کتاب آن زن دیگر
معرفی کتاب آن زن دیگر
کتاب آن زن دیگر نوشتهٔ شروود اندرسن و ترجمهٔ یاسر پوراسماعیل است. نشر لگا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، یک داستان کوتاه از نویسندهٔ مشهور امریکایی را در بر دارد. تقریباً همهٔ داستان، نقل حرفهایی است که شخصیت اصلی (از دوستان راوی داستان) به زبان میآورد.
درباره کتاب آن زن دیگر
کتاب آن زن دیگر با ارائهٔ توضیحاتی دربارهٔ قالب محبوب «داستان کوتاه» آغاز میشود. به دلیل همین اهمیت، محبوبیت و جهانگیری است که نشر لگا، در یک مجموعه، سعی در ترجمه و انتشار داستانهای حدوداً پنجهزارکلمهای تا بیستهزارکلمهای داشته است. این مجموعه میکوشد داستانهای کوتاه انگلیسی را به روشی نظاممند به خوانندگان معرفی کند.
داستان آن زن دیگر پیش از این در مجموعهٔ «پیروزی تخممرغ: کتاب برداشتهایی از زندگی آمریکایی در حکایات و اشعار» منتشر شده است.
این داستان کوتاه، پس از ۷ پاراگراف، به نقل مستقیم حرفهای شخصیت اصلی تبدیل میشود؛ نقلقولی طولانی که به سبک یا شیوهٔ نگارشیِ «جریان سیال ذهن» شبیه است. شروود اندرسن، نویسندهٔ داستان کوتاه حاضر، داستانش را اینگونه توصیف کرده است که «تکنیک و روح فرانسوی بارزی دارد... و من زبانم را به گونهام فشار میدهم [یعنی ژستی تحقیرآمیز میگیرم] ... تا به احمقها نشان دهم این تکنیک لعنتی را بلدم». شخصیت اصلی داستان آن زن دیگر، گاهی بخشی از ماجرا را بیان میکند و سپس به سراغ مطلب دیگری میرود و دوباره به همان ماجرا برمیگردد و در بندهای پایانی هم جریان آشفتهٔ افکار آن شخص به نقل از خود او روایت میشود.
داستان، دربارهٔ ماجراهای پرهیجان و پرتنشی است که یک هفته پیش از ازدواج، برای او، رخ میدهند. او شغل مهمی به دست آورده و برای شعرهایش جایزه گرفته و به کانون توجه مردم شهر تبدیل شده است؛ بااینحال، به جای آنکه تمرکزش را به حرفه و زندگی مشترک آیندهاش معطوف کند، زن مغازهدار نزدیک آپارتمان تمام فکروذکر او شده است.
این شخصیت، اکنون دارد این ماجرا را برای دوستش تعریف میکند. او مدعی است دیگر به آن زن فکر نمیکند و زندگی مشترک خوبی با همسرش دارد اما در بندهای آخر داستان میبینیم که این حرف، همهٔ حقیقت نیست.
خواندن کتاب آن زن دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره شروود اندرسن
شروود اندرسن در ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در کمدن اوهایو در ایالات متحدهٔ آمریکا به دنیا آمد. وی داستاننویس بود؛ او را از پیشتازان و نوآوران عرصهٔ داستان کوتاه میدانند.
تحصیلات اندرسن، در کودکی، منظم نبود؛ چون برای داشتن پول مجبور بود کار کند: تحویل روزنامه، نقاشی ساختمان، نظافت اصطبل، کشاورزی و کارگری در کارخانهٔ دوچرخهسازی. اندرسن در جنگ میان اسپانیا و آمریکا در کوبا خدمت کرد (البته در هیچ نبردی شرکت نکرد) و پس از آن، یک سال دیگر در آکادمی ویتنبرگ در اسپرینگفیلدِ اوهایو تحصیل کرد.
در سال ۱۹۱۲ میلادی بود که مهمترین رویداد روحی زندگی شروود اندرسن اتفاق افتاد: او دچار فروپاشی روانی شد و از شغلش در کارخانهٔ نقاشی در الیریای اوهایو کناره گرفت. پس از این تجربههای گوناگونی کسب کرد و با افراد تازهای آشنا شد.
