کتاب عشق چگونه زائل می شود
معرفی کتاب عشق چگونه زائل می شود
کتاب عشق چگونه زائل می شود نوشتهٔ لئو تولستوی و ترجمهٔ سعید نفیسی است و انتشارات آستان مهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب عشق چگونه زائل می شود
سعید نفیسی (زاده ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ – درگذشته ۲۳ آبان ۱۳۴۵ در تهران) زبان شناس، پژوهشگر ادبیات فارسی، تاریخنگار، نویسنده، مترجم، شاعر ایرانی و جزو نسل اول استادان دانشکدهٔ حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. او حوالی سال ۱۳۳۱ تصمیم گرفت چند داستان کوتاه را از تولستوی انتخاب کرده و ترجمه کند و این شخصیت بزرگ ادبی و چهرهٔ سرشناس اصلاحگر در تمام دنیا را به ایرانیان بیشتر معرفی کند. داستانهای کوتاه این کتاب از این قرار هستند:
شب احیای تزار جوان
عشق چنین زایل میشود
کار یک روزهٔ بازیل کشیش
مشمولها
دعای سه پیرمرد
یک روح ساده
نیکلای پالکین
خواندن کتاب عشق چگونه زائل می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار تولستوی پیشنهاد میکنیم.
درباره نویسنده
لئو نیکلاویچ تولستوی یکی از مشاهیر دنیاست. کمتر کسی در زندگی خویش شهرت و نفوذ او را داشته است. تا ۱۹۱۰ که تولستوی زنده بود، از اکناف جهان زن و مرد پیر و جوان و بزرگ و کوچکی که در گوشهای از روسیه واقع شده بود به زیارت او میرفتند و بیشتر مردان بزرگ دنیای متمدن در آن ده کوچک این پیرمرد بزرگ را ملاقات کردهاند. هیچ دهی در عامل اینقدر رجال بزرگ به خود ندیده است و حتی شهرهای بزرگ شاید از این حیث بر دهی که منزلگاه تولستوی بود رشک برند. نام تولستوی در تمام دنیای متمدن پراکنده است و آثار او به اغلب زبانها ترجمه شده و در ایران نیز شهرت او در ردیف اول مشاهیر اروپاست. گراف لئو نیکلاویچ تولستوی از خانواده نجیب و قدیم روسیه بود. ولادت او در ۲۸ اوت ۱۸۲۸ در ده کوچکی به اسم یا سنایا پالیانا اتفاق افتاده و از آن روز به بعد این ده در تاریخ بشر معروف شده است. او زمانی که ۵۹ساله بود در همین ده و در حالی که در کنار دهقانان ساده زندگی میکرد از دنیا رخت بربست. سعید نفیسی پیش از ترجمهٔ کتاب عشق چگونه زائل می شود، یک بار به این ده رفته و محل زندگی تولستوی را از نزدیک دیده بود.
بخشی از کتاب عشق چگونه زائل می شود
پاییز بود. پیش از سحر یک گاری، که بهواسطهی ناهمواریهای راه تکان میخورد، بر در خانه کزل پوش بازیل داویدوویچ کشیش ایستاد. دهگانی که بال پوش کوتاهی پوشیده و یقه آن را بالا کشیده بود به زمین جست و اسبها را برگرداند. نزدیک پنجرهای شد که میدانست پنجرهی اطاقی است که زن آشپز و کلفت در آن میخوابند و دستهی شلاقش را به آن زد.
کی آنجاست؟
برای پدرک است.
چه خبر است؟
برای کسی که دم مرگ است:
و تو، که هستی؟
از واسدرن میآیم.
خدمتکار چراغ را روشن کرد، از دالان و حیاط گذشت و دروازه را باز کرد. در همان ضمن زنی بالای پلکان پیدا شد. زن کشیش بود، فربه، کوتاه قد، سرش پوشیده از دستمال؛ با صدای بم و خصمانه فریاد کرد: باز شیطان که را به جان ما انداخته است؟
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب از نظر ترجمه و ویراستاری به شدت ضعیفه ، اگر واقعا ترجمه سعید نفیسی باشه ، نیاز به بازنگری و اصلاح توسط یک مترجم امروزی و جدید داره و یا حداقل یه ویراستاری جدید ، ولی اگر به ایشون