارم.»
حجم
۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه