دانلود و خرید کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد وجدی الکومی ترجمه کریم پورزبید
تصویر جلد کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد

کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد

نویسنده:وجدی الکومی
انتشارات:نشر افکار
امتیاز:
۲.۷از ۲۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد

کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد نوشتهٔ وجدی الکومی و ترجمهٔ کریم پورزبید است و نشر افکار آن را منتشر کرده است. این کتاب ترجمه‌ای از الموت یشربها ساده و روایت نیروی امدادگری است که در دل حوادث مهم کشورش قرار می‌گیرد.

درباره کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد

پس از پیروزی انقلاب ۲۵ ژانویهٔ مصر، رمان‌ها و داستان‌های بسیاری به عنوان آثاری معرفی شدند که انقلاب در این کشور را پیشگویی کرده‌اند. رسانه‌های عربی به‌ویژه بر رمان «بال‌های پروانه» اثر محمد سلماوی نویسندهٔ مصری تمرکز زیادی کرده و این رمان را به عنوان رمانی معرفی کردند که انقلاب مصر را پیشگویی کرده است. ولی آثار نویسندگان جوان که شعلهٔ انقلاب بودند و مرگ را با سعهٔ صدر کامل نوشیدند چه؟ جوانانی که مرگ را ساده و تلخ و بدون آنکه چیزی به آن بیفزایند، نوشیدند.

رمان مرگ آن را تلخ می‌ نوشد به رغم کم‌بودن حجمش، ایده‌ای بزرگ و انسانی را مطرح می‌کند. در این رمان مردم به طور گسترده به خیابان‌ها می‌ریزند، به زندان افکنده می‌شوند و گاهی نیز کشته می‌شوند، پلیس به هیچ‌کدام از آن‌ها رحم نمی‌کند؛ درحالی‌که قهرمان داستان در آمبولانس نشسته و بیش از هر کس دیگری نزدیک به حوادث انسانی است. نکته‌ای نیز وجود دارد که در رمان‌ها و داستان‌های دیگر فراموش شده و آن جزئیات کوچک زندگی است. در این رمان نویسنده ما را با خود به جزئیات کوچک می‌برد؛ جزئیاتی که در موج انقلاب به آن نمی‌پردازیم؛ زیرا در برابر امواج بزرگ، کوچک قلمداد می‌شود، این در حالی است که همین حوادث کوچک جمع می‌شوند تا تبدیل به پایه و اساس انقلاب شوند: مردمی که با خود کیسه‌های کثیف حمل می‌کنند که اگر این کیسه‌ها نبودند انسانیتشان را از دست می‌دادند، آرزوهایی که در چشم‌ها به انتظار نشسته‌اند و مرگی که از آن زندگی به دنیا می‌آید. این به همین سادگی، همان مرگ است آن هنگام که قهوه‌اش را تلخ و بدون اضافه کردن چیزی به آن می‌نوشد...

خواندن کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی از کشورهای عربی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مرگ آن را تلخ می نوشد

«خیابان‌های آسفالت‌شده‌ای که با لاستیک‌های آمبولانس و آژیرش زیر پا می‌گذاریم و این ماشین که سنگ‌های پیاده‌روهایش را بیدار می‌کند، نمی‌تواند خشن‌تر از اتاق اضطراری باشد؛ اتاقی که در نامگذاری‌اش اغراق می‌کنند و آن را «اتاق مراقبت‌های ویژه» می‌نامند.

برای ملاقات‌کنندگان، گرم و نرم و تمیزتر از هر جای دیگری به نظر می‌رسد، اما همهٔ این‌ها فریبنده است. فردی که داخل آن می‌خوابد، روی تخت آهنی، عملاً در محاصره قرار می‌گیرد و لوله‌های مارپیچ سنگین او را از دهان به زنجیر می‌کشد. غذایش نیز با کندی خفت باری به بدنش سرازیر می‌شود... قطره قطره، از طریق لوله‌ای باریک. دستگاه‌های سنگین اطرافش قرار گرفته و رؤیاها، لرزش‌ها، لحظه‌های امیدواری و آسودگی خیال که به او دست داده و حتی ترس، نگرانی و خواسته‌هایش را رصد می‌کنند. همهٔ این چیزها بدون شرمساری روی صفحهٔ سیاهی نشان داده می‌شود. روی این صفحه خط سبز رنگ متشکل از منحنی‌های پیچیده و پیچش کشیده می‌شود که فقط پزشکان آن‌ها را می‌فهمند و با خباثت به آن‌ها لبخند می‌زنند. به واسطهٔ آن‌ها پزشکان می‌توانند بفهمند که صاحبشان چند بار در زندگی کاری بد انجام داده است.

به صفحهٔ سیاه نگاه می‌کنند و از ثبات خط سبز آن و رسوایی پایدارش مطمئن می‌شوند. به خانوادهٔ مریض در مورد اشاره‌ها و علامت‌های دستگاه با لبخندی ساختگی اطمینان خاطر می‌دهند و جملهٔ همیشگی‌شان را که تغییر هم نمی‌کند، می‌گویند:

«علائم حیاتی‌اش ثابت است.»

هنگامی که منحنی‌ها و پیچش‌ها از حرکت باز می‌ایستند و خط سبز دیگر کشیده نمی‌شود و درازکش، حالتی مستقیم به خود می‌گیرد و آژیر ممتد به صدا در می‌آید، همه آشفته می‌شوند و سر و صدا راه می‌اندازند و این سو و آن سو می‌دوند تا دستگاه منفور دیگری به نام dc shok بیاورند و آن را به سینهٔ کسی که خطش تسلیم شده، چند بار بکوبند؛ ضربه‌هایی دردناک با استفاده از دو گیرهٔ برقی. خط جهش می‌کند و تلاش می‌کند ترسیم منحنی‌های خود را از سر بگیرد، البته اگر اندکی توانایی در او مانده باشد. ولی در بیشتر موارد هرگز از خوابش بر نمی‌خیزد و تمام امیدهای پزشکان را برای فهمیدن رسوایی‌های بیشتر باد هوا می‌کند.

به دیدن همهٔ این‌ها عادت کرده‌ام. به این اتاق intensive Care می‌گویند که به عربی می‌شود «اتاق مراقبت‌های ویژه»، البته چیزی نیست جز توهم بزرگی که اختراعش کرده‌ایم و باورمان شده بهترین جا در جهان است.

خواهر بزرگم که به خاطر مادرم از خارج آمده، همین باور را دارد، ولی او واقعیت را دربارهٔ این اتاق نمی‌داند.»



نیلوفر
۱۴۰۱/۰۸/۰۹

دمت گرم طاقچه. به موقع بود

کاربر ۳۸۸۸۶۶۴میترا
۱۴۰۲/۰۸/۲۷

کتاب نثر روان و جذابی نداشت،داستان درباره ی دو نفر راننده ی آمبولانس بود که به کمک مصدومین یا مخالفان دولتی یا نظامیان می رفت و هر بار توسط مسئول اورژانس مورد تحقیر،تبعید یا انفصال قرار می گرفتند تا جایی

- بیشتر
هنگامی که منحنی‌ها و پیچش‌ها از حرکت باز می‌ایستند و خط سبز دیگر کشیده نمی‌شود و درازکش، حالتی مستقیم به خود می‌گیرد و آژیر ممتد به صدا در می‌آید،
HP
بیرون رفتن در خیابان‌های مرکز شهر در روز، خفه‌کننده شده است، تلاش برای رسیدن به یک روح پیش از پروازش هم کار محالی شده. زخمی‌ها به خاطر شلوغی خیابان‌ها می‌میرند. تنها قهوهٔ قهوه‌فروشی است که در رگ‌هایم «آدرنالین» مخصوص مبارزه با شلوغی را تزریق می‌کند.
mobina
بیرون رفتن در خیابان‌های مرکز شهر در روز، خفه‌کننده شده است، تلاش برای رسیدن به یک روح پیش از پروازش هم کار محالی شده. زخمی‌ها به خاطر شلوغی خیابان‌ها می‌میرند. تنها قهوهٔ قهوه‌فروشی است که در رگ‌هایم «آدرنالین» مخصوص مبارزه با شلوغی را تزریق می‌کند. کار در مأموریت‌های شبانه مناسب‌تر است برایم. حداقلش مرا از صف اشباح دور و بر تختخوابم دور می‌کند. ولی طارق صلیحه اصرار دارد که زیر تلسکوپش باقی بمانم به همین خاطر مرا به مأموریت‌های روزانه می‌فرستد. هیچ کس به جز من و عبده خارج از شبکهٔ عنکبوتی‌اش باقی نمانده است.
mobina
از میان سربازان رد شدیم و افسر جوان را دیدیم که با چهره‌ای بر افروخته ایستاده و نگاه‌هایی خشمناک به ما انداخته، پیش از آنکه بگوید: «این بار این یکی را هم با خودتان نمی‌برید بیمارستان، این یکی فعال سیاسی است و من ترجیح می‌دهم همین جا بمیرد تا آنکه او را برای درمان ببرید.»
mobina

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
۹,۳۰۰
۷۰%
تومان