او در سال ۱۹۲۱، در سفری که به اروپا داشت، با نویسندگانی همچون گرترود اشتاین، ارنست همینگوی و جیمز جویس آشنا شد.
مهمترین مجموعههای داستانهای کوتاه اندرسن عبارتاند از:
پیروزی تخممرغ (۱۹۲۱)، اسبها و آدمها (۱۹۲۳) و مرگ در جهان و داستانهای دیگر (۱۹۳۳).
معروفترین مجموعهٔ داستانهای کوتاه او «واینزبرگ، اوهایو» (۱۹۱۹) است که شاهکار وی بهشمار میرود.
اندرسن، لفاظیهای ادبی و پیرنگهای تصنعی انقلابی در ساختار داستانهای کوتاه را کنار گذاشت و سبک نثر ساده و مستقیم را ترویج کرد. درونمایههایی که او به آنها پرداخته است، خلاقانهاند (برای مثال: توجه به امور اجتماعی «گروتسک»). او داستان کوتاه را بهشکل برشی از زندگی درآورد.
از میان معاصران اندرسن میتوان به نویسندههایی مانند ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و جان اشتاینبک که تحتتأثیر آثار اندرسن بودند، اشاره کرد. بعضی از نویسندگان بعدی هم از وی متأثر بودهاند: کارسن مککالرز، فلانری اوکانر، سال بلو، بابی آن میسن و ریموند کارور.
شروود اندرسن در ۸ مارس ۱۹۴۱ در شهر کلون پاناما در نتیجهٔ التهاب صفاق، ناشی از خلال دندانی که حین خوردن پیشغذا (اُردِرو) تصادفاً بلعیده بود، درگذشت.
بخشهایی از کتاب آن زن دیگر
««تا حالا دو بار گفتهام که بعد از آن شب اصلاً به آن زن دیگر فکر نکردم. این حرف تا حدی درست است اما گاهی شبها وقتی تنهایی در خیابان یا پارک قدم میزنم، مثل همین الان که داریم با هم حرف میزنیم، و وقتی شب با لطافت و سرعت فرا میرسد، مثل همین امشب، احساس آن زن یکمرتبه به جسم و ذهنم هجوم میآورد. بعد از آن دیدار، دیگر او را ندیدم. روز بعدش ازدواج کردم و دیگر هیچوقت به خیابان محل زندگی او نرفتم. اما خیلی اوقات که تنهایی قدم میزنم، مثل همین الان، یکجور احساس زمینی سریع و ناگهانی تمام وجودم را فرا میگیرد. انگار بذری داخل زمینام و باران گرم بهار بر سرم میبارد. انگار انسان نیستم، بلکه درختام.
حالا هم میبینی، ازدواج کردهام و همهچیز روبهراه است. از نظر خودم ازدواجم یک واقعیت بسیار زیبا است. اگر میگفتی ازدواج خوب و خوشی نداشتهام، تو را دروغگو خطاب میکردم و این حرفم حقیقتی انکارناپذیر بود. من سعی کردم دربارهٔ این زن دیگر با تو حرف بزنم. وقتی از او حرف میزنم، یکجورهایی تسکین پیدا میکنم. پیش از این با کسی دربارهٔ او حرف نزده بودم. نمیدانم چرا اینقدر احمق بودم که فکر میکردم این حس را به تو میدهم که عاشق زنم نیستم. اگر بر حسب غریزهام به درک تو اعتماد نداشتم، با تو حرف نمیزدم. با این وضعیت، کمی به خودم تکان دادهام. امشب به آن زن دیگر فکر خواهم کرد. گهگاه این اتفاق میافتد. بعد از اینکه به تخت میروم این اتفاق میافتد. زنم در اتاق کنار اتاق من میخوابد و در اتاق باز میماند. امشب ماه در آسمان خواهد بود و وقتی ماه در آسمان است، پرتوهای بلند نور روی تختش میافتند. نیمهشب امشب از خواب بلند خواهم شد. او در حالی که یکی از دستهایش روی سرش قرار دارد در خواب خواهد بود.»
حجم
۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴ صفحه
حجم
۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴ صفحه